طره باز خان، پلیدترین پاسدار استبداد و ارتجاع

طره باز خان با  نادر خان و هاشم خان غدار

هر زمانی که از چهارراهی طره باز خان در شهر نو کابل گذر می‌کنم، داستان های موحش جنایات و رذالت های این فرد جلاد که نام زشتش بر این چهارراه گذاشته شده در نظرم مجسم می‌شوند. اما متاسفانه نسل جوان ما با این قصابان مردم ما آشنایی چندانی ندارند. دست اندرکاران رژیم های ستمکار و خاین چون در بین مردم منفور اند، می‌کوشند با گذاشتن نام های پلیدترین مهره های شان بر اماکن عمومی، به خیال خام شان، آنان را جاویدانه سازند، چون طی چندین دهه دولتهای ضدملی رویکار آمده اند نه تنها این نامهای کریه از جاده های ما زدوده نشدند بلکه برعکس هرروز مناطق دیگری از کابل و ولایات با نام های بدنامترین عناصر ملوث می‌گردند.

طره باز خان، قومندان سلاخ خانه عصر نادر خانی و هاشم خانی در دهه سی و چهل میلادی بود. او که ریاست کوتوالی (به اصطلاح امروز قومندانی امنیه) را به عهده داشت، سرکوب و اعمال فاشیزم در برابر دگراندیشان و عناصر وطنپرست و مترقی را با وحشت تمام به پیش می‌برد.

در دوران سیاه نادر خان و صدارت برادرش هاشم خان که سرکوب خونین و اختناق در برابر هر صدای مخالف حاکمیت داشت، بزرگترین شخصیت های مشروطه خواه و جوانان دلیر و وطندوست مثل ولی محمد خان دروازی، غلام نبی خان چرخی،‌ عبدالرحمن خان لودین،‌ سرور جویا، غلام جیلانی خان چرخی، میر غلام محمد غبار، عبدالعزیز خان، دین محمد خان، محمد اسحاق خان، شیر محمد خان چرخی، فقیر احمد خان، عبدالخالق، محمود،‌ محمد عظیم منشی زاده و دهها ارجمند دیگر مورد وحشیانه ترین شکنجه های جسمی و روحی قرار گرفته اکثر شان اعدام و یا بهترین دوران عمر شانرا در دخمه های اسارت گذشتاندند. این جنایت و بیرحمی توسط شخص طره باز خان و دیگر چماق بدستان درگاه سلطنت که تهی از انسانیت و شرافت بودند صورت می‌گرفت. تقریبا در تمامی کتابهای حاوی سرگذشت سیاسی رجال مترقی آنزمان، از این فرد بیمار به مثابه یکی از وحشیان عصرش نام برده شده است.

میر غلام محمد غبار، تاریخنویس ارجمند و مبارز در جلد دوم «افغانستان در مسیر تاریخ» تحت عنوان «دهشت و ترور در افغانستان»، جو حاکم آن روزگار را اینچنین شرح می‌دهد:

«حکومت نادرشاه بمجرد تشکیل شدن در کابل، دست بعملیات خونینی زد که معمولا در آغاز هیچ سلطنتی مطلوب نبود، ‌از همان اول مرحله، بیحوصلگی دیوانه وار شاه در ریختن خون،‌ مردم را باینفکر آورد که گویا خاندان حکمران انتقامی بالای ملت افغانستان طلبدارند.... بعد از آنکه زندانهای حکومت در داخل ارگ سلطنتی، قوماندانی کوتوالی، سارهای شهر و ده‌مزنگ،‌ برای فرود بردن مردان و زنان افغانستان دهن باز کرد، و شکنجه های متنوع (چوب زدن، قین و فانه کردن، بیدار خوابی دادن، گرسنگی دادن، دشنام دادن و امثال آن) شروع شد، مردم یقین کردند که دوره امیر عبدالرحمن اعاده گردیده است منتها با یک تفاوت آشکار، و آن اینکه خاندان نادرشاه از هندوستان آمده است.»

نادر خان بعد از مرگ در بغل طره باز خان
وقتی گلوله های عبدالخالق قهرمان قلب سیاه نادرخان را درید، این شاه قسی‌القلب در آغوش طره باز خان آخرین نفس هایش را کشید.

غبار در جواب این سوال که «این قوماندان طره باز خان که بود؟» (افغانستان در مسیر تاریخ، جلد دوم، ص ١٤٢) می‌نویسد:

«او قبلا در مخابرات نظامی دوره امیر حبیب الله خان (آئینه برقی) بمعاش ماهانه ٢٥ روپیه کابلی مستخدم بود و سواد کوری داشت. در دوره امانیه تا رتبه کند کمشری و سرحد داری دکه رسید. در همین وقت بود که با سیاست و سرحد داران انگلیس آشنا شد. در دوره اغتشاش ضد امان الله خان و بطرفداری نادرشاه خدمت نمود. اینک قومندان کوتوالی و جلاد جوانان مملکت بود. اینمرد ظالم و مفلوک تا هنگام تحریر این کتاب ]١٩٧٣[ زنده و یکی از ملیونر های پایتخت است.

این قومندان ماهی یکی دوبار برای نظارت زندان سرای موتی بوقت شام می‌آمد.... با قوماندان جمعیتی از پلیس های قمچین دار حرکت میکرد، و او بدون تکلم فقط برنده ها را دوره زده و برمیگشت. روزی محمود یوسف خان حقیقی اتاق خود را از درون ببست و لب از خوردن و گفتن بازداشت. قوماندان شب هنگام بیامد و امر کرد تا دروازه را بشکستند و او را با سر و ریش ژولیده و انبوه که شکل انسانهای قبل التاریخ را گرفته بود، در صحن سرای کشیدند. قوماندان بدون آنکه از او سبب اینحرکت را بپرسد، امر کرد چهار نفر دست و پای او را گرفته در هوا معلق نگهداشتند و دو نفر قمچین دار بزدن شروع کردند تا خسته شدند. حقیقی آخ نگفت...»

خالد صدیق چرخی، فقط شش سال داشت که با سایر کودکان و زنان خانواده مبارز چرخی توسط رژیم پلید نادرشاه به زندان انداخته شد و ١٥ سال را در بند سپری نمود. او در کتابی تحت عنوان «از خاطراتم» که در ٢٠٠٧ منتشر ساخت به گوشه هایی از ظلم و وحشیگری طره باز خان اشاره دارد:

«تعدادی از زندانیان قصه های رویارویی شان با قومندان طره باز خان را با ما در میان می‌گذاشتند و از رفتار ضدانسانی او با زندانیان که مخالف تمامی موازین اخلاقی و انسانی بود حرف می‌زدند. بدرفتاری زبانی و فزیکی او به حدی مخوف بود که من قادر به بیان آن با کلمات نیستم.»

طره باز خان در سیاهچالهای زندان کوتوالی کابل شخصا مبارزین بزرگ و شخصیت های میهنپرست را مورد حیوانی ترین بدرفتاری و شکنجه قرار می‌داد. از جمله گفته می‌شود که میرعزیز خان و میرمسجدی خان را از موی سر آویزان نموده مورد لت و کوب قرار داده بود تا به نشر شبنامه اعتراف کنند و بعد هم ایندو در کنار صدها روشنفکر شرافتمند دیگر اعدام شدند. (در مورد فضای رعب و وحشت حاکم در زندان کوتوالی تحت اداره طره باز خان به صفحه ١٤٩ جلد دوم «افغانستان در مسیر تاریخ» رجوع کنید.)

غبار در بخش دیگری از کتابش در مورد بربریت طره باز خان می‌نویسد:

«... طره باز خان در ادای کلمات ژست و حرکات محمد هاشم خان صدراعظم را تعقیب میکرد، یعنی یک شانه خود را پائین انداخته،‌ کلمات را جویده جویده ادا و بیشتر دست ها را اینطرف و آنطرف حرکت میداد. در چنین وقتی مامور محبس عرض کرد: "عبدالعزیز قندهاری نیز خواهش کرده است که چون ریش سفید و ناتوان است یکنفر محبوس دیگر در اتاق برای کمک آورده شود." ... قومندان امر کرد تا آن موسفید محترم را از اتاقش کشیده در برنده آوردند، آنگاه امر کرد دستهایش را گرفتند و با ضربت های سیلی روی او را متورم ساختند. قومندان او را مخاطب قرار داده گفت:‌ "پدرلعنت! هنوز خدمتگار میخواهی؟"»

امضا طره باز خان در سند
سند تقلبی و مشمئزکننده‌ای که تحت عنوان «اقرار تحریری محمد عظیم» با امضای طره باز خان منحیث شاهد دروغین در شماره ٦٧٨ روزنامه دولتی «اصلاح» (١٣ سپتامبر ١٩٣٣) با خبر اعدام این جوان رشید نشر گردیده است.

جرم عبدالعزیز خان (مدیر جریده «طلوع افغان» در دوره امانی) این بود که منحیث نماینده قندهار در شورای ملی فرمایشی ١٩٣٠، به انتصاب عبدالاحد خان ماهیار منحیث رئیس آن اعتراض نموده، تعیین رئیس را حق وکلا دانسته بود. به همین دلیل ١٣ سال از عمرش را در کشتارگاه های تحت نظر طره باز خان با تحقیر و توهین سپری کرد.

وقتی نادر خان غدار بدست عبدالخالق قهرمان به زباله دان تاریخ فرستاده شد، موجی از بگیر و ببند و فشارهای کم‌نظیر در برابر نیروهای ضد ارتجاعی آغاز گشت. درین جریان نیز طره باز خان همراه با میرزا محمد شاه خان که اداره مخوف «ضبط احوالات» (استخبارات وقت) را رهبری می‌کرد به مثابه پاسداران دستگاه غدر و کشتار عمل کرده شخصا به استنطاق و دریدن عبدالخالق و یارانش پرداختند و او را با سایر اعضای خانواده، نزدیکان و همصنفانش با قساوت تمام به شهادت رسانیدند.

در صفحۀ ١٦٢ جلد دوم «افغانستان در مسیرتاریخ» می‌خوانیم:

«بعـد از کشته شدن نادر شـاه، دهها جوان مبارز و روشن فکر کشور زندانی شدند، در عمارت فوقـانی دروازۀ شرقی ارگ شکنجه گاهِ هـولناکی تشکیل گردید وهـر شب در این شکنجه گاهِ قـرونِ وسطایی این جوانانِ در زیر ولچک و زنجیر احضار و زیر شکنجه های گوناگون قرار میگرفتند. آلات شکنجه چوب های کوتاهی بنام «بیت هنـدی»، میخ و ریسمان و چکش، قین وفانه، آلات تیلداغ، گلوله هـای آهنین با دستۀ چوبی، منقل و آتش و... و... بود، جلاد های شکنجه گر درحضورعبدالغنی خان قلعه بیگی و طره باز خان به دستور شاه محمود خان و الله نوازهندوستانی به شکنجۀ زندانیان میپرداختند تا بدین طریق به گناه های نکرده اعتراف نمایند.»

طره باز خان شخصا در مراسم اعدام و سلاخی بهترین فرزندان وطن ما شرکت داشت. همین جانی بود که ریسمان دار را به گردن محمد ولی خان دروازی، این روشنفکر بزرگ که خدمات شایانی به کشور ما نموده است، انداخته از او پرسید اگر وصیت یا پیغامی داری بگو.

گفته می‌شود که زمانی هاشم خان از تگاب می‌گذرد و در باغ بزرگ انار فردی به نام علی خان توقف کوتاهی می‌کند. او که دلباخته این باغ می‌شود، علی خان را احضار نموده برایش می‌گوید که باغ را باید برایم بفروشی. وقتی او از فروش باغ‌ ابا می‌ورزد، به طره باز خان وظیفه می‌سپارد که به کمک شلاق او را وادار به اینکار سازد. همانست که طره باز خان برای خوشخدمتی به بادارش علی خان مظلوم را حبس نموده زیر ضربات تازیانه قرار می‌دهد تا بالاخره این فرد مظلوم را مجبور می‌سازد که یگانه سرمایه زندگیش را به قیمت ناچیز به هاشم خان بفروشد.

به تاریخ ٦ سپتامبر ١٩٣٣ جوان از جان گذشته و وطندوست محمد عظیم خان منشی زاده در اعتراض به دست اندازی های دولت انگلیس به قصد کشتن سفیر آنکشور داخل سفارت انگلیس در کابل شد، اما وقتی به سفیر دست نیافت سه تن از کارمندان سفارت را کشته اعلام نمود که «این برای آن بود تا وزارت خارجه لندن بداند که افغانها آنها را میشناسند بهر جامه ئی که در افغانستان داخل شوند.» این جوان قهرمان که با افتخار به این عمل اعتراف نموده بود به تاریخ ١٣ سپتامبر ١٩٣٣ اعدام گردید اما دولت مستبد درحالیکه دوسیه او را مسکوت گذاشت، سند دروغین و مملو از لاطائلات را به نام اعترافات محمد عظیم بعد از شهادتش پخش نمود که مملو از اتهامات بیشرمانه ساخته و پرداخته حاکمیت ضدبشری وقت بود. درینجا بازهم طره باز خان با دنائت تمام همراه با ملا احمد غزنوی و میرزا محمد شاه در پای این نامه تقلبی امضا نموده نوشتند: «نوشته متن را محمد عظیم مذکور بحضور ما بقلم خود نوشته.»

طره باز خان همانند اسلافش از چاکران دست به سینه استعمار انگلیس به شمار می‌رفت. غبار نقل می‌کند که در سال ١٣١٢ حین بازرسی از محبوسین سیاسی زندان سرای موتی کابل، او در جواب درخواست یکنفر محبوس به آواز بلند نعره زد:

«دنیا میداند دولت برتانیه شهباز است و افغانستان گنجشکی. شما ها باین شهباز بی‌احترامی کرده اید و مستحق مجازات شدیدی هستید، چگونه از دولت تقاضای تسهیلات میکنید؟»

طره باز خان
طره باز خان در بدل جانفشانی هایش به رژیم آزادیکش و خادم بیگانگان پیاپی مراتب ترقی را ‌پیمود و تا امروز چهارراهی در کابل با نام ننگینش آلوده گردیده است.

به پاس خدمات خالصانه طره باز خان به نظام ستمکاره بود که هاشم خان خونخوار این سگ مورد اعتمادش را که در توحش مقابل زندانیان سیاسی زبانزد عام و خاص بود طی ١٧ سال حاکمیتش منحیث قومندان کوتوالی نگهداشته، صلاحیت های فراوانی برایش داد. هرچند او از اراکین وزارت داخله بود و باید به وزیر داخله گزارش کارش را می‌داد، اما قرار معلوم مستقیما با هاشم خان در تماس بوده اوامر او را با صدق دل عملی می‌نمود. رژیم سفاک هاشم خانی در سال ١٩٤١ او را از لوا مشری (دگروالی) به فرقه مشری (جنرالی) ارتقا داد. در زمان صدارت شاه محمودخان بود که بالاخره تحت فشار مبارزات جانبازانه روشنفکران پیشرو، دولت دست به تغییراتی در ماشین سرکوبش زد. طره باز خان از قومندانی امنیه عزل گردیده به جایش دگروال خواجه محمد نعيم تعیين گرديد. در سال ١٩٤٨ بالاخره او تقاعد نمود و متاسفانه بدون محاکمه و دادن حساب اینهمه خیانتش به وطن و مردم ما با پولهای حرامی که به چنگ آورده بود سالها در کابل عیش و نوش نمود و در ١٩٨١ مرد.

طره باز خان، سید شریف خان، محمد نوروز خان،‌ ميرعبدالعزيز خان، الله نواز خان ملتانی، میرزا محمد شاه و چند تن دیگر از جمله جلادان و شکنجه گران استبداد وقت بودند که نام هرکدام شان بین مردم به بیرحمی و وحشیگری شهرت یافته بودند. اما از آنجاییکه جنایات و خدمات طره باز خان بود که چرخ دستگاه جبار و ضدملی هاشم خانی را به حرکت درمی‌آورد و هر صدای مخالفت را سرکوب می‌نمود، ازینرو در قلب شهر کابل چهارراهی‌ای به نام این ناانسان پست و خاین ملی نامگذاری گردید و تا امروز که حکام فاسد و خادم ارتجاع در قدرت اند، نام کریه او از این چهارراه برداشته نشده است. حتی در یک سایت اینترنتی خواندم که همین اکنون یکی از نواسه های طره باز خان از جانب دولت کرزی منحیث نماینده فوق‌العاده افغانستان در هالند اجرای وظیفه می‌کند و همانند پدرکلان بدنام و خاینش به جاسوسی و رذالت مصروف است.

اگر یک دولت نسبتا دموکراتیک و ملی می‌داشتیم،‌ باید اولتر از همه نام های شهیدان و قهرمانان راستین ملت ما چون عبدالخالق، سید کمال، سرور واصف، عبدالولی خان دروازی،‌ غلام نبی خان چرخی و دیگران بر این اماکن گذاشته می‌شد تا نسل امروزی از رشادت های این فرزندان صدیق وطن آگاه شده از جانبازی ها، اندیشه های بلند و همت والای آنان در راه آزادی افغانستان و مردمش می‌آموختند.

مقالات برگزیده

مقالات رسیده

هنر و ادبیات

از صفحات تاریخ ما

تعداد مهمانان حاضر: 67 نفر