کلاه جدید بر کلههای بیقیمت قدیم
- رده: مقالات
- نویسنده: فرزاد
- منتشر شده در سه شنبه، 08 میزان 1393
درحالیکه در ارگ مراسم تحلیف اشرف غنی و اطرافیانش جریان داشت، ١٥ تن بیگناه در حملات تروریستی کشته شدند. فقط در چندقدمی ارگ، هفت هموطن معصوم ما قربانی تروریزم گردیدند. کرزی سیزده سال قبل سوار بر سرانگشت بیگانگان بر ارگ تکیه زد و خواست اصلی و نخستین ملت از او امنیت و نقطه پایانگذاشتن بر جنایت و ستم و بیعدالتی بود. اما این خونها نشان داد که خواست اساسی ملت هنوز بر جایش باقی است. اگر در ٢٠٠١ باندهای تنظیمی و طالبی بودند که مردم را سلاخی میکردند، امروز نیروهای امریکایی و ناتو، راکتپرانیهای پاکستان، طالبان، اربکیها، جنگسالاران، آدمربایان و باندهای مافیاییای که مولود حاکمیت کرزی اند، هرکدام به نوبه خود از تیرهروزترین اقشار جامعه ما قربانی میگیرند و دیگر قتل و کشتار در این وطن بسی شدیدتر از دوران سیاه طالبی ادامه دارد.
انتظار صلح و بهروزی از عوامل این فجایع خودفریبی است.
کرزی با سرازیرشدن دهها میلیارد دالر، جز چند کار روبنایی، خدمتی برای ملت انجام نداد و برعکس مردم را عمیقتر در قعر بیعدالتی، فقر، فساد، موادمخدر، وابستگی، بدامنی، تاراج داشتههای ملی و امراض گوناگون اجتماعی دیگر سوق داد. او دستگاهی از خود به جا گذاشته که قهرمان فساد و تولید مواد مخدر در جهان است؛ سه میلیون جوان معتادش با مرگ و زندگی در جدال اند؛ بالاتر از هشتاد فیصد مردمش زیر خط فقر بهسر میبرند و تفاوت زندگی فقیر و غنی بهصورت بیسابقهای عمیق گردیدهاست؛ بیکاری و ورشکستگی اقتصادی باعث شده که سیلی از جوانان با قبول خطرات به کشورهای مختلف فرار نمایند؛ زنان افغان هنوزهم ستمدیدهترین و خشونتزدهترین در جهان اند؛ در تازهترین ردهبندی افغانها در زمره غمزدهترینهای جهان ثبت گردیدند؛ کاسه گدایی دولت کماکان بهسوی جهان دراز است و.... این لیست را میتوان بسیار طولانیتر ساخت.
کرزی در یک پروسهای که تعدادی آن را «نخستین انتقال مسالمتآمیز قدرت» نامیدند، رهبری یک حکومت شاریده و فسادزده و بدنام را به اشرف غنی واگذار نمود. چه بهتر که این پروسه را «انتقال تقلبآمیز قدرت» نامید. آنچه از مضحکه «انتخابات» سربه در آورد حکومت دوسرهای بود که نه از «رای مردم» بلکه مولود طرحهای «کاخ سفید» بود. حال برای آن که حکومت جدید مشروع جلوه داده شود، هرکدام از مهرههایش و رسانههای مافیایی لقب دروغین «منتخب» را به نامش پیوند میزنند تا در ذهن مردم آن را جا داده رسواییها و افتضاحات ششماهه به فراموشی سپرده شوند.
اگر دقیقتر بنگریم، این «انتقال قدرت» تفاوت زیادی با انتقال قدرت از ببرک کارمل به نجیب نداشت. آن زمان سفارت شوروی و کارشناسان روسی گردانندگی آن را به دوش داشتند و امروز سفارت امریکا و جان کری. تفاوت اساسی در این بود که روسها ببرک را به شوروی انتقال داده نظربند کردند، اما امریکا کرزی را بزرگسازی کرده، میکوشد در قالب «رهبر ملی» تبلیغ کند تا در آینده یک بار دیگر این دستپرورده کارکشتهاش را به میدان کشد. راز جنگهای زرگری کرزی با کاخ سفید و تعویق امضای توافقنامه امنیتی توسط او را نیز باید در همین نکته جستجو کرد.
امریکا همیشه میکوشد در کشورهای تحت سلطهاش دولتهای ضعیف و ناتوان را برسرکار نگهدارد. در دولت دوسره، ساخت جان کری، از همین حال شاخ به شاخ شدن آغاز شدهاست. این هم پست فیسبوکی مورخ ۳۰ سپتامبر ۲۰۱۴ امرالله صالح!
اشرف غنی در نخستین سخنرانیاش وعدههای بلندبالایی به ملت داد که عینا از سخنرانیهای گذشته کرزی در ٢٠٠٤ و ٢٠٠٩ که منحیث رییس دولت سوگند یاد کرد، نقل شده بودند. اما کسی که اندکترین آگاهی سیاسی داشته باشد، ممکن نیست فریب این حرفهای زیبا را بخورد و امیدوار تغییر مثبتی در آینده بنشیند. اشرف غنی بسی طولانیتر از کرزی در مکتب امریکا تربیت داده شده و برای چنین روزی آماده گردیدهاست.
کافیست مختصر به تاریخچه افرادی نظر افکنیم که در چهارسوی اشرف غنی پستهای کلیدی را در اشغال دارند: عبدالله، دوستم، محقق، محمد خان، دانش. تمامی اینان، با جمعی از روشنفکران خودفروخته که مگسوار به دور آنان پرسه میزنند، مهرههای سوخته و ناکام دولت کرزی در گذشته بوده و در فساد و سیهکاری دخیل بودند. اینان از تنظیمهایی نمایندگی میکنند که تاریخچه شان با خون و جنایت و بربادی رقم خوردهاست. حزب اسلامی، جمعیت، جنبش، حزب وحدت گروههایی اند که سگجنگیهای دهه نود را آفریدند که تا هنوز همچون کابوسی خواب مردم را نآرام نگهمیدارد. مگر همینها طی چند ماه گذشته باربار برای به کرسینشاندن خواستههای شان از امکان بازگشت فاجعه جنگهای کابل سخن نگفتند؟
اینان اگر امروز در ظاهر کلمه دموکراسی را قلقله میکنند، اما در باطن دشمنان قسمخورده دموکراسی و عدالت اند. در بزکشیهای ششماهه انتخاباتی اینان بار دیگر ماهیت واقعی شان را برملا نمودند. آنان باربار بر تفنگ و خشونت تهدید کرده عملا هزاران میل سلاح در بین مردم توزیع کردند. اینان حتا از «کوه بالا شدن»، «دولت موازی»، «تجزیه»، «تسخیر ارگ» و «سرخ و نارنجی» حرف زدند و با تمام وجود کوشیدند مردم را به نام قوم و زبان و سمت به جان هم اندازند.
اگر تا ۹ ماه اول ٢٠٠١ باندهای تنظیمی هرکدام از ترس طالب غار میپالیدند و در حال فرار بودند، در این سالها دست آنان در هرگونه چپاول و جنایت باز گذاشته شده، مبدل به باندهای خطرناک مافیایی شدند. به همین دلیل است که تمامی آدمکشان چهار دهه گذشته چه خلقیـپرچمی و چه تنظیمی با تعدادی از سران رهاشده طالبی امروز دور یک خوان برای بلعیدن آخرین داشتههای ملت گردهم آمدهاند و بدون دغدغه خواهان فروش افغانستان به امریکا اند.
آیا قدرتمندشدن باندهای مافیایی، غرقشدن کشور در فساد و موادمخدر و بدامنی تصادفی است که اشرف غنی بتواند و یا بخواهد این مسیر را تغییر دهد؟ نه. افغانستان در برنامههای استعماری امریکا در آسیا نقش کلیدی دارد و آن را به سمتی میبرد که استراتژی منطقویش اقتضا نماید. تبدیل یک مهره با مهره جدید در سیاستهای آن کشور تغییری وارد نخواهد کرد. بناً خوشبینی درمورد هرگونه تغییر مثبت در کشور خواب و خیالی بیش نیست. در بهترین حالت شاید برای گولزدن مردم چند تغییر ظاهری وارد کند و بس.
امریکا به زودی از این مهرههایش در افغانستان دستبردار نیست و به همین دلیل بود که با تلاشهای جان کری و اوباما تمامی اینان زیر نام زیبای «حکومت وحدت ملی» در ارگ جابجا شدند. امریکا به هر کشوری که چنگ انداخته اولتر از همه جانیترین، وطنفروشترین و مرتجعترین افراد و گروهها را مشخص ساخته، منحیث پایه اجتماعیاش تحت تربیت گرفتهاست. کافیست نظری به تاریخچه تجاوز امریکا به اندونیزی، هندوراس، پاناما، شیلی، اروگوئه، گواتیمالا، دومینیکن، گرنادا، اکوادور، کوریای جنوبی، فلپین، مکزیک و دهها کشور دیگر بیاندازیم که به سیاستهای شیطانی و خاینانه آن پی بریم. در افغانستان ما امریکا چهار دهه تمام روی این چاکرانش سرمایهگذاری نموده، از طریق آنان جمع وسیع شخصیتهای ملی، دموکراسیخواه و استقلالطلب را سر برید.
لازم نیست برای درک ماهیت حکومت غنی-عبدالله زیاد منتظر بمانیم. همین که در اولین روز جانیای به نام ملا ترهخیل دعای خیر تاجپوشی غنی را میخواند و حنیف اتمر، جلاد مشهور «خاد» و مهره مفلوک دوره کرزی، منحیث مشاور امنیت ملی نصب گردید، میتوان زنگ خطر را شنید.
امریکا همیشه بانی جنگ و جنایت بودهاست، صلح در قاموس این کشور جایی ندارد و این را کرزی در آخرین سخنرانیاش با گفتن «اگر امریکا و پاکستان بخواهند در افغانستان صلح میآید» برملا ساخت. همانگونه که عراق و لیبی را از کشورهای امن به مخروبه و مرکز تروریزم و جنایت و بربادی بدل کرد، افغانستان را نیز هیچگاهی امن نخواهد کرد. اگر برای سوریه و عراق «داعش» را به میدان کشید تا خشونت و جنایت در آنجا توجیه گردد، در افغانستان روزتاروز طالبان را از طریق پاکستان تقویت نمود و از جانبی جنگسالاران را همچون شمشیر دموکلس بر سر ملت نگهداشت تا هر زمانی خواسته باشند از موجودیت آنان برای تحمیل خواستههایش بر ملت سود برد.
امروز چنگالهای خونین امریکا بسی عمیقتر در جسم وطن و مردم ما فرو رفتهاند و مردم ما از استقلال و حاکمیت ملی محروم بوده تمامیت ارضی و یکپارچگی آن نیز در معرض خطر جدی قرار دارند. با امضای «موافقتنامه امنیتی با امریکا»، افغانستان بهصورت رسمی به مستعمره امریکا بدل میشود. برای زدودن این ننگها از دامان وطن ما، مردم و بخصوص نیروهای عدالتخواه و وطندوستش باید سالها با جدیت کار و تلاش نمایند. با حاکمیت چاکران امریکا، انگلیس، پاکستان و ایران این وطن وطن نخواهد شد و کوچکترین امیدی برای بهبود وضعیت این از این خاینان ملی داشتن خودفریبیای بیش نیست.
من چند ماه قبل در مقالهای درمورد انتخابات نوشته بودم:
«رییسجمهور بعدی وظیفه خواهد داشت که سیاست ضدملی کرزی و تیمش را ادامه داده افغانستان را به قیمت سیهروزی مردمش همچنان بهمثابه لقمه چرب برای امریکا و متحدانش نگهدارد. آنانی که فعلا قادر به درک این حقیقت نیستند، با گذشت اندک زمانی درخواهند یافت که "کلهپز برخاست به جایش سگ نشست!"»
و حال با دیدن افتضاحات جدید بیشتر به این نظر متیقن میشوم و خوشبینانی که غرق شادی اند، چون فقط ظواهر امر را دیده و عقل شان فعلا قد نمیدهد که اهداف پس پرده را دریابند، به زودی به این حقایق تلخ خواهند رسید.
از صحنههای ذلتبار سرخمی اشرف غنی و عبدالله در برابر ارباب امریکایی شان.