آنچه من دیدم؛ اسارت خلقهاست و مست شدن جنایتکاران !

بارها اینرا شنیده بودم که در شمال کشور امنیت است و مسلما جای که "صلح" و"امنیت" باشد سخن از "بازسازی"، "سرمایه گذاری در بخش های مختلف اقتصاد"،" رفاه" و"رشد و شگوفایی فرهنگی" در میان است. با همین فکر عزم سفر را از کابل به سوی شمال کشور گرفتم اما آنچه در جریان سفر دیدم بالا ترازهمان وضعیت اسفبار بود که ولایات شرقی و غربی افغانستان دارد، از بازسازی، آبادی، رفاه، آزادی و.... که با هزار و یک بیشرمی دهان پاره کن سردمداران فریاد میزنند، دروغ بیش نیافتم. درامتداد به اصطلاح شاهراه و تونل ها که توته توته است و دو موتر از کنارهم باید به احتیاط عبورکنند، زنان و کودکان خرد سال دسته دسته دست گدایی را پیش میکردند که ننگ و نفرت هر انسان را نسبت به حاکمان که میلیونها دالر را روزانه حیف و میل میکنند افزایش میدهد.

گفتند در سالنگ ها تدابیر ویژه ی برای جلو گیری از برف کوچ ها که سال گذشته فاجعه نابخشیدنی قتل صدها هموطن مظلوم را در پی داشت، گرفته شده اما با تاسف جز چند اتاق بسیار ابتدایی چیزی به چشم نمی خورد و همسان صدها "بازسازی" دیگر خاک به چشم زدن بود نه مبارزه با آفات و حوادث طبیعی .

در کنار سایر نا بسامانی های که در تمام شاهراه های افغانستان وجود دارد یکی هم حضور کسل کننده مهمانان ناخوانده (نیروهای اشغالگر) است که هر روز عبور و مرور در سرک ها را برای عابرین سخت می کند، این بار ما قربانی تفنن و خوشگذرانی نیروهای اشغالگر امریکایی بودیم، آنان از موتر پیاده شده و بالا و پائین قدم میزدند، در گالری های سالنگ صد ها موتر در هر دو طرف منتظر آن بودند تا رحمِ به دلشان آید و اجازه دهند که موتر های در حال انتظار از این وضعیت رهایی یافته و هرکس مسیر خود را بپیماید. این توقف سه ساعت را در بر گرفت و هیچ موتری اجازه نیافت تا از اشغالگران پیشی بگیرد، آندم به فکر آینده این ملک افتادم و صد بار نفرت ام نسبت به "تحلیلگران" دلقک و مزدور بیشتر شد که بیشرمانه ایجاد پایگاه های دایمی امریکا را به نفع افغانستان می پندارند.

کاکای که در کنارجاده موتر شویی می کرد در برابر سئوال که در زندگی شما و قریه تان چه چیز در جریان ده سال اخیر نو شده؟ گفت: "ده زندگی مه چیزی نیامده که نو باشه همو غریبکار که بودم، هستم چه تغییری؟ ۵۵ سال عمرم اس و مجبورم که صبح وقت در همی هوای سرد دست به آب زده موتر بشویم تا تاریکی شام همین جا باشم بخاطر یک لقمه نان و همی طو مردم دیگه هم مثل مه دربدر اند. پول و دولت را خو قوماندانها و وزیرا کمایی کرده که بلند منزل دارن و چکر میزنن"

در سیمای ولایات پروان و بغلان تغییر به چشم نمی خورد که خوشحال کننده باشد چون " استندرد" های یک شهر را در آن نمیتوان دید؛ نه سرک های مناسب، نه پارک تفریحی و صنعتی، نه مکتب، پوهنتون و شفاخانه ای معیاری .چند بلند منزل و چند دکان را اگر آباد می بینید باز بر می گردد به جنایت کاران جنگی و اقارب شان که خون فروخته و به لقمه ای چربی رسیده اند که برای شهروندان خوشایند نیست. کودکان دوره گرد، جوانان معتاد و ژولیده، زنانی در قید چادری و کاسبان بالاتر از عمر خود فرسوده شده، حکایت از فقر و صدها نابسامانی دیگر دارد که سالیان سال بر گوشه گوشه افغانستان جریان داشته و دارد که قلب هر انسان آزاده ی راسخت میآزارد.

در دو کنار سرک تپه های موجداری افتاده که هنوز سبز نشده و دست نخورده باقی مانده و با کار اندک میشود فضا سبز و دل پذیر را ساخت ولی افسوس این سرزمین صاحب واقعی اش را تا هنوز نیافته، در انتهای این تپه ها شهر ایبک مرکز ولایت سمنگان توجه شما را به خود جلب میکند، شهر پوشیده از درختانی است که آمدن بهار را لحظه شماری می کنند اما وقتی داخل جاده ها میشوید هوا زمستانی است و سرو صورت شهر فوق العاده پوسیده واز سیمای مردمانش فقر و افسردگی مفرط نمایان است. هر انسان اش قصه ها و غصه دارد از مصایب که حاکمان نامردم به نوبه خود سر به سر برشانه های لاغر این دیار و باشندگان اش انباشته اند، هر در و دیوار چه شهر و چه ده شاهد هزاران ستم هست که رفته و میرود. هرچه در روستاها نزدیک میشویم ستم و استبداد بیشتر شده و جنایت گسترده تر میگردد. اکثریت مردم سمنگان به مالداری و زراعت مشغول اند که عاید بخور و نمیر بیش ندارند بنا شرایط آفریده شده توسط ستمگران در این ولایت، ساکنان این مناطق را چنان به اعماق فقر نزدیک ساخته که شکم سیر و زندگی اندک آرام را غنیمت بزرگی می شمارند، هنوز تجاوز به دختران و پسران نابالغ، غصب املاک توسط زورمندان، قوماندان سالاری، فساد و بروکراسی و صدها ستم قبیلوی دیگر ساری و جاریست و تنها دلالان و مزدبگیران رژیم خونخوار امریکا که زندگی را از پشت شیشه های دودی موتر های لکسس می بینند می توانند بی تفاوت از کنار خیانت بی شمار خود بگذرند و همدست صدها روشنفکر خود فروخته بر ساخت و ساز پایگاه ها و جنایات هولناک که جامعه ما را به کام نیستی سوق میدهد سرپوش نهند و به مبلغ بی مقدار مبدل شوند.

پایه های برق وارداتی به امتداد سرک از کنار و از میان قریه جات محل میگذرد تا پایتخت را روشن کند و به جهان به ظاهر کور و کر نشان دهند که افغانستان در سایه امریکا چراغان شده است ولی اقشار محروم مثل این که از این وطن نباشند خود را مستحق برقی که از فراز سر شان می گذرد و خطرش را متحمل می شوند نمیدانند، زیرا شکم گرسنه و بدبختی های بی حساب زندگی، روزگار شان را چنان سیاه و در خود پیچانیده که برق را چیزی تجملی و یک آرزو میدانند و یا امیدی از نمایندگان تقلبی که رای مردم را دزدیده و بنام شان به پارلمان و سایر کرسی های پول آور لمیده ندارند که چانه یک سهولت کوچک را در زندگی ننگین شان با حکومت فاسد بزنند. جالب اینجاست بعد از هفت سال تاریکی وقتی برق به کابل رسید دیگر مطبوعات و تحلیلگران از قبل فروخته که میزهای گرد را به اجاره گرفته اند به یک بارگی خاموشی گزیدند گویا افغانستان چراغان شد و مشکل حل، حال آنکه بیشتر از٪ ۹۰ خاک ما هنوز تاریکِ تاریک است.

ریش سفیدی ازقریه کوک بلاق که در فاصله ۱۵ کیلو متری شاهراه سمنگان – مزار واقع گردیده است به من گفت که در بدل سرک فرعی قریه ما ۹۰ هزار دالر امریکایی تیکه داران که همپالگی های همان جنایتکاران اند جهت اعمار سرک اخذ نموده اند که جز یک خط سفید آثار از جغل و آنچه برای ساخت یک سرک نیاز است دیده نمی شود.

در ادامه سفر به تنگی تاشقرغان رسیدم، طبیعت زیبا آفریده ولی هنوز دست نخورده و دور از آبادیست هنوز همان دکه های چوبی و دکانک های غریبانه دو طرفش را احاطه کرده، اطفال زیر سنین ۱۰ به سوی موتر ها میدوند و با زاری و التماس اشیای ناچیز را می فروشند که مجموع بساط شان از هزار افغانی بالا نمی رود چه رسد به مفاد که از آن حاصل میکنند، فقر از سیمای مردمش می بارد به زحمت لبخندی بر لب ساکنانش جاری میشود.

آهسته آهسته به قلمرو عطا داخل میشوم، خط کشی های درشت که نمایندگی از گوشه های چپاول زمین های دولتی به واسطه زورمندان می کند در دو کنار جاده تا ساحه که چشم میبیند، دیده میشود. این تقسیم بندی ها خودسر و چپاولگرانه سرحدش به حومه ای شهر مزارشریف میرسد و شهرک های غصب شده یکی پشت دیگری قطار است، این از عطا، آن از علم سیاه، اخلاقی، ذوالفقار و عباس دالر و فلان و فلان .

شهرمزار شهر کاملا تقسیم شده بین جنگ سالاران و دلالان کشور های ثروتمند است تمام بلند منزل ها، مارکیت ها، شهرک ها و حتا چوک ها بین اینان به شکل دسته بندی شده که گویی این ملکیت پدری شان است. بیشترین ثروت شهر را عطا محمد نور حاکم تمام عیار و سرجنایت کار مشهور جمعیتی درقبضه دارد. او برای همه مارکیت ها و دکان های اطراف روضه وقت تعیین کرده تا فلان وقت باید تمام مارکیت های گذشته که به هزاران دربند دکان میرسد تخریب گردد و اعمار مجدد "مطابق پلان جدید شهر" شود در غیرآن صورت ما این همه اپارتمان ها را به داوطلبی میگذاریم و هر که برنده شد زمین به او تعلق میگیرد ( معلوم است که در اوضاع کنونی به غیر از پادوان او تا هنوز کسی دیگری نتوانسته و هم نمیتواند برنده شود) .

او در کنار ارگانهای دولتی که در دست اش است گروه های ویژه خود را نیز برای خُرد ساختن مردم در بخشهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دارد، مردم با تمام نفرت بی پایان که از وی دارند تا اکنون جواب دندان شکن را که شایسته آن است، نداده اند.

دوستی که همسفر ما بود گفت؛ قرار بود حزب همبستگی افغانستان ۹ دلو روز اعتراض علیه اعدام که هماهنگی داشت با کمیته بین المللی لغو اعدام هلای سیاسی، در مزار نیز در برابر قونسلگری جمهوری خون آشام ایران تظاهرات بر پا کند اما پولیس به بهانه های مختلف نمی خواست مظاهره صورت گیرد وبالاخره وقتی گپ به عطا رسید گفته بود؛ حزب همبستگی پیش ما راجستر نیست و در جواب یکی از اعضای حزب هم میگوید؛ ما نمیدانستیم که درون دولت نام نهاد کابل حکومتی دیگری هم است بنام حکومت عطا!! وعده ما فردا سرسرک محل تجمع مظاهره!

حیرتان شهرک مرزی که درکنار دریای آمو تشنه لب بی آب وعلف افتاده و وقتی به خیانت و بیکارگی این سردمداران فاسد بیشتر پی می برید که تفاوت آشکار را در دو طرف دریا به وضوح میابید آن طرف سبز و شاداب از آب بهره اعظمی را می برند و دیوار استنادی دارند ولی این سو که آب در حال پیشروی و تخریب زمین های ماست کوچک ترین استفاده ای نمیشود حال آنکه هزاران هکتار زمین در اطراف حیرتان – مزار شریف بی آب به دشت بی سر و پای شباهت دارد که با سرمایه های کوچک و فردی هم میشود نهرهای آب را سمت داد. از بیلیونها دالر جامعه جهانی به نام "بازسازی"، "انکشاف"، "پیشرفت" و "مبارزه علیه تروریزم"حرفی نمی زنیم، با خودم می گویم ؛ چه میشد همین آقای سردمدار از ثروت باد آورده اش که شهر را به تصرف خود درآورده قیمت چند دکان را جهت فریب اذهان رهگذران و خاک به چشم زدنها نهری و یا چند واتر پمپی می ساخت با آنکه در توطئه و دسیسه سازی دست بالای دارد چنانچه ریش کوتاه، عینک دودی، نکتایی و شیک پوشی اش مغایر افکار بنیادگرایانه اش نشانگر آدم حرفه ای در دغلکاری و مکربازی است ولی یکی از دوستانم مرا متوجه ساخت که خواهش شما بیجاست وافزود؛ در کنار میلیارد ها پول باد آورده و بودجه دولتی، گمرکات، شاروالی، فروش اموال منقول وغیرمنقول دولتی و هزار یک حرامزادگی از اربابان خود به نام پروژه و باز سازی حصول میکند، وقتی کارات به ولایت کشید مستقیما چانه میزند که مرا چقدر شریک می کنید تا برایت امضا کنم.

در مسیر مزار– شبرغان – میمنه تا چشم کارمیکند زمین هموار و حاصل خیز دور از آب افتاده که در هیچ دوره ای به سیستم آبیاری آن توجه نشده و آنچه مردم این مناطق بیاد می آورند جنگ های تنظیمی، کشتار و ویرانی بوده که در پی خود فقر، بیکاری، مهاجرت و صدها نگونبختی را در کنار داشته است .

شهر شبرغان با آن که شهرک کارگریست و دارای منابع نفت و گاز می باشد ولی مردمش از سطح زندگی بی نهایت پایین برخوردار اند و آثار بازسازی در وجود چند تصویر در گوشه و کنارشهر و قصر دوستم بای؛ جنایت پیشه معلوم الحال هویداست که جهت عیش و عشرت خود اعمار نموده با آنکه این آدمک جلاد پیشه به ساز هر رژیم ضد مردمی که طی سه دهه بدبختی تغییر و تبدیل شده شادمانه رقصید و در قدرت منطقوی شریک تک تک شان بود و بنام خود نوت بانک های چاپ میکرد اما بنا به سرشت نکبت بارش برای شهر واهالی آن مناطق کوچکترین خدمتی نکرده که نمایانگر قدرت ننگین اش باشد. هر والی و هر رهزنی که برگرده های مردم مظلوم نصب شده فقط به ثروت خود افزوده و شکم همقطاران حزبی اش را سیر نموده و حتا چند متر سرک را که امروز دولت فرتوت کابل سنگ اش را به سینه می زند نیز قیر ریزی نکرده که نکرده، چه رسد به برق، گاز، صحت، بازسازی، آموزش و پرورش، استخراج معادن، محیط زیست و خدمات عام المنفعه دیگر. به همین گونه میمنه و سرپل وضع بدتری دارد که که پرداختن به آن مطلب را به درازا می کشاند.

واقعیت این مناطق نشان میدهد که هر بد امنی و نا امنی را همین جنایت کاران به یاری اشغالگران در مناطق خلق می کنند و دامن می زنند، زیرا وقتی برسر تقسیمات زمین، پول و قدرت بین خود و گاهی با اربابان خارجی شان دچار اختلافات شوند دست به رهزنی، قتل و قتال زده مردم بی گناه را قربانی می گیرند. ترس و ترور را که عطا در تبانی با یارانش بر مردم بلخ و پیرامونش آفریده در گوشه های دیگر افغانستان کم سراغ داریم پس جو فشار بر فرهنگیان، کسبه کاران، شهروندان، روستاییان و حتا افراد سیاسی با اندیشه والای مردمی را عطا محمد جانی حاکم ساخته نه طالب.

سفر ادامه دارد و بازگشت ما به همین مسیر تکرارمی شود تا باز سوی کندز وتخار میرویم.

در کندز چیزی نمی یابم که نوید از بازسازی و آبادی داشته باشد، همه چیز به حال خود منتظر فردای آبادیست، بی امنی است و بازسازی دیده نمیشود، زمین حاصل خیز و منابع آبی سرشار ولی زراعت بدوی در پهلوی بلایای هزارگانه دامنه ی فقر و بیچارگی را تشدید کرده و وسعت می بخشد.

تخار نیز یکی از ولایات است که جمعیت اسلامی و شورای نظار از دیر زمانی در قبضه خود دارد و تمام ارگان های دولتی و غیر دولتی به همان سر جنایتکارانی که زبان زد عام وخاص است رابطه می گیرد، تخار پرنفوذ با آب فراوان و زمین وسیع گراف بالای در فقر، بیکاری، قوماندان سالاری، غصب زمین و اموال مردم، اختتاف وتجاوز به دختران و پسران خرد سال دارد که این حوادث ناگوار همه روزه طی سالیان سال به تکرار اتفاق افتاده که تا کنون در هیچ دوره ای "پاسخ در خور" نیافته است. در هر بس ۳۰۳ که بالا شوید جوانان گروه گروه بخاطر بدست آوردن یک لقمه نان و فرار از فقر راهی کشورهای میشوند که نمیدانند بر سر شان چه بلای نازل می گردد. شاروال اش فرد بیسوادی است بنام حاجی آغا گل یکی از قوماندانان جمعیت اسلامی، اوبیشتر از ۱۰ سال است که بر این کرسی لمیده و به حیف و میل عواید دولتی می پردازد، رشوه ستانی وی مشهور عام و خاص است چنانچه از دوستی شنیدم که او حتی از کراچی های دستی کرایه کش هم فیصدی پول میگیرد، خلاصه این خائین با تمام توان به چاپیدن مردم مشغول است. وضع زندگی در دهات چند مرتبه خراب تر از مرکز ولایت است.

شهر تالقان که در کنار دریا افتاده و کوچه کوچه اش را درختان سبز پوشانیده بازسازی و سهولت های زندگی تازه را طی سال های اخیر همسان سایر ولایات تجربه نکرده است. زنان، اطفال، و کهن سالان دسته دسته گدایی را پیشه کرده که در سیمای شان واقعات ناگوار را می شود جستجو کرد.

دولت فاسد کابل که با در دست داشتن روشنفکران خود فروخته و مکار همه روزه در مطبوعات اعداد و ارقام بلند بالای از مصارف و ساخت وساز گوشه های افغانستان بخور جامعه میدهد، معلوم نیست که در آسمان ها کار کرده اند که به چشم نمی خورد ویا در بانک های جهانی برای فرزندان ناخلف خویش ذخیره نموده اند. پس آنجا را بخاطر نا "امن" بودنش دست نمی زنند و اینجا را با "امن" بودنش هیچ نکردند. آخر این بیلیون ها پول "جامعه جهانی" چه شد که جز فریب و بدبخت سازی مردم کاری در قبال نداشته است. مادامیکه سخن از بیرون رفتن اشغالگران ومخالفت با پایگاه های نظامی شان به میان می آید دلال بچه های جهادی ، خلقی و پرچمی و غربزدگان که به سفره های رنگین از این ثروت باد آورده رسیده اند بدون آنکه فقر و فساد، بیکاری، کشتار مردم بیدفاع، فحشا و هزار یک رذالت آفریده شده را که اشغالگران و حامیان شان بر مردم ما نازل کرد برای لحظه ی دربرابر چشم خود مجسم کنند با دیده درآیی ملت را از بربریت طالب ترسانده و زود مقایسه میکنند "وضع ملک نسبت به دوران طالب صد چند بهتر است" و ابراز میدارند که "افغانستان در سایه امریکا آباد شده است". و بلاخره آنچه من دیدم؛ اسارت خلقهاست و مست شدن جنایتکاران !

مقالات برگزیده

مقالات رسیده

هنر و ادبیات

از صفحات تاریخ ما

تعداد مهمانان حاضر: 111 نفر