«دستگاه جنگی امریکا»، کتابی درباره دخالت امریکا در تجارت مواد مخدر

«دستگاه جنگی امریکا»، کتابی درباره دخالت امریکا در تجارت مواد مخدر

پیتر دیل سکات (Peter Dale Scott) در سال ۲۰۱۰ با نوشتن کتاب «دستگاه جنگی امریکا» از دست داشتن دولت امریکا و بخصوص سی‌آی‌ای در قاچاق موادمخدر بیشتر پرده برمی‌دارد. او در این کتاب ثابت می‌سازد که پول بدست‌آمده از این تجارت تریلیون‌دالری برای راه‌اندازی و پیشبرد نقشه‌های خونین‌ امریکا در نقاط مختلف جهان استفاده می‌شود.

در فصل‌های نخست، نگارنده پیرامون حمایت امریکا از تولیدکنندگان و قاچاقبران موادمخدر در لائوس، ویتنام و امریکای‌لاتین می‌نویسد و فصل پنجم «امریکا و افغانستان امروزی» را به این تجارت کثیف در افغانستان از دهه ۱۹۷۰ تا به امروز اختصاص داده است که بخش‌هایی از آن را به دری برگردان نموده‌ تقدیم تان می‌دارم:

داشتن خویشاوند فاسد که در قاچاق موادمخدر شریک باشد یکی از خصایل همیشگی رژیم‌‌هایی است که توسط امریکا نصب یا حمایت شده‌اند. ادعاهای معتبر همگون در مورد خسربره چیانگ کای‌شک به نام تی.وی.سونگ؛ روبین سونو آرسی، خسربره ایچیواریا رییس‌جمهور مکسیکو و خواهر شاه ایران وجود دارد. در قضیه‌ی نگو دین نهو، فقدان پایگاه مردمی برادر رییس‌جمهورش (نگو دین دیم، رییس‌جمهور دیکتاتور ویتنام جنوبی و دست‌نشانده امریکا بود. م)، او را به‌سوی قاچاق موادمخدر کشاند تا پول کافی برای سرکوب مخالفان سیاسی به دست آرد. این شباهت با کرزی‌ها (حامد کرزی و احمد ولی کرزی. م) مرتبط است.

...

بعضی مواقع، تجارت موادمخدر به قدرت رهبران قبیلوی مانند جلال‌الدین حقانی یا حاجی بشیر نورزی افزوده، شبکه‌های قبیلوی موادمخدر معمولا از پدر به پسر میراث مانده است. ولی امروز یکی از افراد صاحب قدرت در قاچاق موادمخدر گلبدین حکمتیار است، یک پشتون غلجایی از شمال کشور و بدون کدام پایگاه قبیلوی خاص. حکمتیار بیشتر شبیه جنرال دان وان قوانگ در جریان جنگ ویتنام است که هنوز هم قدرتش متکی بر بخشی از شبکه پیچیده قاچاق هیرویین‌اش در ولایت‌های کنر و نورستان، می‌باشد.

...

آی‌اس‌آی بیشتر کمک‌های امریکا را به دو گروه حاشیه‌ای بنیادگرا –یکی تحت رهبری گلبدین حکمتیار و دیگرش عبدالرسول سیاف– داد که می‌دانست آنان را به آسانی می‌تواند کنترول کند چون هردو گروه حمایت مردم را با خود نداشتند.

تا می ۱۹۷۹ تماس سی‌آی‌ای با گلبدین، یکی از جنگسالاران مجاهد که کمترین پیرو را در افغانستان داشت و بزرگترین قاچاقبر موادمخدر در میان مجاهدین به‌شمار می‌رفت، برقرار شده بود. حکمتیار که به‌سبب تیزاب‌پاشی بر چهره زنانِ بدون حجاب شهرت داشت، انتخاب جنبش مقاومت افغانستان نه بلکه آی‌اس‌آی بود، شاید به دلیل این که او یگانه رهبر افغان بود که خط دیورند بریتانیایی‌ها را به‌مثابه مرز میان افغانستان و پاکستان قبول داشت. یکی از رهبران افغان در ۱۹۹۴ به تم وینر، روزنامه‌نگار «نیویارک تایمز» اظهار داشت: «ما این رهبران را انتخاب نکرده‌ایم. امریکا با دادن اسلحه حکمتیار را ساخت. اکنون از امریکا می‌خواهیم که این رهبران را تکان دهد که از کشتار دست بکشند و ما را از شر آنان نجات دهد.» رابرت دی.کاپلان از تجربه شخصی خود می‌گوید که حکمتیار مورد تنفر تمامی رهبران احزاب دیگر چه بنیادگرا و چه میانه‌رو قرار داشت.

آی‌اس‌آی بیشتر کمک‌های امریکا را به دو گروه حاشیه‌ای بنیادگرا –یکی تحت رهبری گلبدین حکمتیار و دیگرش عبدالرسول سیاف– داد که می‌دانست آنان را به آسانی می‌تواند کنترول کند چون هردو گروه حمایت مردم را با خود نداشتند. این تصمیم در مخالفت با ادعای امریکا قرار داشت که می‌گفت، کشورش از جنبش آزادیبخش افغانستان پشتیبانی می‌کند. گروه‌های مقاومت مردمی که بیشتر در چوکات قبایل تشکیل شده بودند در خصومت با نفوذ جهادی‌های سلفی قرار داشتند: آنان از خواست بنیادگرایان منزجر بودند که می‌گفتند ساختار قبیلوی در مخالفت با آموزش‌های سلفی بوده و بر خلافت متمرکز اسلامی تاکید می‌ورزیدند.

در این حال، حکمتیار با حمایت آی‌اس‌آی و سی‌آی‌ای فوری برای رفع عدم تکیه‌گاه مردمی خود، آغاز به توسعه یک شبکه جهانی قاچاق هیرویین و تریاک کرد –البته نه به تنهایی خود، بلکه به یاری آی‌اس‌آی و دیگر خارجی‌ها. پس از ممنوع‌شدن کشت خشخاش در فبروری ۱۹۷۹ در پاکستان و به ادامه آن در اپریل همان سال در ایران، مناطق پشتون‌نشین پاکستان و افغانستان کارتل‌های موادمخدر غربی و «دانشمندان» [به اضافه جستجوگران ثروت] را از اروپا و امریکا به‌سوی خود کشاند تا پالایشگاه‌های هیرویین را در این مناطق قبایلی تاسیس کنند.

براساس گزارش «مجله مکلین» چاپ کانادا (۳۰ اپریل ۱۹۷۹)، پالایشگاه‌های هیرویین در ایالت شمال‌غربی پاکستان (ایالت خیبر پختونخواه امروزی. م) ساخته شدند. آلفرد مک‌کوی می‌نگارد: «در ۱۹۸۰، تریاک پاکستان-افغانستان بازار اروپا را اشغال نمود و ۶۰ درصد تقاضای نامشروع امریکا را نیز فراهم می‌کرد.» مک‌کوی همچنان می‌افزاید که گلبدین حکمتیار شش مرکز تولید هیرویین در بلوچستان را اداره می‌کرد که آی‌اس‌آی در آن مناطق حاکمیت کامل داشت.

...

شاهدان عینی تصدیق می‌کنند که موادمخدر از این مناطق توسط همان بارکش‌های ارتش پاکستان که کمک‌‌های نظامی امریکا را انتقال می‌داد، بیرون می‌شد.

...

هزینه‌های اجتماعی جنگ به کمک موادمخدر در برابر ما آشکار اند: گفته می‌شود که فقط در پاکستان ۵ میلیون انسان معتاد اند. (مطابق آمار دولت، امروز در افغانستان ۳.۵ میلیون معتاد وجود دارند که بیشتر شان جوانان اند. م) بار دیگر در ۲۰۰۱، امریکا تصمیم گرفت که به کمک قاچاقبران موادمخدر در کشوری که چندان دولتی در آن وجود نداشت ملت‌سازی کند.... سی‌آی‌ای در ۲۰۰۰ (در هفته‌‌های پایانی ریاست‌جمهوری کلنتن) احمدشاه مسعود مربوط ایتلاف شمال را به‌مثابه متحد اصلی خود برگزید، علیرغم مخالفت مشاوران امنیت ملی امریکا که

«مسعود یک قاچاقبر موادمخدر است و اگر سی‌آی‌ای پایگاه دایمی‌ای را یکجا با او در پنجشیر بسازد خطر درگیر شدن در تجارت هیرویین وجود دارد.»

هیچ ابهام وجود ندارد که امریکا از قاچاقبران موادمخدر برای تقویت موقعیت خود در افغانستان استفاده کرد. در ۲۰۰۱، سی‌آی‌ای با استخدام و حتا وارد‌کردن قاچاقبران موادمخدر، مهره‌هایی از دهه ۱۹۸۰، اتحاد خود برضد طالبان را قوت بخشید. به‌‌طور نمونه، مقام‌های بلندپایه امریکا و بریتانیا با حاجی زمان که متقاعد و در شهر دیژون فرانسه زندگی می‌کرد، ملاقات و او را برای برگشت به افغانستان ترغیب کردند.

گلبدین حکمتیار شش مرکز تولید هیرویین در بلوچستان را اداره می‌کرد که آی‌اس‌آی در آن مناطق حاکمیت کامل داشت.

مداخله امریکا در ۲۰۰۱ در افغانستان، همسان مداخله ۱۹۸۰ در افغانستان و ۱۹۵۹ در لائوس، برای سندیکاهای جهانی موادمخدر ثروت بادآورده‌ای به‌شمار می‌رفت. با ازدیاد هرج و مرج در اطراف کشور و افزایش شمار طیاره‌هایی که به داخل و بیرون این کشور پرواز می‌کردند، تولید تریاک بیشتر از دو چند گردید، یعنی از ۳۲۷۶ تن در ۲۰۰۰ (و ۱۸۵ تن در ۲۰۰۱، زمانی که طالبان تولید تریاک را ممنوع کردند) به ۸۲۰۰ تن در ۲۰۰۷، رسید.

چرا امریکا به‌طور پیهم طرف قدرتمندترین قاچاقبران موادمخدر می‌ایستد؟ چند سال پیش، این نظر عمومی را چنین نتیجه‌گیری کردم:

«این تا حدی از ریال‌پولیتیک (سیاست واقع‌گرایانه) برمی‌آید –به رسمیت شناختن واقعیت‌هایی که قدرت‌های محلی بر قاچاق موادمخدر استوار اند. تا یک اندازه‌ هم از نیاز فرار از محدودیت‌های سیاست‌های محلی برمی‌آید: قاچاقبران منابع بیشتر مالی مورد ضرورت را فراهم نموده‌اند که امریکا از عهده آن برنمی‌آید، و سرمایه‌هایی را سرهم‌بندی کرده‌اند که برخلاف دولت امریکا مقید بر مقررات جنگی نیست. این حقایق، شبکه‌های استخباراتی را واداشته تا در قضیه نفت و مخدرات دخیل باشند یا دقیق‌تر می‌توان گفت، دالرهای نفتی و دالرهای مخدرات. شبکه‌های مذکور به‌ویژه در خاورمیانه آنقدر اهمیت کسب کرده‌‌اند که نه‌تنها بر سیاست خارجی دولت امریکا تاثیرگذار بوده که وضعیت و شیوه رفتار دولت، بانک‌ها، ابرشرکت‌ها و در واقع تمام جامعه امریکا را تعیین می‌کنند.»

با نویسندگانی همچون میشیل شوسودوفسکی و جیمز پتراس هم‌نظر استم، و من بیشتر بر این نکته پافشاری می‌کنم که بانک‌های امریکایی و همچنان شرکت‌های نفتی این کشور به‌طور چشمگیر از قاچاق موادمخدر سود می‌برند. گزارش یکی از اعضای سنا تخمین می‌زند که

«سالانه بین ۵۰۰ میلیارد تا ۱ تریلیون دالر ناشی از اعمال جنایتکارانه از طریق بانک‌های سرتاسر جهان پولشویی شده و در حدود نیم آن به واسطه بانک‌های امریکا به دوران می‌افتد. روزنامه "ایندیپندینت" چاپ لندن در ۲۰۰۴ گزارش داد که قاچاق موادمخدر سومین کالای پرمنفعت جهان پس از تجارت نفت و اسلحه می‌باشد.»

جیمز پتراس نتیجه‌گیری می‌کند که اقتصاد امریکا یک اقتصاد «نارکوکاپیتالیست» (سرمایه‌داری استوار بر موادمخدر) شده که پول‌های بی‌شمار کثیف را عمدتا از درک قاچاق مخدرات به دست می‌آورد:

«واشنگتن و رسانه‌های جمعی دولت امریکا را در خط مقدم مبارزه برضد قاچاق مواد مخدر، پولشویی پول‌های به‌دست‌آمده از مواد‌مخدر و فساد سیاسی جلوه می‌دهند: تصویر دستان پاکیزه‌ای که علیه پول‌های کثیف از جهان سوم (یا کشورهای که گذشته کمونیستی داشتند) مبارزه می‌کند. حقیقت کاملا وارونه است. بانک‌های امریکایی سیاست‌هایی را با دقت تمام بسط داده‌اند که چگونه پول‌های نامشروع را به امریکا انتقال داده و در کاروبارهای مشروع سرمایه‌گذاری کرد یا اوراق بهادار دولت این کشور را خرید و بدین طریق پول‌ها را مشروعیت بخشید. کنگره امریکا چندین جلسه‌ای برگزار کرد که طی آن‌ عملکردهای غیرقانونی بانک به جزییات برملا گردید و قوانینی را به تصویب رساند که شرایط سخت‌تری را بر بانک‌های خصوصی تحمیل می‌کرد. باوجود این، بانک‌های بزرگ به اعمال خود ادامه داده و مقدار پول‌های کثیف پیهم افزایش می‌یابند، زیرا که هردو، دولت و بانک‌ها، نه اراده و نه علاقه‌ای به پایان دادن به اعمالی که سودهای بالا و تکیه‌گاه مستحکمی را برای یک امپراتور بسیار شکننده فراهم می‌کنند، دارند.»

اسد اسمی، مفسر کانادایی برخی از نکات را چنین نتیجه‌گیری می‌کند:

«نودویک فیصد از ۱۹۷ میلیارد دالری که برای کوکایین در امریکا به مصرف می‌رسد در همانجا می‌ماند، و بانک‌های امریکا سالانه ۱۰۰ میلیارد پول مخدرات را می‌شویند. آن‌هایی که در پولشویی شامل اند عبارت اند از "بانک بوستن"، "بانک جمهوری ملی نیویارک"، "نخستین بانک ملی لندمارک"، "بانک امریکایی کبیر"، "بانک آزادی مردم و شرکت کنتکی" و "بانک ملی ریگز واشنگتن".

سی‌آی‌ای در ۲۰۰۰ (در هفته‌‌های پایانی ریاست‌جمهوری کلنتن) احمدشاه مسعود مربوط ایتلاف شمال را به‌مثابه متحد اصلی خود برگزید، علیرغم مخالفت مشاوران امنیت ملی امریکا که «مسعود یک قاچاقبر موادمخدر است و اگر سی‌آی‌ای پایگاه دایمی‌ای را یکجا با او در پنجشیر بسازد خطر درگیر شدن در تجارت هیرویین وجود دارد.»

"سیتی‌بینک" به راول سالیناس (برادر کارلوس سالیناس، برادر رییس‌جمهور پیشین مکسیکو) کمک کرد تا میلیون‌ها دالر را از مکسیکو به حساب‌های بانکی مخفی سویس با نام غلط انتقال دهد. افزون بر این، شرکت "تولید‌کنندگان هانور"، "بانک مینهتن چیز"، "بانک کمیکل" و "شرکت ایرونگ" اعتراف نموده‌اند که پول‌های انتقال‌داده‌شده را به دولت امریکا گزارش نداده‌اند (براساس "قانون محرمیت بانک" ۱۹۷۰ تمام انتقالات بالاتر از ۱۰ هزار دالر باید گزارش داده شوند). "بانک امریکا" به‌سبب برملانکردن انتقال بیشتر از ۱۲ میلیارد دالر، مبلغ ۴،۷۵ میلیون دالر جریمه شد.»

در هنگام بحران اقتصادی ۲۰۰۸، تحلیل جیمز پتراس با ادعاهای انتونیو ماریا کوستا، رییس «دفتر مقابله با موادمخدر و جرم سازمان ملل متحد» مستحکم‌تر شد وقتی گفت: «پول مواد مخدر با ارزش میلیارد‌ها دالر، نظام مالی را در اوج بحران جهانی از غرق‌شدن نجات داد.»

...

سود قاچاق جهانی موادمخدر از کشمکش‌های ممتد افغانستان ادامه خواهد یافت و بعضی از مستفیدین آن شاید پنهانی برای ادامه آن تبلیغ کنند. و من هراس دارم که در عدم تغییر آشکارای سیاست‌گذاری تمام کارگزاران استخباراتی زیردست که در چهاردوربر هیرویین افغانستان در امتداد آسیای مرکزی و فراتر از آن شکل گرفته‌اند، کماکان توسط سی‌آی‌ای حمایت خواهند شد. و ابربانک‌های امریکا همچون «سیتی‌بینک» -که ادعا می‌شود «بزرگتر آنیست که ناکام شود»- اکنون پس از رکود اقتصادی بیشتر از پیش وابسته بر صدها میلیارد سود نامشروعی شده‌اند که سالانه آن را آب می‌کنند.

تقریبا اکثر مطالعات پیرامون اقتصاد افغانستان با گزارش ۲۰۰۶ «بانک جهانی» موافق اند که «گستره و ماهیت نامشروع اقتصاد مبتنی بر تریاک بدین معناست که به‌طور جدی بر اقتصاد، دولت، جامعه و سیاست افغانستان تاثیرگذار بوده و نفوذ دارد.» «شما تریاک را بیرون کنید، شما آکسیجن این اقتصاد را می‌گیرید و بر دماغ بازیگرانی راه می‌روید که امپراتورهایی بر پایه‌ی تجارت تریاک ساخته‌اند، که مشمول عناصر سیاسی و نظامی و همچنان جنایتکاران و تاجران در کندهار می‌گردد.»

...

در ۲۰۰۶، گزارش مذکور «بانک جهانی» اذعان می‌دارد که «در سطح بالا، تقریبا ۲۵-۳۰ قاچاقبر کلیدی که اکثریت شان در جنوب کشور اند و عمدتا معاملات و انتقال [هیرویین] را کنترول می‌کنند، رابطه تنگاتنگ با مقامات بلندپایه دولتی و سیاسی دارند.» در ۲۰۰۷، روزنامه «دیلی میل» چاپ لندن گزارش داد که «چهار بازیگر بزرگ کاروبار هیرویین، اراکین ارشد دولت افغانستان اند.» در دسامبر ۲۰۰۹، «مجله هارپر» مقاله‌ی مفصلی انتشار داد درباره دگروال عبدالرازق، «ارباب سپین بولدک»، قاچاقبر و متحد کرزی که ارتقای وی

«به کمک حلقه‌ی مقامات قانون‌شکن کابل و کندهار، و همچنان فرماندهان ناتو که کنترول او بر منطقه کلیدی و مرزی برای جنگ شان علیه طالبان حایز اهمیت می‌باشد، صورت گرفت.»

بهطور نمونه، در ۲۰۰۵ کارمندان «اداره مبارزه با موادمخدر» (مربوط وزارت عدلیه امریکا. م) بیشتر از ۹ تن تریاک در دفتر شیرمحمد آخندزاده، والی هلمند و دوست نزدیک کرزی که او را در ۲۰۰۱ سوار بر موترسایکل به داخل افغانستان همراهی کرده بود، پیدا کردند. بریتانیایی‌ها موفق به برکناری وی از این مقام شدند. ولی خبری که عزل وی را تصدیق کرد همچنان اعلام داشت که او منحیث سناتور انتصاب شده است.

گل‌آغا شیرزی، جنگسالار پیشین و والی، یکی از افراد مورد پسند امریکا که در انتخابات از کرزی حمایت کرد، نیز در تجارت موادمخدر دخیل بوده است. در ۲۰۰۲، گل‌آغا شیرزی نقش میانجی را در یک معامله فوق‌العاده‌ میان امریکایی‌ها و حاجی بشیر نورزی ایفا می‌کرد. نورزی، قاچاقبر برجسته‌ای که امریکایی‌ها پذیرفته بودند از کاروبار قاچاق وی در بدل جاسوسی در مورد نیروی نظامی طالبان چشم‌پوشی کنند. بر پایه‌ی مدارک «کمیته کانون روابط بین‌المللی»، در ۲۰۰۴ در ظرف هر ۸ هفته نورزی دو تُن هیرویین را به پاکستان قاچاق می‌کرد.

...

بازیگران زیاد و بزرگتری با سود بالای مالی نسبت به هیرویین‌سالاران محلی افغان –القاعده و طالبان– در قاچاق موادمخدر این کشور نقش دارند. سیبل ادموندز (نویسنده ترک امریکایی. م) ادعا می‌کند که استخبارات پاکستان و ترکیه در همکاری با یکدیگر از منابع شبکه‌های بین‌المللی انتقال هیرویین افغانستان بهره می‌برند. افزون بر این، ادموندز ادعا می‌کند که پلیس فدرال امریکا شواهدی برضد مقامات بلندپایه پنتاگون –به‌شمول اعضای خانواده شان– جمعاوری می‌کند که به ماموران خارجی کمک می‌کنند. داگلاس رایزن (وکیل مدافع امریکایی. م) گزارش می‌دهد که یکی از مقام‌های ارشد در یک جلسه قصر سفید بحث می‌کرد که

«امریکایی‌ها خود شان اقرار می‌کنند که اکثر اوقات موادمخدر توسط طیاره‌های امریکایی به بیرون از افغانستان انتقال داده می‌شوند. آنان سالانه از درک قاچاق موادمخدر ۵۰ میلیارد دالر سود کسب می‌کنند که تمام مصارف حضور نیروهای شان در آن کشور را مرفوع می‌سازد. حقیقت این است که آنان در جلوگیری از تولید موادمخدر مداخله نمی‌کنند.»

«مبارزه با موادمخدر بخشی از جنگ با تروریزم نیست و وزارت دفاع نمی‌خواهد که در افغانستان مصروف این کار شود.»

لوریتا ناپولیونی (روزنامه‌نگار و نویسنده ایتالیایی. م) می‌گوید که مسیر انتقال مواد مخدر تحت تسلط اسلام‌گرایان متحد القاعده با پشتیبانی ترکیه و آی‌اس‌آی در امتداد شمال آسیای میانه قرار دارد که از تاجیکستان شروع تا اوزبکستان، آذربایجان و ترکیه ادامه یافته و به کوسو می‌رسد. دینیس دایل، یکی از ماموران بلندپایه پیشین «اداره مبارزه با مواد‌مخدر» در خاورمیانه، علاقه تاریخی سی‌آی‌ای به ارتباطات این منطقه با موادمخدر را تایید می‌کند. در کنفرانسی برضد مخدرات حضور داشتم، وقتی او گفت که

«در جریان تاریخچه سی‌ ساله‌ی کارم با "اداره مبارزه با موادمخدر" و اداره‌های مرتبط، دریافتم که اکثر افراد مورد هدف تحقیق من تقریبا به‌طور یکنواخت برای سی‌آی‌ای کار می‌کردند.»

بالاتر از همه، تخمین بر اینست که ۸۰ در صد سود قاچاق یا بیشتر از آن در کشورهای مصرف‌کننده بدست می‌آید. با اعتماد تمام می‌توان گفت که مقداری از این سودها در مجرای تبلیغ برای دستگاه جنگی افغانستان به مصرف می‌رسند.

استراتیژی‌های امریکا فقط آن عده قاچاقبران موادمخدر را مورد حمله قرار می‌دهند که از شورشیان پشتیبانی می‌کنند، در حالی که سهم بیشتر سودها به جیب حامیان دولت کابل می‌رود. این چنین استراتیژی‌ها تاثیر غیرمستقیم بر افزایش سهم کارگزاران پیشین و کنونی سی‌آی‌ای در رژیم کرزی، در بازار تریاک دارد، (در راس آن فرد کرزی که خودش یکی از کارگزاران سی‌آی‌ای می‌باشد)، به‌شمول احمدولی کرزی، برادر رییس‌جمهور و کارگزار فعال سی‌آی‌ای، و عبدالرشید دوستم، کارگزار پیشین سی‌آی‌ای.

قسمی که در جاهای دیگر نیز مشاهده کرده‌ام، هدف تمامی کارزارهای مبارزه امریکا برضد مخدرات هیچ‌گاهی آرزوهای نومیدکننده‌ی نابودی کامل نبوده‌ است. هدف همه این چنین کارزارها تغییر سهم بازار بوده است: دشمنان مشخص را مورد هدف قرار داده تا مطمین شود که قاچاق موادمخدر در اختیار آن عده قاچاقبرانی بماند که متحد ماشین امنیتی دولت و یا سی‌آی‌ای اند. این مسئله به‌طور قابل‌توجه درمورد لائوس در دهه ۱۹۶۰ صدق می‌کرد، زمانی که سی‌آی‌ای با حملات هوایی به کمک ارتش اووان راتیکون (سرقومندان اعلی «ارتش شاهی لائوس» و از دست‌نشاندگان امریکا در جنگ ویتنام) در جنگ بر کاروان تریاکی در لائوس شتافت. و امروز این در مورد افغانستان نیز صدق می‌کند، جایی که سیاست‌های امریکا تنها قاچاقبرانی را مورد هدف قرار می‌دهد که از شورشیان حمایت می‌کنند.

...

گزارش‌هایی وجود دارد حاکی از دسترسی آسان هیرویین در بیرون پایگاه هوایی بگرام در افغانستان، مانند چهار دهه قبل در بیرون پایگاه امریکایی‌ها در منطقه لانگ بن در ویتنام، این شباهت هشداردهنده دیگری را خاطرنشان می‌سازد. درست در اوج جنگ ویتنام، هیرویین در داخل تابوت‌ها به امریکا انتقال داده می‌شد، و اکنون از زبان جنرال محمود گاریف، فرمانده پیشین شوروی در افغانستان می‌شنویم که:

«امریکایی‌ها خود شان اقرار می‌کنند که اکثر اوقات موادمخدر توسط طیاره‌های امریکایی به بیرون از افغانستان انتقال داده می‌شوند. آنان سالانه از درک قاچاق موادمخدر ۵۰ میلیارد دالر سود کسب می‌کنند که تمام مصارف حضور نیروهای شان در آن کشور را مرفوع می‌سازد. حقیقت این است که آنان در جلوگیری از تولید موادمخدر مداخله نمی‌کنند.»

اتهامات جنرال گاریف به‌طور مکرر و به نحوی از انحا توسط تعدادی از منابع دیگر به‌شمول جنرال حمیدگل، رییس اسبق آی‌اس‌آی مطرح شده‌ است:

«عبدالولی [احمدولی] کرزی بزرگترین سالار موادمخدر افغانستان است.... اما چیزی که خیلی برایم آزاردهنده می‌باشد، طیاره‌های نظامی است. از طیاره‌های نظامی امریکایی نیز استفاده می‌شوند. شما به درستی گفتید که مسیرهای انتقال از سمت شمال در امتداد جمهوری‌های آسیای میانه و بخشی از قلمرو روسیه می‌گذرد و سپس به داخل اروپا و فراتر از آن. مگر مقداری از آن به‌‌صورت مستقیم می‌رود یعنی توسط طیاره‌های نظامی. هنوزهم در پاکستان افغان‌هایی هستند و آنان بعضی وقت‌ها با من در تماس شده و معلوماتی را می‌دهند. و برخی از آنان قابل اعتماد اند. می‌توانم آن را قضاوت کنم. آنان می‌گویند که طیاره‌های نظامی امریکایی برای این مقصد استفاده می‌شوند. اگر این حقیقت باشد، پس بسیار مسئله‌ ناراحت‌کننده‌ای است.»

گواهی‌ نسبتا متفاوت دیگری از زبان جنرال خدایداد، وزیر فعلی مبارزه با موادمخدر افغانستان برمی‌آید:

«وزیر مبارزه با موادمخدر افغانستان می‌گوید که نیروهای خارجی از تولید موادمخدر در افغانستان پول کمایی می‌کنند. خبرگزاری ایرنا در روز شنبه گزارش داد که جنرال خدایداد می‌گوید که بیشتر موادمخدر در دو ولایتی ذخیره شده‌اند که در اختیار نیروهای امریکا، انگلستان و کانادا قرار دارند. او در ادامه گفت که نیروهای ناتو از تولید تریاک در مناطق تحت حاکمیت شان مالیه می‌گیرند.»

...

به‌طور مختصر می‌توان گفت بن‌بستی که امریکا با تلاش‌هایش در پشتیبانی از رژیم بدنام و فاسد افغانستان در آنجا گیر مانده است را بایست در پرتو روابط گذشته‌اش با قاچاق موادمخدر آن منطقه درک کرد –وضعیتی که با گرفتاری قبلی امریکا در لا‌ئوس و حتا بیشتر ویتنام همخوانی دارد. این دخالت‌های همیشگی در پشتیبانی از اقتصادهای مبتنی بر موادمخدر و قاچاقبران است که ناظران را آنقدر تحت فشار قرار داد که سخت امیدوار بودند که اوباما در زمینه تغییری خواهد آورد.

این پرسش هنوز پابرجاست: به چه تعداد امریکایی‌ها، افغان‌ها و پاکستانی‌ها باید بمیرند تا این که به جنگ از قبل ملوث‌شده و فعلی با موادمخدر پایان داده شود؟ درحالی‌که امریکا به افزایش حضور ناخواسته‌ی خود در جهان اسلام ادامه می‌دهد، در چند کشور دیگر –یمن؟ سومالیا؟ سودان؟- آیا این جنگ بیشتر گسترش خواهد یافت؟

مقالات برگزیده

مقالات رسیده

هنر و ادبیات

از صفحات تاریخ ما

تعداد مهمانان حاضر: 107 نفر