از توماج صالحی، رپخوان «تزریقکننده شجاعت و امید» فروتنانه بیاموزیم
- رده: از سایتهای دیگر
- نویسنده: توماج صالحی
- منتشر شده در چهارشنبه، 12 ثور 1403
توماج صالحی (زادهی ۱۲ قوس ۱۳۶۹)، خواننده، رپخوان و ترانهسرای شرافتمند ایران که در این روزها در بند رژیم آدمکُش خامنهای جلاد بهسر میبرد، توسط دستگاه خونآشام و پلید مذهبی محکوم به اعدام شده است.
این هنرمند اعتراضی بار بار برای سرودن آهنگهای شجاعانه علیه طالبان حاکم بر ایران زندانی و مورد شکنجه قرار گرفته است، اما هیچگاهی ترس به دل راه نداده و همچون سروی ایستاده است چون معتقد است: «از چه میترسم؟ از ترسو بودن میترسم، اینکه خودم بترسم. تا حالا همیشه رفتم در دل ترس.» توماج ابراز میدارد که از میان معناهای گوناگون ناماش معنای ترکمنی آن یعنی «سوارکار شجاع» را میپسندد، در اصفهان به دنیا آمده و بهسان پدرش که برای ۸ سال زندانی سیاسی بوده، انجنیر مکانیک میباشد و در کارگاه فلزکاریای کار میکرد و بخش اعظم دستمزد و داشتههایش را صرف ساخت و تولید آهنگهایش میکند.
ما مردم افغانستان مدیون این هنرمند باوجدان هستیم، زیرا افزون بر ایستادگی و دعوت مردم علیه رژیم انسانکُش ایران، گاهی برای پناهجویان افغان میسراید و گاهی هم مردم سرزمین ما را به اتحاد برضد طالبان -این برادران همکیش ولایت وقیح- فرا میخواند. در قسمتی از آهنگ «متحد شو» توماج صالحی میشنویم:
«بایست برادر افغان! بایست / شرافتت را از طالب بگیر / سپر ملت بیپناه شو / تحقیر نشو، آزاد بمیر / جهان روبروی تو ایستاده / تو تنهایی توی این جاده / سکوت نکن، بجنگ، به ننگ نمان / شهید شو آزاده / طالب نوچه حکومت من است.»
آیا شنیدن این آهنگ که تا اعماق مغز انسان نفوذ کرده تکانش میدهد، عرق شرم بر پیشانی هنرفروشان افغانستان خواهد آورد که در کشتارگاه و جهالتکده سوزان افغانستان فرهاد دریا جانیان را به اتن میطلبد؛ امیرجان صبوری شانه به شانهی طالبان جانی مینشیند؛ وحید قاسمی برای احمدشاه مسعود این اخوانی قاتل افشار و نوکر چندجانبه نوحهخوانی میکند؛ برادران شباب از دوستی با جانیای موسوم به قسیم فهیم به وجد میآیند؛ عالیه انصاری در وصف کاکل و خینه دست بچه میخواند؛ و دهها رذالت دیگر.
در ادامه، متن فراخوان ویدیوی توماج صالحی را که در آستانه اعتراضات «جنبش مهسا» پخش نموده بود با تغییرات اندک زبان گفتاری به نوشتاری میآوریم که باوجود تحمل زندان و شکنجه یک قدم عقب نرفته و از همه میخواهد که در دل ترس بروند:
بچهها مرگ اصلی ناامیدی است. اگر ناامید شویم، حرکت نمیکنیم منفعل میشویم. اگر حرکت نکنیم، تمام فرصتها و چانسهایی را که داریم از دست میدهیم. چه کوچک و چه بزرگ، آنها را تبدیل به صفر میکنیم، و انگار با دستان خود مان پیروزی خود را میکشیم. به خاطر همین است که انترنتها را قطع میکنند؛ به خاطر همین است که خبرنگاران، روزنامهنگاران، بلاگران، هنرمندان، ورزشکاران را دستگیر میکنند؛ به خاطر این که ما ندانیم اطراف مان چه میگذرد؟ و اگر روزی نزدیک ما سکوت ایجاد شد، فکر کنیم همهجا ساکت شده؛ فکر کنیم همه رفتند؛ فکر کنیم تمام شد؛ ما باختیم و باخت را بپذیریم. آنان تمام تلاش خود را میکنند که ما باخت را بپذیریم، بهخاطریکه نمیتوانند باخت را بر ما تحمیل کنند. این مهمترین مرحله توی این مسیریست که ما در دورنش قرار گرفتیم. مرحلهای که وجود دارد توی این مسیر، پس باید بایش مقابله کنیم و ازش عبور کنیم. توی این مرحله، ممکن از بخشی از جامعه متنفر بشوید، از آن بخشی که بیرون نیامدند و حمایت نکردند ازت. به این فکر میکنید که شاید خو گرفتند با حکومت، فاسد اند مثل رژیم، دزد اند مثل رژیم، به همین است که نمیتوانند بایش مقابله کنند. به این فکر میکنی، آدمهایی هستند که در مقابل قدرتمند بلیگو و توسرخور اند و در مقابل ضعیفتر از خود شان قلدر و زورگو هستند، بدت میآید از جامعه.
اینجا، نکتهای را به خود یادآور شوید: فرهنگ از نوک هِرَم ریزش میکند، اگر از فرهنگ چاپلوسی یا قلدری بدت میآید، نوک هِرَم را تغییر بدهید. تو بسازش، یا با هم بسازیمش. اگر نوک هِرَم را سالم بسازیم، کُل جامعه سالم میشود. ما جایی را زیباتر کردیم، پس جهان را زیباتر کردیم. حالا اگر خود مان هم نباشیم، برای عزیزان مان، برای آیندگان و یا اصلاً برای هیچ کسی. اما جایی را ساختیم: زیبا و سالم. حداقل بد نیست، حداقل منفی نیست، حداقل تجاوزی صورت نمیگیرد، حداقل این همه زجر را نمیکشند مردم و حداقل این همه منفی نیست. این خیلی کار بزرگی است.
ما باید امروز یاد بگیریم که خود مان برای خود مان روحیه بدهیم. این جنگ بین من و من است بین تو و تو است. کسانی که با همچون رژیمی مقابله کردند، برای آنان قابل شکستن نیستند. خود مان میتوانیم فقط خود را بشکنیم. این جنگ، جنگِ روانیست. ما باید یاد بگیرم که خود مان، خود مان را از نو بسازیم و روحیه ما را زنده نگهداریم. بهخاطری که همین ارتباط را هم حتا شاید روزی نداشته باشیم، باید قوی بمانیم، امیدوار باشیم.
من دیوانه نیستم که جانم را به قمار بزنم. بهخاطر این که، این بازی قمار نیست، شطرنج است. کاملا قابل محاسبه و پیشبینی است. به وضوح میشود پیروزی مردم را دید. همیشه همین بوده است، در طول تاریخ همیشه مردم پیروز شدهاند. هرگز دیکتاتوری دوام نیاورده است. آن هم در این شرایط، این بگیر و ببندها و کشتارها فایدهای ندارد. بدتر میشود، اوضاع به نفع مردم میشود. آزادی گران است؟ باشد، آزادی کشته میدهد. ولی روزش میرسد که تک تک جانیان محاکمه میشوند. آن روز ما به عدالت میرسیم و بعدش به آرامش.
دانشجویان ما فراخوان دادهاند: فردا، شنبه، ۹ مهر ۱۴۰۱، در مقابل دانشگاههای تمام ایران تجمع اعتراضی میکنند: به دیکتاتوری، به توتالیتر، به دخالت حکومت در شخصیترین مسایل زندگی ما، به توهین به کرامت انسانی، به جنایت، به بازداشتهای فلهای، به خفقان. کنار شان باشیم! دانشجویان پیشروی این جریان هستند، سنی ندارند، جوانان ما را میکشند، کنار شان باشیم! من خواهش میکنم از کارگران حتا کارمندان که کنار ما باشید. به مسالمتآمیزترین حالت ممکن اعتراض کنید به سرکوب ما، به سرکوب دانشجویان! با اعتصاب تان نشان بدهید که ما در عمل کنار هم هستیم، نه فقط در فضایی مجازی. بارها نشان دادیم، فردا هم نشان بدهید، نشان بدهید که ما کنار هم هستیم، نشان بدهید که مردم متحد قدرتمند هستند. همه دنیا گرچه این را میدانند ما باید به این حکومت بفهمانیم که ما خیلی قویتر از آنان هستیم. گرچه میدانند، اگر نمیدانستند، این قدر از ترس سرکوب نمیکردند.
مویهی نجیب بارور، کاظم کاظمی و سید حکیم بینش (سه هنرفروش وجدانباخته افغانستان) در برابر خامنهای خونخوار.
هرچند آوردن نام و تصاویر چند عنصر کثیف و چتلیلیس رژیم منفور «ولایت وقیح» ایران در حاشیه مطلبی در مورد توماج گرامی خواستنی نیست، اما برای بلند بردن آگاهی خوانندگان از میزان حقارت و خیانت و پلیدی این دلقکان فرهنگی رژیم آدمکش ایران لازم است به آنان نیز پرداخت.
توماج صالحی در آهنگ «سوراخ موش» خطاب به رژیم خون و خیانت خمینی-خامنهای و نوچههایش میگوید: «مامور، معذور، از بالا دستور، جلاد مجبور، سوراخ موش بخر سوپاپ اطمینان، منصوب بیاختیار، اصلاحطلب حزب باد، سوراخ موش بخر، صادراتی، نائی یاکی، زیروروکش، چهارتایی، بده هرچی دلار داری، سوراخ موش بخر» اما از دور هویداست که برای کاظم کاظمی، نجیب بارور و دیگر قلمفروشان منحیث مزدورکان بیمقدار رژیم حتا در همان سوراخهای موش سران سفاک ایران هم جایی نخواهد بود.
فردا بیایید کنار هم باشیم! یاد ما باشد، قرار است طول بکشد؛ قرار است طاقتفرسا باشد؛ و یاد ما باشد ما ساخته شدیم برای مقاومت، برای دوامآوردن، برای ادامهدادن! انسان بدون آزادی هیچچیزی نیست! ما به دنیا نیامدیم که بخوریم و بخوابیم تا روز مرگ. ما به دنیا آمدیم که زندگی کنیم، بخندیم، لذت ببریم. از این فرصتی که داریم، از این بازی زمانی یک سال، صد سال استفاده کنیم. دنیای قشنگی را بسازیم، با هم دیگر زندگی خوبی را داشته باشیم، یک کشور خوبی داشته باشیم، بتوانیم به ملتهای دیگر هم کمک کنیم. آرزوی من که این است. اگر آرزوی وجود داشته باشد، آرزوی من این است. حتا تا به حال به آرزو فکر نکرده بودم. یک دنیایی قشنگ با هم بسازیم. نترسید، از چه میترسید؟ از چه میترسید؟ فکر میکنید رهبر اینان اژدها است؟ از بس که گفتهاند ضحاک، فکر کردهاید یک چیز افسانوی است؟ نه بابا، فکر میکنید، سپاه خیلی ترسناک و خطرناک است؟ نه بابا، یک مشت مفتخور اند که شکم گنده کردند. سلاح دارند البته. ولی هیچکس، هیچ نظامی نمیتواند جلو اتحاد مردم بایستاد.
ما منتظر کسی نیستیم. ما منتظر کمک دولتهای خارجی نیستم. ما همدیگر را داریم، ما همدیگر را داریم و پشت همدیگر محکم ایستادهایم! محکم! کسی نمیتواند ما را شکست بدهد. طول میکشد ولی این پایان شان است. من باشم تو باشی یا نه، این پایان شان است، تمام شد! امروز یا با ما ملحق میشوند یا پشیمان میشوند سلاح شان را زمین میگذارند، یا آنان با این سیستم میسوزند و محاکمه میشوند.
موفقیت تان را میخواهم!