وحشت «طلبهی جمعیت اسلامی» در پوهنتون پنجاب
- رده: ترجمه از منابع بیرونی
- نویسنده: سلیم ملک
- منتشر شده در سه شنبه، 06 میزان 1395
بازگویی نویسنده پاکستان پیرامون وحشت مستولی بر پوهنتون پنجاب از سوی «طلبهی جمعیت اسلامی»، مرا به یاد وضعیت فعلی پوهنتون ننگرهار و بعضی نهادهای تعلیمی دیگر افغانستان میاندازد که محصلان حامی حزب اسلامی و طالبان عین وحشت را برپا نمودهاند. «طلبهی جمعیت اسلامی» شاخه محصلان و جوانان «جماعت اسلامی پاکستان»، حامی و تشکل مادر حزب اسلامی گلبدین است که بیشتر برای زدودن افکار پیشرو در میان جوانان بخصوص در حوزههای علمی تاسیس شد و با داشتن حمایت قوی دولت پاکستان و آیاسآی در این کار شان خیلی موفق هم بودند. تعدادی از اعضای این سازمان در سیاستهای پاکستان دست بالا دارند که از آن جمله میتوان از جنرال حمید گل (رییس پیشین آیاسآی)، جاوید هاشمی (عضو پارلمان، وزیر ایالتی از جانب مسلم لیگ)، لیاقت بلوچ (عضو پارلمان و نایب امیر جماعت اسلامی)، حسین حقانی (سفیر پاکستان در سریلانکا) و دهها تن دیگر نام برد. قابل ذکر است که پس از نشر این مطلب، تعدادی از طرفداران این سازمان شنیع به دفاع برخاستند، اما با واکنش نویسندههای متعدد دیگر و خوانندگان سایت «هم سب» برخوردند و بنابر درخواست خود شان، مطالب در عین وقت از سایت حذف شدند. یکی از دستاندرکاران سایت مینویسد: «طبعا با خواندن نظرات خوانندگان در اخیر مطالب شان، نویسندههای "طلبهی جمعیت اسلامی" متوجه شدند که نوشتههای شان در دفاع نه بلکه اعتراف جرم است.»
وحشت «طلبهی جمعیت اسلامی» در پوهنتون پنجاب
نویسنده: سلیم ملک | مترجم: احمر
منبع: سایت تحلیلی پاکستان «هم سب – ما همه»
۱۸ سپتامبر ۲۰۱۶
سی سال از فراغتم از پوهنتون پنجاب در لاهور میگذرد، اما زخمهایش هنوزهم در ذهنم تازه اند. نیاز به تازهساختن زخم نیست. آنانی که در پوهنتون پنجاب درس نخوانده باشند، نمیتوانند افکار محافظهکار و دیکتاتوری بیرحمانه «طلبهی جمعیت اسلامی» را تصور کنند ولو تحت سیطره دیکتاتوری نظامی ضیاالحق زندگی نموده باشند. چرا که ضیاالحق دهشتافکنی را تولد نمود، ولی خودش از بطن همین «طلبهی جمعیت اسلامی» زاده شده بود. بنابر این، شخصیت هردو مکمل یکدیگر و نقش شان در ضعیفسازی انسانیت در این منطقه، یعنی پاکستان و افغانستان، بسیار مهم و پرواضح است.
اعضای «طلبهی جمعیت اسلامی»
پوهنتون پنجاب تحت دیکتاتوری «طلبهی جمعیت اسلامی» قرار داشت. همچون هر دیکتاتور دیگر، آنان سد پرواز پرنده هم شده، چون از پرواز در هراس بودند. یک اداره استخباراتی قساوتپیشه رکن مهم هر دیکتاتوری میباشد. در پوهنتون پنجاب هم این نهاد بیرحم استخباراتی از کسی پنهان نبود. از ترس این نهاد، محصلان، استادان و دیگر کارمندان خود را حامی «محصلان جماعت اسلامی» جلوه میدادند. اختطاف و شکنجهی هر محصل یک امر معمول بود. هر گاهی یک محصل ناپدید میشد، دیگران با «محصلان شریف» ریشدار در تماس شده و «محصلان شریف» با نمایش قدرت خود میگفتند که به زودی پیدا خواهد شد و میافزودند مطمئنا فرد ربودهشده مصروف کدام کار نابخشودنی غیراسلامی بوده، چرا که اداره استخباراتی آنان هیچگاهی اشتباه نمیکند. سپس محصل ربودهشده در ظرف یکی دو روز پیدا میشد، لیکن برای درس به دیگر محصلان، در بدن او لکههای سوختگی سگرت و اتو هویدا بود. این شیوهای کارا بود و دوستانش درس میگرفتند.
به تازیانه بستن محصلان در محضر عام یک رسم معمول بود. سپاه اسلامی خودساخته پوهنتون تحمل دیدن نشست و برخاست و قدمزدن یکجای دختر و پسر در کنار جویبار را نداشتند. به یاد داشته باشیم که ظهور طالبان بهمراتب سالهای بعدتر از آن است. در این صورت، محصل پسر تکلیف انتظار را نمیکشید و عدالت در همان جا عملی میشد. آنان از شلاقزدن محصل پسر در برابر چشمان دختر حظ میبردند.
رویدادهای اختطاف، شکنجه و شلاقزدن در محضر عام بسیار زیاد بود. محصل پسر فقط برای پوشیدن نیکر نیمه در دهلیز لیلیه مورد ضرب و شتم قرار میگرفت، چرا که این کردار «غربی و لیبرال» غیراسلامی و غیرقابلقبول تلقی میشد. در هر ماه چندین واقعه از این نوع رخ میداد. هر محصلی که طرفدار تحصیل، قوه تفکر و حضور زنان در پوهنتون بود، همیشه در ترس از اختطاف و شکنجه بهسر میبرد.
ترس دختران نسبت به پسران متفاوت بود. آنان اختطاف، شکنجه و لت و کوب نمیشدند، ولی مجبور به باجدهی بودند. این شیوهی موثر برای خاموشساختن دختران «گستاخ» بود. برچسب «گستاخ» به آن عده دخترانی زده میشد که فقط یکجا با دوستان شان در کانتین پوهنتون نشسته و روی مسایل از قبیل معیار پایین آموزش پوهنتون یا فضای نامناسب آن، جروبحث میکردند. بیشتر از یک رویداد در پوهنتون رخ داد که با استفاده از فرصت، دختران «گستاخ» مورد آزار و اذیت جنسی قرار گرفته، سپس از آن منحیث حربه باجدهی استفاده شد و مطیع میگردیدند. عدهای برای ادامه تحصیل، مجبور شدند تا بهطور رسمی عضویت «طلبهی جمعیت اسلامی» را بگیرند. یک دختر مربوط جریان چپ، ناگهان رسالههای سازمان مذکور را توزیع میکرد. او در خفا به دوستانش گفته بود که مورد اذیت جنسی قرار گرفته و اگر این کار را نکند، خطر بزرگتر وی را تهدید میکند.
۲ دسامبر ۲۰۱۳: پس از این که یکی از تعمیرهای پوهنتون پنجاب برای لیلیه دختران در نظر گرفته شد، محصلان مربوط «طلبهی جمعیت اسلامی» چندین جاده لاهور را مسدود نموده و یک بس شهری را آتش زدند.
در رویدادهای شلاقزدن در محضر عام، چندین بار چنین اتفاق افتاده بود که فرد قربانی یکجا با خواهرش نشسته است. آن دو فریاد میکشیدند که خواهر و برادر اند، ولی سپاهیان امر بالمعروف و نهی از منکر حرفهای شان را ناشنیده گرفته و به کار شان ادامه میدادند. اگر فردی در نزد رهبری «طلبهی جمعیت اسلامی» شکایت مینمود، آنان با یک «پوزش» مسئله را حل میکردند. شاید این یگانه مورد آزار و اذیت شدید شان بود که چند باری معذرت خواسته بودند، اما در قضایای دیگر کسی قادر به محاکمهی آنان نبود.
مسئله به اینجا پایان نمییابد، استادان پوهنتون نیز از ترس شلاق و توهین و تحقیر مبرا نبودند. در میان استادان و کارمندان، فقط آنانی در رعب زندگی نمیکردند که حامی «طلبهی جمعیت اسلامی» شمرده میشدند.
هرچند تمام این رویدادها رخ میداد، اما هنوزهم گروه مختلط مرد و زن در کانتین نشسته و چای نوشیده میتوانستند. در ۱۹۸۸، این عمل غیراسلامی بند شد. از این پس، اگر تعدادی از محصلان پسر یک صنف یکجا با پروفیسر زن شان به کانتین برای نوشیدن چای میرفتند، کانتیندار معذرت خواسته و ناتوانی خود را ابراز مینمودند.
«طلبهی جمعیت اسلامی» منحیث یک جریان بنیادگرا و خشن، از خیلی چیزها در هراس بودند، لیکن بزرگترین ترس آنان آموزش، قوه تفکر و دختران بودند. آنان تحمل پدیدهّهای مذکور را نداشتند و خواهان دیدن آنّها در پوهنتون نبودند. هرچند در حذف دو پدیده نخست در پوهنتون پنجاب کامیاب شدند، ولی از دختران شکست خوردند.