رسول یاغی، حاضرباشی که آدمخوار شد
- رده: گزارشها
- نویسنده: شریف الله از رستاق
- منتشر شده در شنبه، 10 حمل 1392
رسول فرزند کاکه انور مسکونه ولسوالی رستاق ولایت تخار از افرادی بود که مدت ها نزد یکی از قومندانان جنایتکار پیرم قل بنام شاروال بحیث حاضرباش خدمت می کرد. او در منطقه شهر کهنه ولسوالی رستاق مستقر شده و زندان های شخصی برای تهدید مردم ساخت که از آن ها نه تنها برای شکنجهی به اصطلاح مجرمین محل استفاده میشد، بلکه محل مناسبی برای تجاوز های جنسی، خوشگذرانی و هزاران رذالت دیگر افرادش نیز بود.
از جمله مکروب هایی که زیر سایه رسول جانی مصروف اذیت و آزار مردم میباشند، یکی غلام حیدر برادر خرد رسول است. این سگ هار در همه امور مردم مداخله نموده به دمل چرکینی بدل شده است.
غلام حیدر علاوه از انجام جنایات مختلف، برخانواده هایی که دختران جوان دارند فشار وارد مینماید تا به خواستگاری رفقایش بدون درنظرداشت رضایت فامیل و یا خود دختر لبیک گویند درغیرآن معلومدار است که با چه سرنوشتی روبروخواهند شد.
رسول و باند جنایتکارش که توسط پیرم قل مسلح شده اند، برای آنکه تمام شب منطقه تحت حاکمیتش را بدون مزاحم در اختیار داشته باشند، قیود شبگردی وضع نموده به هیچ کس اجازه نمیدهد تا بعد از ده شب ازخانه بیرون شوند. درقلمرو رسول ِ جنایتکار ترس و وحشت حاکم بوده مردم حتی در مسایل شخصی و خانوادگی شان هیچ حق و اختیاری ندارند. امنیت دختران، پسران و نوجوانان شان تامین نبوده، شب و روز را در ترس ودلهره به سر میبرند.
رسول از دست پرورده های جنگسالار خونخواری به نام پیرم قل میباشد که گوشهای از جنایاتش قبلا در سایت حزب همبستگی نشر گردیده است
داستان جنایات رسول به سالها قبل بر میگردد:
بعد از پایان دورهی قرون وسطایی طالبی و بر قرار شدن نظام استعماری کرزی که به اینان نفس تازه بخشید، او تمرین جنایاتش را با قتل بیرحمانهی پدر خواندهی خود ادامه داد زیرا این جنایتکار که پرورده دامان پراز خون و خیانت بنیادگرایان فاشیست است، در زمان حاکمیت تنظیم ها زنش را نیز به قتل رسانده بود.
رسول راننده شخصی بنام میرزا محمد در ولسوالی خواجه غار ولایت تخار بود. بعد از مدتی مالک موتر را با فرد دیگری بنام شاهی بابا جان درمسیر ولسوالی خواجه غار و امام صاحب به قتل رسانده و موتر را فرار میدهد ولی در ولسوالی کشم ولایت بدخشان دستگیر و روانه زندان میشود. بعد از تحقیق و بررسی حکم اعدام وی توسط محکمه خواجه غار صادر میگردد. او با اشارهی پیرم قل و ضمانت چند نفر به بهانه آخرین دیدار با مادرش به زادگاه خود، رستاق میرود. تعدادی از لومپن های هم باند او که در دزدی، قمار، بچه بازی و. . . همانند ندارند (لطیف پدرام این کاندوم رشید دوستم هر ازگاهی که به رستاق میرود با همین اوباشان نشست و برخاست دارد) زمینه فرار او را مساعد ساخته، یاغی میشود.
رسول بعد از یاغی شدن به باشه سر دست پیرم قل بدل شده به کمک و هدایت وی جنایات سازمان یافته بیشماری را انجام میدهد. اولین اقدامش به امر پیرم قل داخل شدن به خانه معاون خیرالله است که میخواهد مهمان وی را بکشد. ولی معاون خیرالله قبل ازوقوع حادثه خبر میشود و دست به کار میگردد. رسول وقتی مقاومت طرف مقابل را میبیند، خود را به خانه عبدل جان ماماخسر پیرم قل که همسایه معاون خیرالله است پرتاب میکند. تا اینکه صبح میشود و مخدوم کوف خسربره پیرم قل، رسول را با موترعبدل جان درحالیکه پولیس منطقه را در محاصره داشت به جای نامعلومی میبرد.
رسول تمامی دزدان و اوباشان منطقه را به اطراف خود جمع نموده وبا سلاحی که از پیرم قل به دست میآورد، مسلح می سازد وسال هاست که از هیچ ظلم و ستمی بالای مردم رستاق دریغ نمی ورزد. او با گروپ مسلح خود هر روز به دزدی، لت و کوب مردم غریب و بیچاره، تجاوز جنسی، دختر بازی، بچه بازی، اختطاف دختران (از جمله دختر ضابط بازار)، مالیه گرفتن به زور از دهقانان و ده ها جنایت دیگردست میزند.
او چون کمیسیون های صلح و مسئولین ارگان های امنیتی دولت مزدور کرزی را همکار و مدافع خود می یابد، بعد از مدتی با یک تعداد رهزنان دیگربه عنوان "آزرده خاطر" های تسلیم شده دولت، به "پروسه صلح" پیوسته و در پاداش جنایاتش بعد از دریافت لنگی و چپن به حیث عضو امنیت در ولسوالی رستاق مقرر میشود.
بعد از پیوستنش به دولت این مار به اژدها بدل شده وحالا با امکانات دولتی به ایجاد گروپ مخفی برای راهزنی، دزدی و بیناموسی پرداخته است.
در ماه اسد سال گذشته طلا فروشیای در شهر رستاق سرقت شد. زمانیکه یک تن از اعضای باند را دستگیر کردند، اعتراف کرد که این سرقت را به رهبری رسول انجام داده است. روز دوشنبه رسول از قضیه خبر شده، از بازار فرار و به خانه پیرم قل که محل تجمع جنایتکاران است، پناه می برد. پیرم قل با کمال "جوانمردی"! با دادن عسکر و بادیگارد او را روانه خانهاش میسازد. با رسیدن به خانه، تمامی یاغی های هم باندش را دور خود جمع واعلان مخالفت با دولت را میکند.
اما چون او بدون حمایت دستگاه حاکم نمیتوانند به بیشرافتی هایش ادامه دهد، دوباره "تسلیم" دولت شده، با یک بادیگارد رسمی و قانونی در شهر وبازارگشت و گذار میکند.
رسول مرتکب جنایات فراوانی شده است که در ذیل به چند فقره ای که به همگان معلوم است اشاره میکنیم:
- رسول بالای خواهر زنش تجاوز نموده وی را بیعزت میسازد. همینکه خواهر زنش از رسول حمل میگیرد، این جانی زنش را کشته و خواهر زنش را به خود نکاح میکند.
- رسول ازیک نفر دشت قلعه چی قرضدار بود. این مرد بخاطر گرفتن قرض خود نزد وی میآید. رسول به او وعده میدهد که مدتی نزدم بمان تا پولت را تهیه کنم. مرد ساده لوح بدون آگاهی ازوحشیگری های رسول به حرف های او باور میکند و نزدش میماند. رسول چند شب بعد وی را میکشد وجسدش را در گوشهای دفن میکند.
-
دخترک امام صاحبی با یک خانواده دشت قلعه چی عروسی میکند. ایشان بنابر مسدود بودن پل کوکچه تصمیم میگیرند تا از طریق پل بیگم رستاق راهی ولسوالی دشت قلعه شوند.
موترحامل این خانواده به دلیل خرابی و دوری راه ناوقت به ساحه باغ رئیس قریه سررستاق میرسند که توسط دزدان رسول توقف داده میشوند. دزدان وقتی واقف میگردند که راکبین موترازاین ولسوالی نیستند، به استثنای راننده که شانه های او را بسته و دور از موتر انداخته اند، بقیه را به با غ رئیس میبرند. مردی که با این فامیل بود از نیت پست اوباشان واقف میشود و به رسول و افرادش عذر و زاری میکند که پول ها و زیورات شان را بگیرند و یا هم اگر لازم میدانند هریک شان را بکشند ولی بالای ناموس شان تجاوز نکنند. رسول و افرادش که درمکتب جنایت و بربریت اخوان بزرگ شده اند به ضجه ها و آبروی فامیل توجه نکرده ایشان را اولاً چپاول بعداً بالای عروس و زنان این فامیل بصورت دسته جمعی تجاوز میکنند. راننده که خلیفه نجیب نام داردو رستاقی است رسول و افرادش را شناسایی میکند و بعد ازختم این جنایت وحشیانه هویت آنان را به خانواده افشاء میکند. فردایش که قراراست فامیل متضرر شکایت شان را به دولت پیش کنند، رسول خود را به آنان رسانده و با تهدید می گوید که رستاق محل حکمرانی ماست وبه عریضهات کسی گوش نخواهد کرد. بناءً از راهی که آمدهای دوباره برگردد، ورنه مصیبت های بدتری را پیش رو خواهی داشت. - عبدالروف که دختری ١٨ ساله و پسر جوانی دارد و هر دو نامزد دار هستند، مردی است که روزگارش را ازطریق کارهای شاقه پیش میبرد. پسر وی که امام نام دارد بخاطر تهیه مصارف عروسی به ایران میرود. مدتی بعد مقداری پول به خانواده اش میفرستد تا صرف عروسی نمایند. رسول پست طینت با گروپ مسلحش از موضوع آگاهی می یابد و شب همان روز داخل خانه آنان میشوند. بعد ازگرفتن پول، تمام اعضای خانواده را لت وکوب نموده بالای دختر عبدالروف که روزهای عروسیاش نزدیک بود بعد از اینکه پیشانی اش را با کارد پاره مینمایند، تجاوز میکنند. حادثه به ارگان های امنیتی خبرداده شد ولی هیچ ارگانی به صدای این بیچاره ها گوش نداد.
- فرد دیگری ازولسوالی رستاق که بخاطر معاش و تامین نیازمندی های خانواده سرباز اردوی ملی شده بود در ولسوالی خواجه غار ایفای وظیفه میکرد. نامبرده هنگامی که به طرف خانه اش می رفت، در مسیرقریه هزارسمچ توسط افراد رسول دزد چپاول شده ناجوانمردانه به قتل میرسد.
- بسم الله خواهر زاده پهلوان نادر از جمله جوانان نترسی بود که بیناموسی ها، جنایات و دزدی های ملا پیرم قل را افشا نموده هرجا آنرا محکوم میکرد. وی درسال ١۳٨٨ به امر پیرم قل و توسط رسول دزد به قتل رسید.
- رسول یکی از پیر زنانی را که همسایه اش بود و میدانست که پول و دارایی دارد، به خانه اش داخل شده بعد ازینکه پولها و دارایی اش را میدزدد، بالشت را روی دهن پیره زن گذاشته او را میکشد.
- درسال ١۳٩٠ خلیفه شریف، احسان بابه، رسول دزد همراه با دونفرمسلح از عروسی غلام حیدر برادر رسول برآمده ودوباره ساعت دوازده شب به طرف خانه رسول که درنزدیک بازارشهرکهنه رستاق قراردارد، راه می افتند. درنزدیکی خانه بالای شان حمله صورت میگیرد که خلیفه شریف، احسان بابه، و یک تن از افراد مسلح رسول کشته میشوند. احسان بابه کسی بوده که چندی قبل از رسول جدا شده بیم این وجود داشته که جنایات رسول دزد و روابط پت وپنهان وی را افشاء نماید. قبل ازینکه آسیبی برایش برسد رسول با طرح چنین توطئهای او را ازبین میبرد. شاهدان میگویند که رسول هیچگاه درچوکی عقب موترنمی نشست، یا پیش می نشست و یا هم درجلو موتر. او احسان بابه را درچوکی مقابل وخلیفه شریف را درچوکی جلو موتر نشانده خود درچوکی عقب نشسته وسراسیمه بود و زیاد برایش زنگ میامد و زنگ میزد.
- روزی فرزند محمود مشهور به محمودمیان کَندُک هنگام گوسفند چرانی با دوستش فرزند حاجی احمد گفتگوی لفظی میکنند که منجر به درگیری میان این دونوجوان میشود. پدران اینان درماجرا مداخله کرده و به علت اینکه مسئله دو طفل است ازآن میگذرند و بچه ها هم با همدیگر آشتی میکنند. ولی رسول دزد محمودمیان کَندُک را احضارنموده درسیاه چاه می اندازد ومبلغ دولک افغانی جریمه درخواست میکند. محمود هست بود خود را می فروشد صرف ۵٠ هزار افغانی تهیه میکند. ازینکه بقیه پول ها را آماده کرده نمیتواند از رستاق فرارکرده درتالقان به موچی گری میپردازد.
- دخترضابط بازار از طرف تیم دزدان پیرم قل که متشکل از برادر زاده قاضی کبیر، لطیف سیاه خسربره پیرم قل و تعداد ازبی ناموسان باند رسول اختطاف شده بعد ازمدت ها نگهداری و تجاوز بر وی، درمنطقه کورحاتم به قتل میرسد.
- دختردیگرضابط بازار توسط تیم دیگر دزدان پیرم قل که در راس آن رسول و گروپش قرار دارد ربوده شده درحضور افراد زیاد مورد اذیت و آزار های جنسی قرارمیگیرد که قومندان و افراد قومندانی امنیه بخصوص ابراهیم بیکزاد قومندان امنیه رستاق درین جنایت نقش عمده داشتند.
مستی توله سگ هایی چون رسول، بچه های گرگ علی، گل تازه (×) وغیره بر میگردد به حمایت قیم اصلی اینان چون پیرم قل، قاضی کبیر، آمربشیر و مامورحسن که کاخ فرمانروایی آنان توسط خیزش ها واعتراضات چندین هزارنفری توده های ولسوالی های ماورای کوکچه به لرزه درآمده، خواب خوش شان را نا آرام ساختند. تاجایی که با گذشت هرسال دامنه این اعتراضات و شورش ها توسعه یافته، قدرت تاثیرگذاری آن بیشترشده میرود و ممکن به نیروی متشکل وسازمانیافته ای تبدیل شوند که بساط بهشت جنایتکاران ماورای کوکچه را به جهنم سوزان تبدیل نمایند. پیرم قل و سایر قومندانانی که اسمای شان تذکر یافت راه خلاصی از گرداب خشم مردم را در نا امن سازی دوباره مناطق تحت تسلط خویش می بینند. چون اینان هنوز از یاد نبرده اند که تظاهرات مردم ولسوالی چاه آب علیه بشیرچاه آبی به فرار او منتج گردید، تظاهرات مردم ولسوالی دشت قلعه علیه مامورحسن منتج به آتش زدن خانه اوشد و شخص پیرم قل را به عقب نشینی هایی معینی واداشت.
رهزنی ها و آدمکشی های این باند ها در ولسوالی رستاق که به گروپ های مسلح خودمختار در ساحات شان تبدیل شده اند تا بیهراس از قانون و قضا به پلید ترین و وقیح ترین جنایات دست زنند، بخشی از پروژه نجات پیرم قل و باندش از خشم مردم است. گروپ های متذکره هرچه بیشتروحشت و ترس می آفرینند، سازمان دهندگان اصلی را به مقصد نزدیک ترمیسازند.
در صورتی که قومندانان امنیه، ولسوال ها، کارمندان امنیت و سارنوالان که به زعم خود مسئولیت تامین امنیت مردم را به عهده دارند، افرادی باشند که بواسطه جنایتکارانی مثل فهیم، عطا، امرالله، عبدالله، بسم الله، داکترمشاهد و خیل وختک باقی مانده از داود داود تعیین شوند، در واقع سپردن رمه به گله ای از گرگان است.
حالا مردم افغانستان به این حقیقت دست یافته اند که تا امریکا و ناتو کشور ما را در اشغال داشته باشند و با اتکا به گروه های محلی تا خرخره جنایتکار وخون آشام به حکومت سازی بپردازند، انتظار امنیت، آرامش، صلح، پیشرفت و ترقی نه تنها به اهالی رستاق، بلکه برای تمام مردم افغانستان رویایی بیش نخواهد بود.
----------------------
(×) گل تازه از جمله جنایتکارانی است که حدود بیست نفرمسلح با خود داشت و درقریه های گله وان، چشمه کان و کوکتابه جابجا شده آن منطقه را پایگاه خود ساخت. او که وظیفه اش دزدی و رهزنی بود لباس طالب به تن کرده مردم را به جهاد علیه دولت تشویق مینمود. مدتی نگذشته بود که لومپنان زیادی به اطراف او جمع شده آهسته آهسته دست به آزار و اذیت گسترده مردم زدند. به زور ازمردم مالیه و عشر جمع آوری نموده مثل دوران جهاد اعاشه واباته شان بالای مردم بود. مردم وقتی از ظلم و بیداد او به ستوه آمدند علیه او قیام مسلحانه نمودند. گل تازه را با چند تن ازافرادش به قتل رسانده سایرافرادش را خلع سلاح نمودند.