باطن دولتهای نامرئی: جنگ، تبلیغات، کلنتن و ترامپ
- رده: ترجمه از منابع بیرونی
- نویسنده: جان پلجر | مترجم: احمر
- منتشر شده در چهارشنبه، 10 قوس 1395
نویسنده: جان پلجر | مترجم: احمر
منبع: سایت جان پلجر، ۲۷ اکتوبر ۲۰۱۶
ادوارد برنیز، روزنامهنگار امریکایی، اغلب منحیث مخترع تبلیغات مدرن شناخته میشود.
برنیز، برادرزادهی سیگموند فروید میباشد که پیشگام تحلیلهای روانشناسانه و کسی بهشمار میرود که اصطلاح «روابط عامه» را با هدف شوم اغفال و نیرنگ ابداع نمود.
در ۱۹۲۹، او فیمنیستها را متقاعد نمود تا استفاده سیگرت برای زنان را حین «راهپیمایی عید مسیحان در نیویارک» ترویج دهند –عملی که در آن زمان بیگانه تلقی میشد. فمینیستی موسوم به روت بوت اظهار مینمود: «زنان! مشعل دیگر آزادی را شعلهور کنید! در برابر تابوی دیگر جنسی مبارزه کنید!»
تاثیرات برنیز فراتر از اعلانهای تجارتی گسترش یافت. کامیابی اصلیاش، نقش او در اقناع مردم امریکا جهت پیوستن در کشتار جنگ جهانی اول بود. او گفت، راز در «مهندسی رضایت» مردم به نحوی نهفته که «مطابق میل ما کنترول و تنظیم شوند بدون این که آنان از چیزی بو ببرند.»
او این شیوه را منحیث «نیروی واقعی حاکم بر جامعه ما» توصیف نموده و آن را «دولت نامرئی» نامید.
امروزه این دولت نامرئی بیشتر از هر زمانی قوی شده و کمتر کسی در موردش میداند. در تمام دورهی شغلیام منحیث خبرنگار و فلمساز، تا این سرحد ندیده بودم که تبلیغات ما را تلقین کند و هیچکسی در برابرش نیایستد.
دو شهر را تصور کنید. هردو توسط نظامیان آن کشور تحت محاصره قرار دارند. هر دو توسط بنیادگرایانی اشغال شده که هولناکترین قساوتها چون سربریدن را مرتکب میشوند.
اما، فرق اساسی وجود دارد. در یک محاصره، عساکر دولتی توسط خبرنگاران غربی که در جمع آنان جا داده شدهاند، منحیث رهاییدهندگان معرفی میگردند و در مورد جنگ و حملات هوایی شان با شور و شوق گزارش داده میشود. صفحههای نخست روزنامهها حاوی تصاویر عساکر مذکور با دستان بلند با علامت پیروزی است. اشاره کوتاهی به تلفات غیرنظامی میگردد.
در شهر دیگری، در کشوری در همین نزدیکیها، تقریبا عین رویداد به وقوع میپیوندد. نیروهای دولتی شهری را که در محاصره گرفتهاند، از همین قماش بنیادگرایان حاکم اند.
تفاوت اینجاست که این بنیادگرایان توسط «ما» –دولت امریکا و بریتانیا– تمویل و تجهیز میگردند و حتا مرکز رسانهای شان توسط امریکا و بریتانیا تمویل میگردد.
فرق دیگر این است که عساکر دولتیای که این شهر را در محاصره دارند، انسانّهای بدی هستند، و به خاطر تهاجم و بمباران بر این شهر مورد تقبیح قرار میگیرند –دقیقا همان کاری را که عساکر خوب در شهر نخست انجام میدهند.
گیجکننده است؟ نه چندان. چنین سیاست یک بام و دو هوا، ماهیت تبلیغات را میسازد. شما درست حدس زدهاید، من درمورد این دو شهر صحبت میکنم: محاصره کنونی شهر موصل توسط نیروهای دولتی عراق با پشتیبانی ایالات متحده و بریتانیا، و محاصره شهر حلب توسط نیروهای دولتی سوریه با حمایت روسیه. یکی خوب است؛ دیگرش بد.
جنایات نیروهای امریکایی در عراق
نکتهای که کمتر در موردش گزارش میگردد اینست که اگر در ۲۰۰۳ بریتانیا و امریکا بر عراق یورش نمیبردند هر دو شهر در اشغال بنیادگرایان قرار نگرفته و در کام جنگ فرو نمیرفتند. این سرمایهگذاری جنایتکارانه بر بنیاد عین دروغ شاخداری استوار است که تبلیغات امروزی ذهنیت ما درمورد جنگ داخلی سوریه را به کجراهه میکشاند.
بدون نواختن بر طبل تبلیغات که به آن پوشش اخبار داده میشود، شاید باندهای هیولاصفت داعش، القاعده و النصره وجود نمیداشتند و شاید امروز مردمان سوریه برای زنده ماندن نمیجنگیدند.
احتمالا کسانی به یاد داشته باشند که در ۲۰۰۳ گزارشگران بیبیسی روبروی کامره فلمبرداری ظاهر شده و از ما خواستند که از بلیر در مسئلهای حمایت کنیم که امروز منحیث بزرگترین جنایت قرن از آب در آمده است. شبکههای تلویزیونی امریکا عین اعتبارنامهای را برای جورج دبلیو بوش تولید نمودند. چینل «فاکس نیوز» از هنری کیسنجر دعوت نمود تا برای پنهانسازی ساختهکاریهای کولین پاول بر چشم مردم خاک بپاشد.
در همان سال، درست پس از تهاجم بر عراق، مصاحبهای را در واشنگتن با چارلز لویس، خبرنگار تحقیقی شهیر امریکا ثبت نمودم. از وی پرسیدم: «چه میشد اگر آزادترین رسانهی جهان با جدیت تمام در برابر این تبلیغات ناقص قرار میگرفت؟»
در جواب گفت که اگر خبرنگاران درست به کار شان میپرداختند، «احتمال قوی وجود دارد که جنگ عراق نمیشد.»
جواب تکاندهندهای بود و پاسخی که توسط خبرنگاران نامور دیگر مانند دانرادر از تلویزیون سیبیاس، دیوید روز از نشریه «آبزور»، خبرنگاران و تولیدکنندگان بیبیسی که ترجیح دادند گمنام بمانند، در برابر عین سوالم، تایید شد.
به عبارت دیگر، اگر خبرنگاران درست به کار شان میرسیدند، یعنی بهجای ایفای نقش بلندگوی تبلیغات، در برابر آن ایستاده و در زمینه تحقیق میکردند، امروز صدها هزار مرد، زن و کودک زنده میبودند، و خبری از داعش و محاصرهی حلب و موصل نمیبود. قساوت متروی لندن در ۷ جولای ۲۰۱۵ به وقوع نمیپیوست. نه پرواز میلیونها مهاجر میبود؛ نه کمپهای نگونبخت.
مداخلات غرب، سوریه را به مخروبه بدل کرد
وقتی عمل شنیع تروریستی پاریس در نوامبر گذشته (۲۰۱۵) صورت گرفت، رییسجمهور فرانسوا هولاند بهطور فوری طیارهها را برای بمباران سوریه فرستاد و چنانچه پیشبینی میشد، مبالغههای وی که فرانسه «در جنگ است» و «باید هیچ رحمی نکرد»، حملات تروریستی بیشتری در پی داشت. تغذیه دو جانبه خشونت دولتی و خشونت جهادی حقیقتی است که هیچ رهبر ملتی جرات صحبت در مورد آن را ندارد.
یفتوشنکو روسی میگوید: «هرگاهی خاموشی جاگزین حقیقت گردد، خاموشی یک دروغ است.»
یورش بر عراق، لیبیا و سوریه صورت گرفت، زیرا رهبران این کشورها دستنشانده غرب نبودند. ربطی به تخطیهای حقوق بشر صدام و قذافی نداشت. آنان حاضر به اطاعت از فرمان و واگذاری کنترول کشور شان نگشتند.
سلوبودن میلوسیویچ با عین سرنوشت دچار گردید زمانی که حاضر به امضای «قرارداد»ی نشد که خواهان اشغال صربستان و تغییر آن به اقتصاد بازار بود. مردمانش بمباران شدند و خودش در هاگ محاکمه شد. استقلال اینچنینی قابل تحمل نیست.
بر اساس اسناد فاششده توسط ویکیلیکس، بشارالاسد هنگامی مورد حمله قرار گرفت که در ۲۰۰۹ به عبور لولههای نفت از قطر به اروپا از طریق کشورش پاسخ رد داد.
از آن پس، سیآیای با استفاده از بنیادگرایان جهادی تصمیم به واژگونی دولت سوریه گرفت –همان بنیادگرایانی که در حال حاضر مردم موصل و شرق حلب را در اسارت دارند.
چرا این مسئله به اخبار ره نمییابد؟ کارنی رووس، مقام پیشین وزارت خارجه بریتانیا که مسوولیت تحریمها بر عراق را به عهده داشت، برایم گفت: «ما آمار نادقیق از لابلای استخبارات شسته و روفته را به خورد خبرنگاران میدادیم یا آنرا کاملا منجمد نگه میداشتیم. این بود شیوهی کار.»
نوکر قرون وسطایی غرب، عربستان سعودی –که امریکا و انگلستان سالانه برایش به ارزش میلیاردها دالر اسلحه میفروشند– اکنون یمن را ویران میکند، کشوری به قدر فقیر که در بهترین شرایط نیم کودکانش از سوءتغذی رنج میبرند.
در یوتیوب ببینید که چطور عربستان بمهای عظیم –بمهای «ما»- را علیه قریههای پرخاک، مراسم عروسی و خاکسپاری این کشور به کار میبرد. این انفجارها همانند بمهای هستوی کوچک اند. بمافکنّهای عربستان سعودی دوشادوش نظامیان انگلیس کار میکنند. حقیقتهای مزبور در اخبار شامگاهی ره نمییابند.
تبلیغات زمانی بیشتر تاثیرگذار اند که دیدگاه ما توسط فارغالتحصیلان پوهنتونهای آکسفورد، کیمبریج، هاروارد و کلمبیا با کار در تلویزیون بیبیسی، روزنامههای «گاردین»، «نیویارک تایمز» و «واشنگتن پست» مهندسی گردند. نهادهای مذکور منحیث رسانههای لیبرال (آزاد) شناخته میشوند. آنها خود را تریبون روشن و مترقی ملبس با اخلاقیات دوران نوین جلوه میدهند. بر ضد نژادپرستی اند و مدافع فمینیستها و همجنسگرایان.
و اینان به جنگ عشق میورزند. در حالی که به دفاع از فمینیزم صحبت میکنند، حامی خونریزترین جنگهایی اند که حقوق بیشمار زنان به شمول حق زندگی آنان را پامال میکند.
در ۲۰۱۱، زمانی که لیبیا هنوز یک کشور مدرن بود، با این عنوان به تباهی کشانیده شد که معمر قذافی در پی ارتکاب نسلکشی مردمانش است. این خبر پی در پی و بدون کدام مدرک به نشر میرسید. اما دورغ بود.
در حقیقت، انگلستان، اروپا و امریکا آنچه را در لیبیا که بزرگترین تولیدکنندهی نفت افریقاست میخواستند، «تغییر رژیم» مینامیدند. نفوذ قذافی در افریقا و مهمتر از آن استقلال وی قابل تحمل نبود.
از اینرو، توسط بنیادگرایانی از پشت به خنجر زده شد که امریکا، انگلستان و فرانسه از آنان حمایت میکردند. هیلری کلنتن، قتل مخوف وی را در برابر کامرهها با هلهله ابراز نمود: «ما آمدیم، ما دیدیم، او مرد!» (هیلری کلنتن این جمله را از قیصر روم اقتباس نمود که در برابر دشمنانش قدرت لایزال خود را به نمایش میگذاشت: «ما آمدیم، ما دیدیم، خدواند فتح نمود!»- مترجم)
لیبی ویران پس از تجاوز امریکا و ناتو
ویرانی لیبیا، پیروزی رسانهها تلقی میشد. زمانی طبل جنگ نواخته شد، جانهتن فریلند در روزنامه «گاردین» نوشت: «هرچند تهدیدهای واقعی موجود است ولی باز هم نیاز مبرم مداخله دیده میشود.»
مداخله– چه واژهای زیبا و ملایم توسط روزنامه «گاردین» به کار برده شده که معنای واقعیاش برای لیبیا، کشتار و تباهی بود.
مطابق آمار ارایه شده توسط خود سازمان ناتو، سازمان مذکور ۹۷۰۰ حمله هوایی علیه لیبیا انجام داد و یک سوم حملات مناطق غیرنظامی را هدف قرار میداد. سرگلوله موشکّها آغشته به یورانیوم بودند. به تصاویر آوار شهرهای مصراته و سرت و قبرهای دستجمعی کشفشده توسط صلیب سرخ نظر بیافکنید. یونیسف در مورد کودکان کشتهشده گزارش داد که «اکثریت شان کودکان زیر ده سال بودند.»
در نتیجه، شهر سرت به مرکز اصلی داعش مبدل شد. اوکراین یک پیروزی دیگر رسانهایست. رسانههای لیبرال محترم مانند «نیویارک تایمز»، «واشنگتن پست» و «گاردین»، و برعلاوه چینلهای مشهور نظیر بیبیسی، انبیسی، سیبیاس و سیانان نقش مهمی را در شکلدادن اذهان مخاطبان شان ایفا نمودند تا جنگ سرد جدید و پرخطر را بپذیرند.
تمام رویدادهای اوکراین جهت بدنامسازی روسیه وارونه جلوه داده شدند، حالانکه در حقیقت کودتای ۲۰۱۴ اوکراین کار امریکا با حمایت آلمان و ناتو بود.
تحریف حقیقت چنان نافذ است که زورگویی نظامی امریکا علیه روسیه هرگز در رسانهها راه نمییابد؛ و در عقب همان پردهی ساتر و رعب از نوع دور جنگ سرد نگه داشته میشود که من در آن دوره بزرگ شدم. بار دگر، روسها با رهبری یک استالین دیگر، که مجله «اکونومیست» وی را به سان هیولای به تصویر میکشد، به جان ما میآیند.
سرکوب حقیقت اوکراین یکی از بزرگترین سانسورهای رسانهای است که تا به حال به یاد دارم. فاشیستّهای طراح کودتای کیف از همان قماشی اند که در ۱۹۴۱ به کمک نازیها، اتحاد جماهیر شوروی را مورد حمله قرار دادند. با تمام ترسی که از ظهور دوبارهی فاشیستهای یهودیستیز در اروپا موجود است، هیچ رهبری در مورد فاشیستّهای اوکراین حرف نزد – به جز ولادیمیر پوتین، ولی سخنان او در نظر گرفته نمیشود.
اغلب در رسانههای غربی سخت تلاش ورزیدند تا ملیت روسیزبان نفوس اوکراین را بیگانه در کشور خود شان و نوکر مسکو جلوه دهند و هیچگاهی نخواستند بگویند که یک عده اوکراینیها خواهان فدراسیونی در کشور شان هستند و منحیث شهروندان این کشور در برابر کودتای که از خارج علیه دولت منتخب شان طراحیشده، مقاومت میکنند.
تا حدودی در میان طبقه جنگافروز اتحاد عقیدوی به چشم میخورد. طبلنوازان «واشنگتن پست» که همه را برای جنگ با روسیه تحریک میکنند، همانّ نویسندگانی اند که دروغهایی در مورد صدام حسین و سلاحهای کشتار جمعی را به نشر رساندند.
برای اکثریت مان، کارزار انتخاباتی ریاستجمهوری امریکا یک نمایش پروسواس است که در آن ترامپ نقش یک فرد موذی شریر را بازی میکند. ولی دولتمندان امریکا به هر دلیلی به جز شخصیت و افکار منفور ترامپ از وی متنفر اند. برای دولت مجهول واشنگتن، شخصیت غیرقابلپیشبینی ترامپ با طرح امریکا برای قرن ۲۱ سازگار نیست.
این طرحیست تا نفوذ امریکا پابرجا مانده روسیه و در صورت امکان چین مطیع گردند.
برای نظامیگرایان واشنگتن، مشکل با ترامپ این است که اوقات راستگوییاش به نظر میرسد خواهان جنگ با روسیه نیست؛ او میخواهد با رییسجمهور روسیه از در مذاکره پیش رود نه جنگ؛ او میگوید که خواهان مذاکره با رییسجمهور چین است.
در اولین مناظرهاش با کلنتن، ترامپ وعده سپرد که در جنگ اولین کسی نخواهد بود تا از سلاح هستوی استفاده کند. او گفت: «مسلما که من اولین یورشگر نخواهم بود. هر وقتی بدیل هستوی پیش آید، دیگر همهچیز به پایان میرسد.» این خبر به رسانهها ره نیافت.
آیا واقعا او راست میگوید؟ معلوم نیست. اغلب او ضد و نقیض گپ میزند. اما، نکته آشکار این است که ترامپ خطر جدی برای وضع موجودیست که توسط ماشین عظیم امنیت ملی برای پیشبرد امریکا برقرار شده بدون درنظرداشت این که کی در قصر سفید میآید.
سیآیای خواهان شکست اوست. پنتاگون خواهان شکست اوست. رسانه ها خواهان شکست او استند. حتا حزبش خواهان شکست اوست. او تهدیدی در برابر حاکمان جهان است –برخلاف کلنتن که شکی به جا نماند که آماده است مسلح با سلاحهای هستوی به جنگ روسیه و چین برود.
این سرشت کلنتن را میسازد قسمی که خودش نیز همیشه در مورد آن میلافد. در واقع گذشتهاش نیز این را ثابت میسازد. منحیث سناتور، او از خونریزی در عراق حمایت نمود. در ۲۰۰۸ هنگام نامزدیاش برای پست ریاستجمهوری در برابر اوباما، کلنتن تهدید نمود که ایران را «کاملا محو خواهد کرد.» منحیث وزیر خارجه، او برای انهدام دولت لیبیا و هندوراس توطئهچینی کرد و به سمتی در حرکت شد تا چین را طمعهی خود سازد.
اکنون هم مصمم است تا سوریه را منطقه پروز ممنوعه اعلام نماید –عملی که روسیه را مستقیما بهسوی جنگ تحریک مینماید...
بدون دادن مدرکی او روسیه را متهم به حمایت از ترامپ و هک ایمیلهایش نمود. ایمیلهایش که توسط سایت ویکیلیکس فاش شد، نشان میدهند که وی در خفا به پولدران و قدرتمندان چه میگوید، برخلاف گفتههایش در محضر عام.
بنابرین، خاموشساختن و تهدید جولیان آسانژ این قدر حتمی است. منحیث مدیر مسوول ویکیلیکس، آسانژ واقعیتها را به خوبی میداند. و میخواهم به آنانی که در این زمینه تشویش دارند، اطمینان بدهم که آسانژ و ویکیلیکس در بخشهای مختلف فعالیت میکنند.
اکنون پس از جنگ جهانی دوم، بزرگترین گسیل نیروهای نظامی به رهبری امریکا در اروپای شرقی و قزاق هممرز روسیه، آسیا و جنوبشرق با هدفگیری چین در حال شکلگیری است.
....
در ۱۹۴۶، سارنوال محکمه نورمبرگ به رسانههای آلمانی گفت: «قبل از هر تهاجمی، آنان [نازیها] کارزار مطبوعاتیای را با این حساب آغاز میکردند تا قربانیان شان را تضعیف نموده و آلمانیها را از دید روانی آماده بسازند. در نظام تبلیغاتی، مطبوعات و رادیوهای روزمره مهمترین اسلحه بودند.»