رژیم سفاک ایران؛ ما خون فرزندان مان را نمیبخشیم!
- رده: گزارشها
- نویسنده: م. پویا
- منتشر شده در جمعه، 01 حوت 1393
این فریاد مادران داغداریست که فرزندان جوان شان به دست رژیم سفاک آخندی ایران به شهادت رسیدهاند و حال چند تن شان از ولایت هرات به نشانه اعتراض و دادخواهی به کابل آمدهاند. آنان در مصاحبه با نماینده «حزب همبستگی افغانستان» خواهان همکاری اند تا صدای پردرد شان به گوشهای کر و وجدانهای خفته برسد. ما ضمن ابراز تسلیت، آنچه در توان ماست در زمینه همکاری خواهیم نمود.
به تاریخ ۳ سنبله ۱۳۹۱، گروه ۱۳ نفری از کارگران جوان افغان مربوط ولسوالیهای کُهستان، گلران و غوریان ولایت هرات به نیت مزدوری، به سوی ایران رهسپار میگردند. این جوانان مظلوم که فقر و تنگدستی مجبور شان کرده که به امید یافتن کاری به سوی ایران بروند، مرز تایباد را عبور کرده، وارد خاک ایران میگردند. در ۵ کیلومتری تایباد در دشت «دره مادر حسن» منتظر موتر هستند تا آنان را به شهر مشهد منتقل سازد. یکی دو تن از این جوانان طی تماس تلفنی با خانوادههای شان موقعیت خود را به اطلاع آنان رسانده از این که مرز را به آرامی گذشتهاند، اطمینان میدهند. اما غافل از این که موتر گشت و یا گزمه سرهنگ علی اکبر آقابیگی فرزند کربلایی، فرمانده انتظامی تایباد، به تعقیب شان است و همین که به آنان نزدیک میگردد، به زیردستانش دستور رگبار داده و همگان را جابهجا تیرباران میکنند. بعد برای پوشانیدن این جنایت، اجساد کشتهشدگان را در منطقه پیرشاداب این شهر در گوشهای دفن میکنند. خانوادههای آنان روزها در انتظار فرزندان لادرک شده شان شکنجه روحی میکشند، تا این که روزی سربازی از این دسته که تلفن یکی از قربانیان را گرفتهاست، طی تماسی به فامیلش میگوید که فرزند شما دیگر در این جهان نیست و شما در پی اجساد فرزندان تان در فلان ساحه تلاش نمایید.
تصویر ۱۳ مهاجر افغان که توسط نیروهای امنیتی سفاک رژیم ایران به قتل رسیدند.
برای جزییات بیشتر گزارش حزب همبستگی را بخوانید.
میر خان، پدری که فرزندش نیز شامل لیست قربانیان این فاجعه است، میگوید:
سرهنگ علی اکبر آقابیگی فرزند کربلایی، فرمانده انتظامی شهرستان تایباد، نماینده جانی رژیم ایران که فرمان کشتار افغانهای مهاجر بیگناه را دادهاست.
«بهخاطر دریافت ویزه دروازه چه کسانی را که تک تک نکردم و به همه مقامات فاسد افغانی و ایرانی این ماجرای تلخ را بار بار بازگو میکردم ولی کجاست گوش شنوایی تا درد ما را درک کنند؟ تا اینکه سرانجام با گریه و شکوه ویزه ایران را دریافت کردم و در پی اجساد عزیزان مان از مردم محل آن منطقه طالب کمک شدم و مرا به منطقه پیرشاداب، آنجا که همگان را در یک گور دفن کرده بودند، بردند. روز نهایت تلخی بود که باور هیچ انسانی باوجدان نمیشود.
مقامات دولت ایران که این جنایت نابخشودنی را کتمان میکردند و میگفتند اصلا اینگونه اتفاق نهافتاده است، حتا حاضر نبودند اجساد شهدای مان را به ما بسپارند. به همین هدف آنان اجساد این مظلومان را طی دو مرحله یعنی ۲۱ حمل و ۲۸ حمل ۱۳۹۲ به ما تحویل دادند، که انتظارش بس جانکاه و تکاندهنده بود. آنها از ما میخواستند که از کنار جنایات فجیع شان خاموشانه بگذریم و اعلان کنیم که آنان قربانی یک حادثه ترافیکی شده اند تا قضیه رسانهای نشود. حتا مقامات آدمخوار رژیم ایران بیشرمانه از نوکران داخلی شان مانند قاضی نذیراحمد حنفی نماینده ولایت هرات در پارلمان فعلی افغانستان کمک خواستند تا از ما ضمانت بگیرد که: در صورتی اجساد را به شما خواهیم سپرد که بازماندگان بدون سر و صدا و مظاهره، خاموشانه شهدا را به خاک بسپارید.
مادر شهید گلاحمد
مادر شهید جیلان
مادر شهید جمعه
مادر شهید کریم
ولی درد استخوانسوز، ما را کجا آرام میگذاشت. همین که اجساد فرزندان بیگناه مان را بدست آوردیم، اقدام به تظاهرات در مقابل قنسلگری ایران کردیم و خواهان به محاکمه کشانیدن قاتل فرزندان مان شدیم. ولی بدبختانه دولت فاسد کرزی و مقامات وزارت خارجه افغانستان که غرق عیش و نوش خود اند اصلا مثل اینکه هیچ اتقاقی نهافتاده است با ما همکاری نکردند. مردم هم به ما میگفتند که این دولت فاسد است و نوکر رژیم ایران، امریکا و پاکستان است، فایده ندارد، بگذارید تا رژیم بعدی روی کار آید شما خواهان دادخواهی شوید، شاید بتواند شما را کمک نماید.»
اکنون ده تن از بازماندگان این فاجعه المناک به نمایندگی از تمامی خانوادههای داغدار که از سیمای شان فقر و محرومیتهای اجتماعی میبارد، در هوتل غریبانهای جمعا در یک اتاق نمناک واقع سینما پامیر به سر میبرند. اینان به نشانه دادخواهی و فیصله نهایی به کابل آمدهاند، تا فریاد عدالتخواهی خود را به گوش ملت برسانند که: «ما خواهان عدالت هستیم و باید قاتل فرزندان مان که تا هنوز به ماموریت خود ادامه میدهد و آزادانه گشت و گذار میکند به محاکم سپرده شود و یا حداقل خونبهای فرزندان مان را خواهانیم. در غیر این صورت ما مردم مرزنشین هستیم خود ما میفهمیم که چگونه عمل نماییم.»
اما آنان درمیان یاس، امیدی به دولت شاریده کنونی هم نداشته، میگویند: «دولت فعلی هم مثل دولت قبلی است، خدا میداند به صدای ما لبیک گویند.»
مادر شهید گل احمد در حالی که بغض گلویش را گرفته بود، برایم چنین گفت:
«ما چند سال است که بهخاطر محاکمه قاتلان پسران مان فریاد میزنیم، اما هیچ گوشی تا هنوز صدای ما را نشنیدهاست، با آن که در وضعیت بد اقتصادی قرار دارم، نخواستم از خون پسرم بگذرم بنا یک مقدار پول از این و آن به قرض گرفته و خود را به کابل رسانیدهام، قسم میخورم اگر اشرف غنی به خواستههای ما رسیدگی نکرد و قاتلان پسران مان را به ما تسلیم نکند، هرگز به هرات برنمیگردم و خود را در مقابل پارلمان آتش میزنم.»
مادران و نزدیکان قربانیان یک صدا گفتند:
«اگر حکومت وحدت ملی نیز مثل گذشته به خواستههای ما گوش ندهد، ما خود دست به کار شده و مرز ایران افغانستان را مسدود میکنیم و اجازه نمیدهیم تا هیچ تاجر ایرانی و موترهای تجاری در خاک افغانستان داخل شوند. حتا اگر به قیمت جان ما هم تمام شود.»
مادر رنجدیده شهید جمعه جریان از دست دادن پسرش را چنین توضیح داد:
«پسرم تازه عروسی کرده بود و یک فرزند داشت. او برای این که قرض عروسیاش را بپردازد به ایران رفت تا چند ماهی در آنجا کار کند، اما نیروهای امنیتی دولت آدمکش ایران پسر جوانم را همراه با ١٢ رفیق بیگناهش که به خاطر پیداکردن یک لقمه نان رفته بودند، بیرحمانه تیرباران کردند. میخواهم از آن ظالمان بپرسم که پسرکم چی گناهی داشت که بر او هیچ رحمی نکردید؟»
او در ادامه افزود:
«بعد از آن که اطلاع یافتیم که جگرگوشههای خود را از دست دادیم ماهها کوشش کردیم تا بالاخره به زور خود توانستیم جسد عزیزان مان را از دولت ایران تسلیم شویم. چند بار دست به اعتراض زدیم اما نه خدا و نه شاه به کمک ما رسید. اینبار به آخرین بار از دولت افغانستان میخواهیم که قاتلان پسران مان را به ما تسلیم کند تا انتقام پسران مان را با دستهای خود بگیریم، تا زمانی که انتقام دلبندان خود را نگیریم هیچ چیز دیگر آتش درونی ما را خاموش کرده نمیتواند.»
مادر شهید جیلان زندگی دشوارش را با چشمان پراشک این گونه تعریف میکند:
«بعد از این که نانآوران خانه مان را دشمنان انسان و اسلام از بین بردند، دیگر در وضعیت بسیار بد اقتصادی قرار داریم، بعد از آن که شوهر و پسر بزرگم را از دست دادم زندگی سختی را گذراندم، شب و روز خود را با غلورترش [غذایی که از آرد و دوغ تهیه میشود] و چای با نان خشک سپری میکنیم. اطفال پسرم از من میپرسند که چرا همسایه مان هر شب غذاهای مختلف و ما هر شب یک غذا را میپزیم؟ اطفال پسرم با شکم گرسنه و چشمهای پراشک تا هنوز انتظار آمدن پدر شان را میکشند.»
تیرباران وحشیانه ۱۳ تن از کارگران مظلوم به جرم عبور از مرز که در این شرایط دشوار و فقرزده افغانستان اصلا جرم محسوب نمیگردد، گوشه کوچکی از جنایت و پلشتی رژيم پلید ایران در قبال هموطنان بیدفاع ماست. رژیم اسلامی ایران که در خونآشامی و بربرصفتی روی تمامی رژیمهای آدمخوار را شستهاست، ایران امروز را به دوزخ شهروندانش مبدل کرده که قساوت و استبداد بیحد و حصرش نه انسانیت و نه هم حد و مرز میشناسد. به همین دلیل در برابر خلق بیدفاع ما و ایرانیان مبارز و سایر اقلیتهای ملی، مذهبی با زبان تهدید و توهین از زندان و اعدام سخن میزند. این رژیم با سردمداران خونریزش هر روز جنایت پشت جنایت میزاید و تا هنگامی که سایه نحسش بر سر مردم آگاه ایران و منطقه مستولی باشد، مهاجران محروم ما و ایرانیان آزاده روی سعادت و دموکراسی را نخواهند دید.
دولت افغانستان هم که جیرخوار ایران و دیگر کشورهای منطقه است، مملوست از جواسیس و مهرههای پلید استخباراتی و فرهنگی رژیم مستبد آخندی، بناً درد و رنج هموطنان دربدر ما در ایران را همیشه با سکوت شرمسارانه و خاینانه برگزار میکند و بس.