سیلاب‌زدگان جلریز، قربانی بلایای طالبی و طبیعی

سیلاب جلریز

جلریز یکی از ولسوالی‌های میدان‌وردک با باشندگان متشکل از اقوام تاجک، هزاره و پشتون کشور است که هر چند با میدان‌شهر (مرکز این ولایت) و شهر کابل فاصله‌ چندانی ندارد، اما در آن جا خبری از ابتدایی‌ترین امکانات صحی و آموزشی و رفاهی نیست. طی بیست سال حکومت کرزی-غنی-عبدالله، بیشتر مناطق این ولسوالی و به خصوص مناطق پشتون‌نشین آن در مسیر جنگ و کشمکش میان دولت و طالب قرار داشته و این بیشتر عامل تیره‌روزی و عقب‌ماندگی این ولسوالی پُرآب و سرسبز گردیده است. زمانی مسافران بامیان جاده جلریز را که ناگزیر از آن باید عبور می‌کردند،‌ «راه مرگ و گریز» می‌نامیدند چون اختطاف و سر بریدن مسافران توسط طالبان به یک امر روزمره مبدل گردیده بود. در این ولسوالی حتا پیش از حاکمیت طالبان نیز از مکتب و درس دختران نشانی به چشم نمی‌خورد و یگانه مکتب دخترانه تا صنف نهم در منطقه هم‌مرز ولسوالی بهسود موقعیت داشت، اما از همان زمان تا کنون در هر چند قدمی مدرسه‌های بزرگ دینی شبانه‌روزی برای پسران فعالیت دارد تا جوانان مغزشویی شده و انتحاری‌های بیشتری را پرورش ‌دهند.

در نیمه شب اول اسد ۱۴۰۲ سیل مرگباری چند قریه منطقه سرچشمه و تکانه ولسوالی جلریز را به کام خود فرو برده و افزون بر تباهی صدها جریب زمین زراعتی و باغ، جان انسان‌های نادار را نیز گرفت.

سیلاب جلریز

با دوستی همسفر شدم که برای کمک به این منطقه می‌رفت. به مجرد رد شدن از ساحه کمپنی شهر کابل دیگر چیزی به نام سرک وجود ندارد. طالبان گویا از ماه‌ها ترمیم آن را آغاز کرده‌اند ولی عملا کار آن بسیار به کندی پیش رفته و موترهای ولایت‌های مرکزی، غربی و جنوب‌غربی باید از جاده‌های خاکی ارغندی گذشته و سرانجام به میدان‌شهر برسند. بعد از این امتداد هم باید وسایط هر چندصد متر سرعت خود را خیلی کاهش دهند چون در سال‌های قبل هر پل و پلچک توسط طالبان بمبگذاری و ویران شده‌اند. باوجود ادعای‌های گروه تبهکار حاکم، این مسیر ترمیم نگردیده و قیرکاری سرسری شان همانند کاه‌گِل بوده است.

کمی جلوتر که رفتیم جوانی دست داده و تقاضا داشت تا وی را نیز در موتر خود جا دهیم. این پسر ۱۹ ساله که سروصورت طالبی دارد، بدون سوالی شکوه سر داد که با وجود «حکومت امارت» بدبختی و فقر شان ذره‌ای کاهش نیافته است. وقتی از وی ‌پرسیدم که آیا با طالبان بوده است؟ در جواب گفت، «دو برادر بزرگ‌تر و پسران کاکایش با طالبان جهاد کرده و شهید شده‌اند.» کسی پرسید که خودت چرا به طالبان نپیوستی که با آه عمیق چنین پاسخ داد:

«تمام مردان خانواده‌ام کشته شده‌اند و اگر پدرم بمیرد، من یگانه مرد خانواده خواهم ماند. پس از شهادت برادرانم، طالبان به سراغ من آمدند اما پدرم به آنان گفت بگذارید حداقل یک سرپرست و نان‌آور داشته باشیم. گفتند جهاد به زودی به پیروزی می‌رسد و امارت اسلامی به شما همه‌چیز مهیا می‌کند. حال که حکومت امارت هم آمد تنها خودشان لندکروزر و رینجر سوار می‌شوند، ولی به مردم بیچاره یک تایر موتر کهنه هم نرسید. خودم هر روزه به میدان‌شهر برای مزدورکاری می‌روم ولی کار و روزگاری هم درک ندارد....»

راننده ما به شوخی ‌گفت: «پس در روز فتح هم با طالبان به کابل نرفتی؟» با عصبانیت به پشتو پاسخ داد: «گمش کو! بر پدر شان لعنت! همه‌ دزد و زناکار اند!»

پسر پیاده می‌شود و کمی پیشتر مردی با زن و کودک‌اش سوار می‌شوند. مرد می‌گوید که با طالبان است و دخترش را که بیمار است به زیارتی می‌برد. زن‌اش با صدای آرام با وی دعوا دارد که نزد داکتر برویم و این طالب می‌گوید که زیارت بهتر است و بالاخره وقتی دیگر جوابی به زن‌اش ندارد، با پوزخند می‌گوید: «خوش باش که تا زیارت هم می‌برم، دختر را چه به داکتر؟»

با رسیدن به ساحه سیلاب‌زده از سرک پخته بیرون شده و به جاده‌ خاکی‌ای می‌پیچیم که چندین روستا را با هم وصل می‌کند اما فعلا بر اثر سیلاب پر از لای و صخره شده است. اهالی این روستاها از اقوام مختلط تاجک و هزاره و پشتون بوده که نه تنها خصومتی میان شان نیست بلکه فامیل‌هایی را دیدیم که گفتند ازدواج‌های یک قوم با قوم دیگر در این منطقه معمول بوده است.

به نخستین قریه‌ای که می‌رسیم، بیشترین ویرانی را متحمل شده است. و اما دردآورترین آن داستان خانواده‌ای است که  ۲۲ عضو آن جان باخته ‌و در جستجوی پیکر یک کودک خویش بودند. چند مرد بازمانده این خانواده با لباس پر از گِل‌ولای در کنار کاشانه ویران شان،‌ از فرط درد و ماتم همچو سنگ ایستاده‌اند.

مردم محل می‌گویند که سیل حوالی ساعت یک شب آنان را غافلگیر کرده و همه دار و ندار شان را با خود برد اما دردناک‌تر اینست که حال باید با دست خالی و در اوج فقر و ناداری، خود به داد خویش برسند. به مجرد آگاهی از رویداد هولناک در همان نیمه شب حادثه، اهالی قریه‌های مجاور به کمک شتافته و با بیل و کلنگ به نجات افراد گیر مانده زیر گِل‌ولای و سنگ شروع ‌کرد‌ه‌اند و با وسایط و امکانات شخصی، زخمیان را به میدان‌شهر یا کابل انتقال داده‌اند. مردم به حاکمان دشنام می‌دادند که تا نیمه‌های روز از دولت خبری نبود. مرد میان‌سالی ابراز داشت:

«این بار اول نیست که شاهد سیل استیم،‌ سال‌های گذشته هم آب سرازیر شده و اکثرا زمین‌های ما را خراب می‌‌کرد. پارسال سیل آمد و زمین‌هایم را خراب کرد، امسال زحمت کشیدم و چشم به راه حاصلاتم بودم ولی باز هم همه چیز از دستم رفت و یک سال دیگر باید گرسنه بمانیم. بار بار به حکومت‌های قبلی پیشنهاد کردیم که بند یا دیوارهای استنادی بسازند، همه دولتی‌ها خوب خوب گفتند و عملا کسی به رنج اهالی این منطقه توجهی نکرد،‌ از این حکومت هم که نباید توقعی داشته باشیم.»

جوان دیگری گفت:

«اصلا هیچ دوا و داکتری در این ساحه نیست و باید برای تداوی به میدان‌شهر برویم. ولی پس از حادثه نیز دولت داکتر و دوایی نفرستاد. خیر ببینند، دیروز یک تیم صحی آمده بود که دو داکتر زن و دوای رایگان با خود داشتند.»

پرسیدم که طالبان چه کمک کرده‌اند چون بعد از سرازیر شدن سیلاب طالبان از تمام جهان خواستند تا جهت رسیدگی به سیلاب‌زدگان با دولت شان همکاری گردد، در جواب زنی با صدای آهسته که کسی نشنود، گفت:

«ما طالبی را ندیدیم که کمک کند. در این چند روز یک موسسه برای ما غذا می‌پزد و فقط در وقت توزیع نان، سر و کله آنان پیدا می‌شود تا به زور از حق ما برای خود بگیرند.... ما را این سیل خیرات‌خور کرد و اینان از پدر پدر خیرات‌خور بوده و فقط حق مردم را دزدیده‌اند....»

مطمینا این درد و آه توده‌های ستمکش و زجردیده ما روزی به سلاح برنده رزمندگی و آگاهی مبدل گشته و همچو سیلابی جنایتکاران و خاینان جهادی و طالبی را خواهد روبید!

سیلاب جلریز
سیلاب جلریز
سیلاب جلریز
سیلاب جلریز

مقالات برگزیده

مقالات رسیده

هنر و ادبیات

از صفحات تاریخ ما

تعداد مهمانان حاضر: 143 نفر