جنرال نذیر محمد، غده چرکین بر پیکر بدخشان
- رده: گزارشها
- نویسنده: شبیر از بدخشان
- منتشر شده در چهارشنبه، 13 جدی 1391
جنرال نذیر محمد نیازی شاروال بدخشان، که او را فرعون فیض آباد مینامند، بلایی به جان مردم مظلوم بدخشان است که در دامان حزب جنایت کار جمعیت اسلامی افغانستان پرورش یافته است. کار او همانند دیگر قومندانچه های این حزب، قاچاق مواد مخدر، اسلحه، آثار تاریخی، منرالهال معدنی و قتل، اختطاف، چپاول، غصب دارایی های عامه، تجاوز به ناموس مردم، تهدید، زور گیری و بدمعاشی های دیگریست که فقیر ترین مردم بدخشان از آن رنج میکشند.
ظهور اینچنین عناصر پلید در بدخشان تصادفی نبوده، معلول شرایط سیاسی ایست که طی سی سال بر بدخشان حکم روایی میکند. این ولایت طی سه دهه مرکز حاکمیت برهان الدین ربانی و مرکز سگ مستی های حزب منفور جمعیت اسلامی بوده، و چنانچه تجربه نشان داده، این حزب بنیادگرای مزدورپیشه فقط همینگونه آدمهای قاتل و غدار به جامعه تقدیم کرده و بس. بیجا نگفته اند «از کوزه همان ترآود که در اوست».
جمعیت اسلامی برای شکستاندن روحیه مخالفان و به میان آوردن جو وحشت، به انسانهای ظالم و وحشیای چون جنرال نذیر نیاز داشت. تنها با توسل به اینچنین افراد جانی، جمعیت اسلامی و شخص ربانی میتوانست حاکمیتش را در بدخشان حفظ نموده مخالفان را سرکوب کند. وقتی که ربانی کشته شد، قلاده نذیر به صورت عام و تمام به دست قسیم فهیم (فعلا معاون رییس جمهور) افتاد و حال او یکی از اعضای فعال شبکه مافیایی فهیم در بدخشان است.
نذیرمحمد که فرد کمسواد است و مکتب را تا صنف هشتم در مکتب متوسطه لنگر در سال ١٣٥٨ تکمیل نموده، فعلا اسناد فراغت تقلبی صنف چهارده دارالمعلمین را به همراه دارد. وی از قریه ده گه یفتل بالا مربوط مرکز بدخشان میباشد.
نمایی از شهر فیض آباد در بدخشان که مردمش تحت فاشیزم تمام عیار نذیر محمد و هم مسلکان جمعیتیاش بسر میبرند.
با اوج گیری جنبش مردم علیه تجاوز روس، او به پاکستان رفته، سند کورس های نظامی جمعیت را در سال ١٣٦١ بدست آورد و از آن تاریخ به بعد پیشوند «جنرال» هم به نامش علاوه گردیده و منحیث قومندان قطعه در جبهات جهادی حوزه مرکز بدخشان الی ١٣٧١ اجرای وظیفه کرد. بعد از شکست حکومت نجیب، منحیث قومندان کندک ترمیم فرقه جهادی حوزه مرکز بدخشان، در سال ١٣٧٣ قومندان غند سوم ریاست جمهوری، در ١٣٧٦ قومندان لوای حوزه مرکزی بدخشان و در سال ١٣٨٠ معاون «٢٩ سلاح» در بدخشان تعیین گردید.
جنرال نذیر بعد از کشته شدن قومندانانی چون نجم الدین واثق، مولوی عبدالحکیم، قیام الدین خردمند، و منفعل شدن بصیر خالد (قومندان سفاک جمیعتی که زمانی به کمک شخص برهان الدین ربانی ترکتازی داشت اما فعلا از قدرتی برخوردار نیست) با ایجاد یک دسته جنایت کار که از هیچ جنایت و رذالت روگردان نبوده اند، به آدم مطرح در سطح بدخشان و بالخصوص فیض آباد مبدل شد.
او همه ساله جشن های بزکشی و محافل بزرگی را به خاطر تحکیم موقعیت فعلیاش برپا میدارد و در آن وکیلان، قاچاقبران، رهبران و جنایت کاران فراوانی را از هرگوشه افغانستان دعوت میکند.
نذیر محمد هفت زن و بیش از سی پسر و دختر دارد و صاحب نواسه است ولی روز ها و شب هایش با فاحشه ها و بچه بیریش ها سپری میشود. این عمل او نزد مردم عامه چه که حتی برای تعدادی از پسرانش که در راه پرخیانت پدر روان اند، زجرآور است. پسرانش از زن بارگی ها و بچه بازی های او احساس شرم میکنند، ولی او که در مکتب اخوانیزم درس خوانده، باکی ازین بدنامیها نداشته و هیچگاه دست بردار هم نیست. او نه تنها زن باز و بچه باز مشهور است، بلکه در کبک بازی، بودنه بازی، اسب بازی و سگ بازی دست کمی از «مارشال» ندارد!
در بدخشان بین سالهای ٢٠٠١ و ٢٠٠٧ که کشت، پروسس و قاچاق مواد مخدر به اوج خود رسیده بود، نذیر محمد و باند قاچاقچیانش از جمله آدم هایی بودند که در راس این معاملات گندیده، پولهای کلانی را با گرفتن حقالعبور، «منطقه پولی»، توزیع جواز قاچاقبری برای قاچاقچیان و غیره به جیب میزدند. درعین حال او یکی از افراد کلیدی و مورد اعتماد در کار قاچاق مواد مخدر نزد فهیم در مربوطات فیضآباد میباشد که اموال قاچاق او را از فیض آباد به نادرشاه کوفی (برادر فوزیه کوفی) ولسوال کوف آب بدخشان و دیگر قاچاقبران این شبکه در ولسوالی های سرحدی وسیله میشود.
نذیرمحمد که منحیث شاروال دو رنجر دولتی به خاطر امنیتش در اختیار دارد، از پولیس دولتی نیز به خاطر کارهای خاینانهاش سوءاستفاده میکند.
در این سالها باوجود اینکه قاچاق مواد مخدر و بازار گرم اسلحه از میان نرفته است، بلکه خرید و فروش اسلحه و مواد مخدر به شکل باورنکردنی افزایش یافته است. قاچاق اسلحه از طریق همان تیم های ارتباطی قسیم فهیم از مرز های تاجیکستان به فیض آباد و از آنجا به سایر نقاط افغانستان صورت میگیرد و حتی این اسلحه قاچاق شده بدست طالبان نیر میرسند که مطبوعات غربی نیز آنرا در گذشته باربار گزارش داده اند.
نذیرمحمد به امر فهیم به حیث شاروال بدخشان تعیین گردیده است. در چند سالی که او درین پست کار میکند، هیچ زمین دولتی از نظرش پنهان نمانده، زمین هایی را که ملکیت قبرستان، مکتب، شفاخانه و یا سایر مراکز عامه مردم بود بدون دغدغه به فروش رسانیده ازین درک صدها میلیون افغانی بدست آورد و این پروسه خاینانه متاسفانه تا هنوز با تمام شدت جریان دارد.
زمین هایی که برای اعمار دکان درج املاک شاروالی میشوند، صاحبان آن تنها زمانی میتوانند شروع به کار نمایند که بخاطر بدست آوردن جواز، یک میلیون افغانی رشوه از طریق گماشته های نذیرمحمد به او پرداخت کنند. پولی که به اصطلاح بطور قانونی شاروالی از درک توزیع دکان ها اخذ مینماید شکل دیگری از رشوه گیری است که زیرنام شیرینی گیری در میدان باز اجرا میشود.
اتفاقات زیادی هم رخ داده است که از درک فروش زمین، در بدل یک دکان از چندین نفر پول اخذ گردد. خریداران در جریان اعمار دکان های خود پی میبردند که جنرال خاین بابت دکان شان از چندین نفر دیگر هم پول گرفته است که جدالهای حل ناشدنیای را بین این خریداران به بار آورده است.
دکانهای شهرکهنه فیض آباد که امسال توسط نذیرمحمد به فروش رسیده اند.
زمین مکتب شهنه شهید، قبرستان خواجه معروف (که ملکیت شفاخانه مرکزی بدخشان است)، زمین های دشت قرغ که ملکیت های عامه مردم است و دیگر زمین ها از جمله ساحات غصب شده توسط وی میباشند. از زمین های چپاول شده دشت قرغ، خانواده برهان الدین ربانی نیز صاحب دهها نمره زمین شدند و در ضمن شمسالرحمن معاون والی بدخشان که از جمعیتی های منفور است، حدود بیست نمره زمین را به خودش اختصاص داد.
درمنطقه دشت قرغ و اطراف میدان هوایی فیض آباد صدها نمره زمین را توسط قاری صمد و لنگ دولت که خود را نمایندگان معلولین بحساب میآورند بفروش رسانید که جنرال نذیرمحمد گرداننده اصلی این چپاول بوده و قاری صمد و لنگ دولت پوشش به اصطلاح قانونی ماجرا میباشند که شاید بیش از دو نمره زمین نصیب شان نشده باشند.
از آنجاییکه والی، قومندان امنیه و دیگر مقامات دولتی بدخشان همه شرکای جرم و همحزبی های نذیر اند، هیچکسی قادر نیست علیه او چیزی بگوید و یا جلو او را بگیرد. سال گذشته نامهای از جانب یک «کارمند امنیت ملی» بدخشان در چندین سایت اینترنتی منتشر شد که نوشته به دلیل «عذاب وجدان» نمیتواند در برابر جنایات نذیر خاموش بماند، بنا به گوشه هایی از خیانت های او اشاره دارد که در بخش هایی از آن نوشته است:
«جنرال نذیر محمد که با حمایت مارشال فهیم معاون اول رییس جمهور، شهردار بدخشان تعیین شده است، عامل قتل، دزدی و بسا کارهایی که در بدخشان سبب آزار مردم و ناامن سازی می شود، شناخته میشود.
با مستقر شدن گروه بازسازی ولایتی آلمان ها در بدخشان، نذیر محمد برای قدرت نمایی آلمان ها را تهدید نمود که اگر به او پول ندهند و مسئولیت تأمین امنیت مرکز فرماندهی آلمان ها در بدخشان را به او ندهند، تأمین امنیت بدخشان برای آلمان ها سخت و هرشب بالای آن ها حمله خواهد شد. برای ثابت ساختن این گفتهاش، هر از گاهی شبانه به سوی مقر فرماندهی آلمان ها و میدان هوایی و دیگر دفاتر موسسات بینالمللی در فیض آباد، راکت فیر میشد که توسط نیروهای نذیر محمد صورت میگرفت.
گروه او در میان فیض آباد، ولسوالی های همجوار فعالیت دارند و در این چند سال بارها، پول همبستگی، معاش معارف و دیگر نهادهای دولتی توسط افراد او به سرقت رفته است.
ادارات کشفی و امنیتی بدخشان از یک سو از ترسی که از او دارند، با نذیر محمد درگیر شده نمیتوانند و از سوی دیگر آن ها با شرکت در مهمانی های نذیر محمد، خود را به او مدیون میدانند و در برابرش اقدامی نمیکنند.
حتا والیان بدخشان، از او دستور میگیرند که چه کاری کنند و چه کاری نکنند. اکنون که او نزدیک به یک سال است با حکم مارشال فهیم شهردار بدخشان شده، در حالی که او مکتب را تا صنف شش خوانده وسواد درست خواندن و نوشتن ندارد.
ملاصبور هم قومندان امنیت بدخشان، از افراد خاص مارشال فهیم است و مارشال به او دستور داده است که با نذیر محمد همکار بوده و به او کاری نداشته باشد.
اما حادثهی چهارشنبه، ٣٠ سنبله ١٣٩٠، پرده از روی دزدی های او برداشت. چنذ نفر مسلح به رهبری دو محافظ خاص او به نام های مصور، فاک، پول همبستگی راغ را سرقت نمودند، وقتی پولیس خبر شد به تعقیب آن ها افتاد و سرانجام این افراد با پولیس درگیر شده و یک پولیس را زخمی نموده و اما خود ناچار پول و موتر را رها نموده و فرار نمودند. اکنون هردو محافظ نذیر محمد در قریهی دیگه مربوط مرکز پنهان شده و موتر با وسایل آن ها در نزد پولیس است.
این حادثه به خاطر آنچه در بالا ذکر شد، خاموش مانده و شاید هم افشا نشود؛ اما من که به عنوان یک کارمند امنیت بدخشان هستم خدا را شاهد میگیرم که از جنایت های این آدم و چشم پوشی مقامات امنیتی بدخشان به عذاب وجدان دچار شدم.
آقای علی احمد لوگری رییس امنیت بدخشان، خودش خوب میداند که افراد نذیر به دستور او چه ظلم و جنایتی را در بدخشان مرتکب می شوند، اما متأسفانه به بیشرمی تمام خاموشی اختیار نموده است.»
این ساحه ملکیت نظامی در شهر کهنه فیض آباد بود که توسط نذیر به قدیرسفیدک به فروش رسید.
در ماه جدی ١٣٩٠ نامهای به امضای «مردم بدخشان» در رسانه های بیشمار اینترنتی منتشر شد که از مظالم نذیر محمد ناله سر داده شمهای از جنایات او را افشا کرده بودند. بخش هایی از این نامه:
«ما مردم بدخشان اعم از زن و مرد مویسفید و جوان، از رییس صاحب جمهور، مطبوعات و پارلمان افغانستان میخواهیم که به شکایت ما گوش نموده و جلو نذیر محمد ظالم را بگیرند.
از جنایتها و فساد نذیر محمد که دختران جوان و بچه های جوان مردم بدخشان را به زور برده و بر آن ها تجاوز می کند صد ها دوسیه در کمیسیون حقوق بشر و سارنوالی وجود دارد اما به خاطر حمایت مارشال صاحب فهیم معاون اول رییس جمهور از او، هیچ کس جلو ظلم و ستم نذیر محمد را نمیگیرد.
در ماه گذشته جوانی به نام رامش از گذر افغانی که یک جوان با اخلاق و خوب بود به امر نذیرمحمد به قتل رسید. قضیه از این قرار است که شماری به نذیر محمد گفتند که این جوان میخواهد با دختر تو دوست شود نذیر محمد هم به افرادش امر کرد تا شب هنگام این جوان بیگناه را برده در باغی نزدیک به خانهی نذیر محمد به دار آویختند که متأسفانه هیچ رسانهای به این مسئله نپرداخت پولیس هم به جایی که نذیر محمد قاتل را زندانی کند، بر عکس به دستور نذیرمحمد، شماری از افراد صاحب رسوخ گذر افغانی مانند علم قصاب و خلیفه بابه را که به امرهای نامشروع نذیر محمد گوش نمیداند، به دروغ به جرم قتل رامش، به زندان انداخت.
ولایت بدخشان، سارنوالی بدخشان و محکمه همه از نذیر محمد میترسند و در برابر ظلم او هیچ کاری کرده نمیتوانند ولی برای ما کاملا جای سوال است که چرا کمیسیون حقوق بشر، دفتر یوناما نمایندگی سازمان ملل و دیگر نهاد های بینالمللی در برابر جنایت های نذیر محمد خاموش هستند؟
وکیلان بدخشان، هریک لطیف پدرام، فوزیه کوفی، زلمی مجددی، امان الله پیمان، ذکریا سودا، شاه عبدالاحد، نیلوفر ابراهیمی، صفی مسلم و سارنوال روف، شما در برابر مردم تان مسئول هستید چرا به خاطر جلوگیری از فساد و ظلم نذیر محمد کاری نمیکنید، ننگ بر شما که خود را نماینده مردم میدانید.»
جنرال نذیرمحمد حتا از طالبان در برابر حریفانش استفاده میکند. نمونه زندهاش حمایت او از کسی به نام مولوی علوی که از چهره های خطرناک طالبان بود و حالا در زندان پلچرخی است. علوی پسر کاکای نذیر محمد است و با حمایت او چندین انفجار و حمله را در بدخشان انجام داد که سرانجام توسط نیروهای خارجی بازداشت شد ولی کسی نذیر محمد را پرسان هم نکرد. همین طور در انتخابات ریاست جمهوری اول، موتر حامل والی بدخشان سید اکرامالدین معصومی و داکتر شمس را که به حمایت احمد ضیا مسعود تلاش میکردند، انفجار داد که در نتیجه داکتر شمس کشته شد. دوسیه این حادثه تاهنوز در امنیت ملی موجود است ولی متأسفانه به دلیل حمایت مارشال "صاحب" از نذیر محمد کسی ورقش را بالا نمیکند.
این ساختمان نیز در ساحه ملکیت دولتی در شهر کهنه بدخشان اعمار گردیده که توسط نذیر به فروش رسیده بود.
نذیرمحمد، پسران و افرادقسیالقلبش، متکای تمامی جنایت کاران، دزدان، خلاف کاران، لومپنان و لچکان نیز هستند. نذیر محمد جنایت کار با داشتن صدها میل اسلحه و افراد اوباش دست به هرجنایتی میزند و هرکسی که در برابرش حرف حق را بگوید به هزار توطئه و جنایت یا کشته میشود و یا خاموش ساخته میشود.
پسرانش وسایط شان را کنار تیل فروشی ها توقف داده و تیل مورد ضرورت همه روزه موترهای شانرا بدون پرداخت پول بدست میآورند و صاحبان تانک ها از ترس جان جرئت ندارند پولش را مطالبه کنند.
نذیرمحمد در مقابل رهایی مجرمین از چنگ دولت پول های هنگفت میستاند مهم نیست که چه جرمی باشد از تجاوز، قتل، دزدی شروع تا هرنوع جرمی را درمقابل پول راه حل دارد، که طبعاً نوعیت و سنگینی جرم مقدار این پول را بیشتر میسازد.
در بزکشیای که در بهار ١٣٩١ در میدان بزکشی فیض آباد برگزار گردیده بود، پسر نذیر محمد با شخصی درگیر میشود که در نتیجه یک نفر عادی کشته شده و بزکشی برهم میخورد. با آنکه یک فرد بیگناه در جنگ پسر نذیر کشته میشود، اما صدای اعتراض از هیچ جایی بلند نشد، نه از آدرس رسانه های محلی و نه از شعبه ولایت و مقامات امنیتی بدخشان.
نذیر با تمامی پلشتی ها و لومپنیهایش، تحسین نامه هایی از جانب پارلمان، ریاست جمهوری، مجلس سنا، و دیگر ارگان های مهم دولت افغانستان بدست آورده است. این «تحسین نامه» ها سندیست بر این حقیقت تلخ که در دولت پوشالی کرزی، هرچه خاین و جانی و دزد و قاتل است مورد ستایش و حمایت قرار میگیرد و حیات مردم مظلوم برای حکام فاسد و ضدملی کوچکترین ارزشی ندارد.
بدخشان سالهاست که به مرکز آدمکشان و اوباشان جمعیتی مبدل شده و ستمکارانی بیشماری از نوع نذیر زندگی مردم مظلوم آن دیار را مصیبت بار ساخته اند. اما آنچه بیش از همه تنفرانگیز و منزجرکننده است، ساخت و پاخت و همدستی جمعی از به اصطلاح روشنفکران بدخشان با این جانیان است. یکی از عناصر بیوقار و خودفروخته عبداللطیف پدرام است که با نذیرها شانه به شانه در محافل عیاشی شان حاضر میگردد، در محفل بزکشی نذیر در شیوه اشتراک نموده، به خاطر ربانی، رهبر این دزدان ختم و خیرات به راه میاندازد و کشته شدن او بوسیله برادران همفکر طالبش را «حمله به برج عزت افغانستان» نام میگذارد.
روزی خواهد رسید که مردم منکوب شده و ستمکش بدخشان یخن پدرام ها، پرتو نادری ها، شیوای شرق ها، شجاع خراسانی ها و دیگر روشنفکرنما های مرتجع و بیقلب را بگیرد که در زمانیکه جنگسالاران جمعیتی حیات مردم بدخشان را به بازی گرفته زندگی شانرا شکنجهبار ساخته اند، اینان به هرچه پرداختند جز دفاع از این توده های تحت ستم. اینان در پیشگاه مردم محکوم ابدی اند که در شعر و نوشته هیچکدامشان رنج و درد مردم انعکاسی نیافته و برعکس اینان برای خوشآمد اراذل اخوانی به آنان دمبک میزنند و در کنار شان میایستند. در واقع این عناصر که دم از شعر و ادبیات و هنر میزنند، همفکران پلید اخوانی های جمعیتی اند و حنجره و قلم شانرا در خدمت دشمنان ملت گذاشته اند.
حزب کنگره ملی به رهبری عبداللطیف پدرام از جمله همدستان جنایتکاران جنگسالار در بدخشان به شمار میرود. با مرگ ربانی، این حزب مرتجع شعارهایی را در هرسو نصب کرده بود که برهان الدین ربانی جنایتکار این پیشوای نذیر محمد و دیگر جلادان جمعیتی را «برج عزت افغانستان» نامیده بود.