جنگ امریکا و نوکرانش علیه روشنفکران مبارز کشور
- رده: مقالات
- نویسنده: کاوه عزم
- منتشر شده در جمعه، 05 ثور 1393
عرصه سیاسی افغانستان امروز توسط لشکری از عناصر ضدملی و خادم بیگانگان آلوده گردیده و جمعی از چوکرههای شان آنان را با بیشرمی «سرمایههای ملت» مینامند. متاسفانه مردم ما در نبود یک رهبر واقعا ملی، دموکرات و باوجدان به دام میهنفروشان و باداران خارجی شان اسیر گردیدهاند. چرا چنین است؟ دلیل را شریل برنارد، همسر زلمی خلیلزاد و یکی از کارگزاران مهم «راند کارپوریشن»، چنین شرح میدهد:
«ما گذاشتیم که تمامی رهبران میانهرو کشته شوند. دلیلی که ما امروز در افغانستان رهبر میانهرو نداریم این است که ما به آنان [بنیادگرایان] اجازه دادیم که همه را بکشند. آنان چپها، میانهروها و عناصر بینابینی را در دهه هشتاد و بعد از آن کشتند و همه را نابود کردند.» (ایشیا تایمز، ١٨ مارچ ٢٠١٠)
حاکمیت خلق و پرچم در زیر سایه اشغال با کشتن آزادیخواهان و عناصر مترقی، هجرت و ویرانی و... تامین میگردید. به همین منظور هزاران فرزند صدیق کشور را که به یقین اگر امروز میبودند هرکدام برای افغانستان مستقل و آزاد گامهای بلندی برمیداشتند، به جوخههای اعدام سپردند تا امکان خیزش دموکراسیخواهان را در نطفه بخشکانند.
اما این تنها نوکران روس نبودند که روشنفکران انقلابی و عناصر پیشرو را دشمن درجهیک قلمداد میکردند. احزاب ساخت پاکستان و ایران نیز به اشاره اربابان امریکایی، انگلیس، پاکستانی و ایرانی شان تا توانستند به ترور آنان پرداخته، کوشیدند افغانستان را از وجود مغزهای ملی و آزادیدوست و مستقل، عاری سازند.
تنظیمهای پشاوری و بخصوص باندهای گلبدین، ربانی و سیاف که در مزدوری و جهالتپیشگی گوی سبقت را ربودهاند، تجدد و دموکراسی را معادل کفر دانسته، روشنفکران مترقی را کافر و «مباحالدم» اعلام نمودند. آنان هرجا قدم گذاشتند معلم و روشنفکر و تعلیمیافته را دشمن خوانده، مورد بدرفتاری و ترور قرار دادند.
در داخل افغانستان نیز تنظیمها یکایک روشنفکرانی را که نمیخواستند تسلیم آنان گردند سرنگون کردند. بطور نمونه احمد شاه مسعود در پنجشیر بعد از قتل عام دهها روشنفکر آنجا توانست برایش جای پا باز نماید، ملانادر از قومندانان مهم حزب اسلامی در تخار، هر فرد تحصیلکرده را فوری اعدام مینمود و بدینصورت صدها انسان روشنبین آن ولایت را قتل عام نمود.
روشنفکرانی که بیشتر توسط حزب جنایتکار گلبدین به قتل رسیدهاند.
از راست به چپ: میرویس، پسرلی، رحیم چینزئی، سرور، شکور، نسیم لودین، زمری.
سازمان «عفو بینالملل» در گزارشش، «مدافعان حقوق بشر در افغانستان: جامعه مدنی از بین رفتهاست» مورخ ۱۲ نوامبر ۱۹۹۹، مینویسد:
«پشاور پایگاه قدرت گروههای مسلح مجاهدین بود. این گروهها پول، اسلحه و تمرینات را از کشورهای غربی و منطقوی توسط ارتش پاکستان به دست میآوردند. در این زمان روشنفکران در پاکستان تحت فشار شدید قرار داشتند تا فعالیتهای شان را در چوکات سیاستهای گروههای مسلح سیاسی عیار سازند. روشنفکرانی که به این خواستها جواب رد میدادند احساس امن نمیکردند و در خطر حملات احزاب افغانی قرار میگرفتند. کسانی که علیه سیاستها احزاب مجاهدین صدای شان را بلند میکردند، مورد هدف قرار میگرفتند.
روشنفکران افغان که در ایران زندگی میکردند تحت فشار شدید قرار داشتند تا از حزب وحدت (که توسط دولت ایران حمایت میشد) پشتیبانی کنند. کسانی که به این خواست نه میگفتند، تحت محدودیت سخت قرار میگرفتند و نمیتوانستند که در فعالیتهای سیاسی و فرهنگی دیگر سهیم گردند.»
در عین گزارش، سازمان نامبرده علاوه میکند که از ۱۹۹۸ الی ۱۹۹۹ بیش از ۲۰۰ تن توسط حزب گلبدین و دیگر احزاب بنیادگرا در داخل افغانستان ربوده و کشته شدند. این گزارش میافزاید که تا ماه فبروری ۱۹۹۹ دهها تن از این ربودهشدگان کشته شدند.
روشنفکرانی که بیشتر توسط حزب جنایتکار گلبدین به قتل رسیدهاند.
از راست به چپ: عبداللطیف، داکتر اسد، سلطان احمد سهراب، داکتر صادق هوشمند، داکتر صمد درانی، عزیز احمد عثمانی، فاروق غرزی.
کسانی که از شکنجهگاههای گلبدین جان به سلامت بردهاند، داستانهای هولناکی از آزار و اذیت جلادان گلبدینی را بیان میکنند. عبدالحمید ولد غلام فاروق که از کشتارگاه گلبدین زنده برآمده، داستان خود را چنین تعریف میکند:
«من که در جبهه قومی دره نوره بر ضد نوکران روس میجنگیدم و جبهه ما به هیچ کشوری وابسته نبود و امکانات محدود مالی و تسلیحاتی داشتیم، در منطقه خار چشم احزاب بنیادگرا بودیم. همین بود که آنان بودن ما را در منطقه تحمل نمیتوانستند. چون سلاح و مهمات نداشتیم و در تلاش بودیم تا کسی برای ما مقداری کمک کند. چندی بعد احوال آمد که در پاکستان افرادی پیدا شده که به مجاهدین کمک میکنند و قبل از کمک، به مجاهدین آموزش هم میدهند. ما هم ۵۰ تن جهت آموزش راهی پاکستان شدیم. در آنجا به دو گروپ ۲۵ نفری تقسیم و در موترهای نظامی سوار شدیم. بعد از چند دقیقه سفر به یک قلعه رسیدم که قبل از ورود به آنجا ما را تلاشی کردند و زمانی که داخل شدیم ما را به زنجیرها بستند و داخل اتاقها انداختند. پس از تفتیش فهمیدیم که افراد گلبدین جنایتکار اند. به شکل بسیار بیرحمانه لت و کوب شدیم. افرادی با لباسهای ملیشهای داخل میشدند و ما را با بوتها عسکری میزدند. پس از ۴۲ روز شکنجه که فهمیدند ما افراد بیسواد و مزدورکار و دهقان هستیم تعدادی از افراد ما را رها کردند و یک تعداد دوستان برجسته ما را که در رهبری جبهه قرار داشتند تا امروز ناپدید شدند که از مرده و زنده شان خبر نداریم.»
سلطان محمد پسر بازمحمد نیز سرنوشت مشابه عبدالحمید را دارد. او میگوید زمانی که در اتاقها زندانی شدیم و روی دیوار نام حزب اسلامی را دیدم مطمئن شدم که شکار لاشخواران گلبدینی شدهایم. او میافزاید که پس از ۴۲ روز آزار و اذیت و توهین و تحقیر ما را در نیمهی شب رها کردند و گفتند: «دوباره اگر به جبهه قومی دره نور پیوسته بودید، جزای تان مرگ است.» سلطان محمد ادامه میدهد: «چون هدف ما مبارزه بر ضد روسها و نوکران اجنبی بود، دوباره راهی جبهه شدیم و کینه و نفرت ما در برابر جنایتکاران گلبدینی صد برابر شد.»
در ضمن، حزب جنایتکار گلبدین که گفته میشود فرد خودش به امر کا.جی.بی به صف اخوانالمسلمین پیوسته بود، روابط نزدیک با این سازمان جاسوسی نیز داشت. نشریه «دی نیوز انترنیشنل»، چاپ پاکستان، در ۸ اکتوبر ۱۹۹۲ چنین مینویسد:
«قتل روشنفکر لیبرال افغان، مجروح، توسط حزب اسلامی در پشاور ترتیب داده شده بود که در آن گروه ضربتی حزب به شمول یک کماندو سپتزناز [نیروهای نظامی ویژه شوروی که زیر رهبری «وزارت اوضاع اضطراری» این کشور فعالیت میکردند.] از اتحاد جماهیر شوروی شرکت جسته بودند.»
چند تن از سرشناسترین روشنفکرانی که در پشاور توسط حزب اسلامی گلبدین ترور شدند، قرار ذیل اند. سازمان «دیدهبان حقوق بشر» نیز در همان وقت نام و مشخصات آنان را نشر کرده بود.
داکتر فیض احمد
(عکس از: سایت «سازمان رهایی افغانستان»)
داکتر فیض احمد: رهبر «سازمان رهایی افغانستان» و یکی از مبارزان پیشقراول جنبش دموکراتیک نوین افغانستان که توسط احزاب خونآشام خلق و پرچم زندانی و بهصورت وحشیانه شکنجه گردید و بعد از فرار از زندان جهت ادامه مبارزه علیه اشغالگران روسی و خلق و پرچم وارد پاکستان شد. او به تاریخ ۱۲ نوامبر ۱۹۸۶ همراه با داوود اشرف یکتن از همرزمانش توسط گلبدین اختطاف و بعد از شکنجه به شهادت رسید.
قیوم رهبر
قیوم رهبر: یک تن از اعضای رهبری «سازمان آزادیبخش مردم افغانستان - ساما» از مبارزین پرشور و پیشرو به تاریخ ۲۷ جنوری ۱۹۹۰ در حیاتآباد پشاور توسط افراد گلبدین با ضرب گلوله کشته شد. در این حادثه خواهرزاده او نیز مجروح گردید.
مولوی داوود
مولوی داوود: رهبر «جبهه مبارزین مجاهد افغانستان» به تاریخ ۱۲ نوامبر ۱۹۸۶ توسط جلادان گلبدین اختطاف و کشته شد.
عبدالفتاح ودود
عبدالفتاح ودود: کارمند پروگرام غذایی جهان در پشاور که مدت پنج سال را بهحیث زندانی سیاسی در کابل سپری نموده بود، به تاریخ سوم سپتامبر ۱۹۸۹ توسط افراد گلبدین اختطاف و بعدا کشته شد.
ملالی: کارمند کلینک احسان خټک، در محله جهانگیرآباد شهر پشاور به تاریخ ۱۵ می ۱۹۹۰ با ۱۲ تن دیگر توسط افراد گلبدین اختطاف گردید. در جولای ۱۹۹۰ معلوم شد که چند روز پس از ناپدیدشدنش توسط حزب اسلامی کشته شده بود.
ملا نسیم آخندزاده
ملا نسیم آخندزاده: یکی از فرماندهان حزب حرکت انقلاب اسلامی و مخالف سرسخت حزب جنایتکار گلبدین با پنج تن از محافظانش به تاریخ ۲۵ مارچ ۱۹۹۰در «کرت» واقع در بیست و پنج کیلومتری شهر پشاور ترور شد.
داکتر سعادت شگیوال
داکتر سعادت شگیوال: در سال ۱۹۵۱ در ولایت ننگرهار متولد گردید. او از پوهنځی طب پوهنتون کابل فارغ شد و در دوران رژیم ددمنش خلق و پرچم دو بار به زندان رفت. او عضو فعال اتحادیه داکتران در پشاور بود و رییس اتحادیهی امدادگران افغان در ننگرهار را نیز به عهده داشت. وی چندین بار نامه تهدیدآمیز از سوی حزب اسلامی دریافت کرده بود. به تاریخ ۲۷ مارچ ۱۹۹۰ توسط دو یا سه تن در بیرون از خانهاش کشته شد. پولیس پاکستان در مورد قتل وی هیچ تحقیقی نکرد.
بهاوالدین مجروح
بهاوالدین مجروح: در سال ۱۹۲۸ در کنر متولد گردید. مکتب خود را در لیسه استقلال به اتمام رسانید و تحصیلات عالی خود را در پوهنتونهای پاریس، لندن و مونیخ تکمیل کرد. او در سال ۱۹۶۴ والی کاپیسا مقرر شد. پس از کودتا ۱۹۷۸ به پاکستان مهاجر شد و در آنجا مرکز معلوماتی افغان را بنیان گذاشت. او در سال ۱۹۸۸ توسط حزب آدمکش گلبدین به قتل رسید.
عبداللطیف، عزیز احمد عثمانی، داکتر صمد درانی، داکتر صادق هوشمند، فاروق غرزی، میرویس، نسیم لودین، پسرلی، رحیم چینزئی، سرور، جنت خان غروال، شکور، سلطان احمد سهراب، زمری و دهها تن دیگر نیز از جمله کسانی اند که به دستان کثیف افراد حزب اسلامی سر به نیست شدهاند.
بر علاوه اینان، افراد بیشماری تا امروز لادرک اند که خانوادههای شان از زنده و مرده آنان خبری ندارند.
گزارش «دیدهبان حقوق بشر» میافزاید که در مواردی زیاد مقامات پاکستانی بخصوص آی.ایس.آی نیز به احزاب بنیادگرا کمک میکردند. آنان افراد روشنفکر را که مخالف احزاب دستنشانده پاکستان بودند، زندانی و شکنجه مینمودند.
تظاهرات «بستگان شهدا و اسیران آزادیخواه افغانستان» در اسلامآباد.
«حکمتیار و شرکایش بهحیث قصاب صدها روشنفکر باید محاکمه شوند.»
در همان وقت خانوادههای این قربانیان در پاکستان دست به اعتراضهایی زدند و خواهان محاکمه قاتلان دلبندان شان شدند ولی دولت جنایتپرور پاکستان نه تنها که قاتلان این قربانیان را محاکمه نکرد بلکه روز تا روز به قدرت شان افزود.
امروز هم بدون کوچکترین بازپرسی کماکان اکثریت مقامهای کلیدی دولت در دست همین احزاب هفتگانه و هشتگانه اند و همپای امریکا در کنار آقای کرزی از خون ملت دردمند ما تغذیه میکنند.
اما استعمار و ارتجاع هرگز نتوانسته و نخواهد توانست که برای همیش کشوری را از وجود مبارزان پیشگام و قهرمانان مردمی محروم سازد. این تودههای فقیر و ستمدیده اند که پیاپی از میان شان چهرههای درخشان و ستمستیز قدعلم کرده به جنگ سیاهی و جهل و جنایت میروند. تاریخ ما نشان دادهاست که از خون هر قهرمان وطندوست، دهها قهرمان دیگر سربرآورده و مصاف این جانیان را میشکنند.