گوشهای از جنایات پدران پاکستانی تنظیمهای جهادی و طالبان
- رده: ترجمه از منابع بیرونی
- نویسنده: نویسنده: کیتی گینن | مترجم: سمیر
- منتشر شده در شنبه، 26 میزان 1399
به تازگی خبرگزاری «آسوشیتد پرس» گزارشی از تجاوز جنسی ملایان پاکستانی بر کودکان دختر و پسر در مدارس و مساجد این کشور به نشر رسانیده است که پرده از گوشهای از شناعت این درندگان برمیدارد، درندگانی که دیدن نوک موی و تقتق بوت زنان را حرام دانسته و فتوای کفر و الحاد صادر میکنند، اما در خفا بسان خمینی سفاک بر کودک شیرخوار نیز رحم روا نمیدارند. درندگانی که عشق و محبت را سنگسار و تیرباران میکنند، لاکن خود از تجاوز بر حیوانات هم ابا نمیورزند.
مطمینا که قضایای بیشمار تجاوز بر کودکان و زنان توسط بنیادگرایان یا اراذل دیگر به شفاخانههای افغانستان نیز مراجعه مینمایند، داکتران و مردم ما باید از داکتر سالارزیها آموخته و هرگاهی چنین جنایتی را میبینند، خاموش ننشسته و علیه آن به هر شیوه ممکن اعتراض نمایند.
بیماری همهگیر تجاوز بر کودکان در مدارس دینی پاکستان
نویسنده: کیتی گینن | منبع: خبرگزاری «آسوشیتد پرس»
مترجم: سمیر
تاریخ نشر: ۱۸ اپریل ۲۰۲۰
مهیمان ۱۱ ساله که ملای قریه به قصد تجاوز بر وی حمله کرده بود، در کنار والدینش
پاکپتهان، پاکستان (آسوشیتد پرس): مهیمان هر حرف ناماش را با غرور و به آرامی و احتیاط مینویسد و در پایان از عمق دل لبخند میزند. او فقط ۱۱ سال دارد و شاگرد ممتازی بود که رویای داکتر شدن را در سر میپرورانید.
اکنون، مکتب در وجود وی احساس رعب را بیدار میکند. در آغاز سال، یک ملا در مدرسه دینی در پاکپتهان، شهرکی در جنوب پنجاب، جایی که او برای آموزش مسایل دینی میرفت، او را به داخل تشناب برده و تلاش نمود بر وی تجاوز نماید. شازیه، عمه مهیمان که میخواهد فقط نام اولاش در گزارش ذکر گردد بدین باور است که سوءاستفاده جنسی از کودکان در مدارس دینی پاکستان یک بیماری همهگیر است. این خانم ابراز میدارد که ملا موعد شاه را از آوان کودکیاش میشناسد که آزار و اذیت جنسی به عادتاش مبدل شده و دختران کوچک را میگفت که پیراهن شان را بالا برند.
شازیه به یاد میآورد که این ملا به دختری آن قدر وحشیانه تجاوز نموده بود که گردن دخترک شکسته بود:
«او با بچهها و همچنان دو یا سه دختر کار بد نموده است.»
خبرگزاری «آسوشیتد پرس» در تحقیقی به دهها قضیه درجشده نزد پلیس دسترسی یافته که ملاهای مدارس سرتاسر پاکستان متهم به آزار و اذیت جنسی، تجاوز و لتوکوب شدهاند. در این مدارس فقیرترینهای کشور درس میخوانند. خبرگزاری «آسوشیتد پرس» همچنان در جریان مصاحبه با مقامات قوای اجراییه، قربانیان بدرفتاریهای جنسی و والدین شان، قضایای بدرفتاریهای جنسی را مستند کردهاند. قربانیانی که برای تهیه این گزارش با ما صحبت کردهاند، این را میدانند که فقط از نام اول شان استفاده نمودهایم.
بیشتر از ۲۲ هزار مدرسه ثبتشده در سرتاسر پاکستان موجود اند که به بیش از ۲ میلیون کودک تدریس میکنند. لاکن مدارس دینی زیاد دیگری هم اند که ثبت نشدهاند. معمولا این مدارس در مناطق فقیرنشین توسط ملای محل تاسیس میگردد و شاگردان را با غذا و خوابگاه رایگان مجذوب خود میکند. هیچگونه نهاد مرکزی ملایان جهت نظارت بر این مدارس وجود ندارد. و همچنان نهاد مرکزی رسمی دیگری مانند کلیسای کاتولیک که سرانجام سلسلهمراتباش به واتیکان میرسد موجود نیست تا به اتهامات بدرفتاریها توسط ملایان رسیدگی نماید.
دولت عمران خان وعده سپرد که نصاب درسی مدارس را تجدید نموده و آنها را وادارد تا بیشتر پاسخگو باشند ولی کار ناچیزی در زمینه صورت گرفت.
پلیس ابراز میدارد که بدرفتاری جنسی با کودکان توسط ملایان معضل بزرگی بوده و شکایتهای متعددی که پلیس دریافت کرده است فقط ظاهر قضیه میباشد. باوجود درج دهها عریضه، هیچ یک منجر به محکومیت ملایی نشده است. پیشوایان مذهبی در پاکستان گروه پرقدرتی اند که هر زمان متهم به بدرفتاری گردند، دست به دست هم داده و محکم در کنار یکدیگر میایستند. آنان بدرفتاریهای گسترده خویش را موفقانه پنهان نموده و قربانیان را به کفر و بدنامسازی اسلام نسبت میدهند.
صادق بلوچ آمر پلیس ضمن صحبتاش در دفترش واقع در بخش شمالشرق کشور هممرز با افغانستان، اظهار میدارد که اغلب اوقات، خانوادهها در پاکستان وادار به «بخشیدن» ملایان میگردند.
وی میافزاید از بیم و شرم این که نام بد مورد تجاوز قرار گرفته تا پایان عمر با سرنوشت کودک شان گره نخورد، خانوادهها ترجیح میدهند تا شکایت خویش را پس گیرند. اکثرا زمانی که خانوادهای ملای متجاوز را میبخشد، تحقیق به پایان میرسد چون دیگر شکایتی وجود ندارد.
بلوچ میگوید:
«این دورویی برخی از ملایان را نشان میدهد که ریشهای دراز گذاشته و چپن ترحم بر تن میکنند تا در پشت درهای بسته چنین کارهای هولناکی را انجام دهند، در حالی که در محضر عام افرادی با ریش و بروت تراشیده و با افکار لیبرال و آزاد را مورد تنقید قرار میدهند. در اجتماع ما، بسیاری از این مردانی که خود را مذهبی قلمداد میدارند، آلوده به چنین اعمال ضداخلاقی اند.»
یونس هشت ساله از منطقه شمالی دورافتاده «کوهستان» در پاکستان یکی از این کودکان میباشد. پدر یونس، مزدورکار بیسواد بود که فقط به زبان محلی منطقهاش صحبت میتوانست، اما میخواست تا پسرش سواد بیاموزد. او درباره مدرسهای در مانسهره شنیده بود که صدها کیلومتر دورتر در جنوب روستایش موقعیت داشته و پسران دیگری از منطقهاش نیر آنجا رفته بودند. پدر یونس آنقدر فقیر بود که حتا تلفنی نداشت و نتوانست بود برای ماهها با پسرش تماس گیرد.
یونس به تناسب سناش جثه کوچک و اندام نحیف دارد. بدنش هنگام مصاحبهای با «آسوشتید پرس» که کاکایش آن را ترجمه میکرد، و بازگو کردن عذابی که بر وی رفته است، آشکارا میلرزید.
اواخر دسامبر سال قبل، وقتی مدرسه رخصت شده و اغلب شاگردان رفته بودند، یونس و چند شاگرد دیگر در مدرسه میمانند. قریهاش ساعتها فاصله داشت و والدیناش توان پرداخت کرایه وی را نداشتند.
یونس میگوید که پسران دیگر برای شستن لباسهای شان رفته بودند، او با قاری شمسالدین، ملای مسجد در داخل مسجد تنها ماند. تجاوز جنسی غیرمترقبه بود و وحشیانه. این پسرک میافزاید که شمسالدین از دستاش گرفته و او را به داخل اتاقی کشانده و در آنجا را قفل کرد.
یونس با صدایی که به مشکل شنیده میشود، میگوید:
«هوا سرد بود و نمیدانستم که چرا لباسهایم را از تنم بیرون میکند.»
هنگامی که یونس به یاد میآورد که در ادامه چه رخ داد، سرش را بیشتر به داخل جمپر خویش فرو برده و میگوید که ملا چوبی را به دست گرفت، چوب خرد بود، شاید هم کموبیش ۱۲ انچ. چند ضربه نخست همچون خار به جان وی خلید.
یونس میگوید:
«از شدت درد گریه و فریاد میکردم ولی او به کارش ادامه داد.»
ملا، این پسرک را برای دو روز زندانی و بار بار مورد تجاوز قرار داد تا این که پسرک آنقدر حالت ناخوش پیدا کرد که ملا از ترس این که مبادا بمیرد، او را به شفاخانه برد.
داکتر فیصل منان سالارزی میگوید که در شفاخانه هر باری که جهت معاینه به وی نزدیک میشد، یونس فریاد میکشید. یونس آنقدر کوچک و لاغراندام است که داکتر سالارزی وی را «طفلک» خطاب میکند.
سالارزی میگوید:
«کبودیهای زیادی در بدن طفلک دیده میشدند –در سر، سینه، پاها و کبودیهای زیاد دیگر در سایر قسمتهای بدنش.»
داکتر سالارزی مشکوک شده و دستور میدهد تا یونس به اتاق خلوتی منتقل و بخاطر شک تجاوز جنسی مورد معاینه قرار گیرد. معاینه موارد تجاوز جنسی مکرر و غیرانسانی را آشکار میسازد.
سالارزی اظهار میدارد که کاکای یونس باور نمیکرد برادرزادهاش مورد تجاوز قرار گرفته باشد و میگفت که پسرک از بالا بر زمین افتاده است. او میگوید سرانجام کاکای طفلک ابراز داشت:
«اگر این خبر در قریه ما پخش شود که وی مورد تجاوز جنسی قرار گرفته، دیگر برایش زندگی در آن منطقه ناممکن میگردد.»
داکتر سالارزی میگوید:
«او حاضر به صحبت در این مورد نبود و حتا نمیخواست تصور کند که طفلک مورد تجاوز قرار گرفته باشد.»
ولی، مدارک موی بر بدن انسان را راست میکنند و داکتر با پلیس در تماس میشود.
این ملا دستگیر و فعلا زندانی است. پلیس نمونههای دیانای ملا و دریافتشده از بدن یونس را مقایسه نمود که یکی بودند. ولی باوجود دستگیری وی، ملایان همکار و مقتدیان مسجد «مدرسهالتعلیمالقرآن» که در مناطق دوردست شمالغرب پاکستان موقعیت دارد، اتهامها را رد میکنند. آنان میگویند که شمسالدین بیگناه است و این توطئه عناصر ضداسلام در کشور میباشد. ملایان و مقتدیان مذکور همچنان میافزایند که این اتهامات بخشی از دسیسههایی اند تا رهبران دینی پاکستان را بدنام ساخته و تفوق اسلام را زیر سوال برند. این سروصدای همیشگیست که توسط روحانیون جناح راست به کار برده میشود تا جمعیت وسیع مردم را تحریک کرده و قدرت خویش را قطعی سازند.
عبدالقیوم، پدر یونس میگوید که شرمنده است که با پسرش از سه ماه پیش تا هنگام این رویداد صحبت نکرده بود.
عبدالقیوم میگوید:
«میخواهم این ملا به دار آویخته شود و هیچ اقدام دیگری درد مرا مداوا نخواهد کرد.»
مصباح قربانی تجاوز جنسی ملای قریه با مادر و پدرش
پسران خردسن تنها قربانیان تجاوزهای جنسی ملایان نیستند. دختران کمسن متعدد مانند مصباح باشنده روستای بهشدت محافظهکار ایالت پنجاب به نام «بستی قاصی» نیز مورد هدف پیشوایان دینی قرار گرفتهاند.
محمد اقبال پدر وی گمان دارد دخترش ۱۱ ساله باشد اما بهطور دقیق نمیداند چند ساله است زیرا در مناطق دوردست پاکستان زایشها بهزودی ثبت نمیگردند و بسیار پسان این کار صورت میگیرد. این فقط حدس و گمان وی شده میتواند. آنان در ساختمان کوچک یکجا با چندین بز زندگی دارند و کثرت اعضای خانواده باعث گردیده که کودکان در هرسوی حویلی کثیف سرگردان باشند. مصباح که به مشکل حرف میزند، بازگو میکند که در مسجد همجوار خانهی شان، جایی که از سه سال بدینسو در آنجا قرآن فرا میگیرد، مورد تجاوز قرار گرفته است.
این رویداد زمانی به وقوع پیوست که او برای پاککاری در مسجد باقی ماند. ملای مسجد، کودکان دیگر را به خانههای شان فرستاده و از مصباح خواسته تا در جاروب کردن مسجد با وی کمک کند. مصباح به این ملا اعتماد داشت.
مصباح با زبان بومی سراییکی (یکی از زبانها هندوآریایی نزدیک به پنجابی که برخیها در هند و پاکستان با آن صحبت میکنند. م) میگوید:
«پاککاری مسجد را شروع کرده بودم که او دروازه مسجد را به سرعت بست. نفهمیدم که چرا مرا ناگهان محکم گرفته و به اتاق نزدیکی کشاند. جیغ و فریاد کشیده و گریه میکردم.»
او به یاد نمیآورد که تجاوز بر وی تا چه مدتی ادامه داشت. آنچه به خاطر دارد که نام پدرش را صدا کرده و خواستار کمک گردیده بود ولی ملا از کارش دست نکشیده است.
کاکایش محمد تنویر شخصی بود که وی را نجات داده است. او قبل از ترک خانه به قصد رفتن به کالج به کالج، خواسته تا از تشناب داخل مسجد استفاده نماید ولی یک جوره پاپوش طفلانه در بیرون درب مسجد توجهش را جلب میکند.
تنویر میگوید:
«صدای داد و فریاد را از داخل مسجد شنیدم که دختری نام پدرش را میگرفت.» تنویر وقتی دروازه را شکستانده و داخل مسجد میگردد، میبیند که برادرزادهاش بیحال در روی فرش افتاده است. او میافزاید: «چنین به نظر میرسید که باید از حال رفته باشد.» تنبان پرخون وی در گوشهای افتاده بود و ملا به روی زانوهایش خم شده بود.
تنویر بازگو میکند:
«ملا بهطور مکرر میگفت: "مرا ببخش"» ملا دستگیر میشود، لیکن در بدل ضمانت دوباره آزاد میگردد.
در وضعیتی که قصد تجاوز بر مهیمان پسری که دستنویساش را با افتخار به ما نشان داد، صورت گرفته بود، عمهی وی ابراز میدارد که تلاشهایی برای ساکت ساختن خانوادهی شان عملی شده است.
شازیه میگوید:
«مردم قریه میگویند که اینان رهبران روحانی و امامهای مکانهای مقدس ما اند. مردم حاضر به اخراج وی نیستند.»
او میگوید که پس از حمله بر برادرزادهاش، مردم قریه به خانهی شان آمده و عذر کردند تا ملا موعد شاه را که فعلا فراری است، عفو کنیم.
شازیه بیان میدارد:
«تمام شان به خانهی ما آمده و این را میدانند که ما مردم فقیری هستیم و او امام منطقه است. به ما گفتند که باید وی را ببخشیم، ولی ما او را نمیبخشیم.» او علاوه میکند که پدرش، یا پدرکلان مهیمان بخشیدن ملا را قبول نکرد.
ملا موعد شاه باید گرفتار میشد، چون این صحنه تجاوز توسط جوانان قریه فلمبرداری شده است که دروازه تشناب را شکستانده و داخل شده بودند، و این باعث گردیده بود که ملا موعد شاه [متجاوز] از ترس فرار کند.
پلیس اظهار میدارد که آنان قضیه را درج کرده و به تحقیقات شان ادامه میدهند، اما ملا موعد شاه فراری است. برخی از همسایههای نواحی میگویند که پلیس برای دستگیری ملای متجاوز تلاش کافی به خرج نمیدهد. آنان خشمگین اند اما درعینحال این واقعیت را نیز میدانند که این ملا زندانی نخواهد شد.
عمه مهیمان تسلی نمییابد و میگوید:
«این چنین درندگان هرگز نباید بخشیده شوند!»