جنبش زاپاتیست اعتراضی به سیاستهای استعماری امپریالیستها در امریکای لاتین
- رده: مقالات
- نویسنده: رها آرزو
- منتشر شده در چهارشنبه، 15 عقرب 1392
در مورد جنبشهای آزادیبخش و ضد استعماری امریکای لاتین کمتر شنیدهایم؛ شاید هیچ فردی علت این بیخبری را فاصله جغرافیایی نپندارد، زیرا به قول معروف امروز دیگر دنیا دهکده کوچکی شده است که میشود از آن چه در یک گوشه دوردست اتفاق میافتد همه فوری مطلع شوند. اما مطبوعات جهان و بخصوص کشور ما اصلا به این مسایل نمیپردازند؛ معلومات ما از کشورهای امریکای لاتین محدود میشود به چند سریال مبتذل عشقی و پلیسی مکسیکویی و کلمبیایی در تلویزیونهای خصوصی که در آن هم و غم مردمان این سرزمینها مثلا رسیدن به عاشق پولدار و زیبا، نشان داده میشود و بس. اما واقعیت چیزی دیگریست، این ملتها وارثان تمدن بس عظیم و پربار «مایا» هستند، تمدنی که تا قبل از یورش استعمارگران اروپایی درخشان و بیمانند بود. تاریخ ملل امریکای لاتین بعد از استعمار توام بوده با مبارزه و پیکار. جنبشهای فراوانی سر برافراشتند، رزمیدند و با دادن قربانی ارزشهایی آفریدند.
در این نوشته تلاش مینمایم تا گوشهای از کار و مبارزه یکی از جنبشهای انقلابی و دهقانی مکسیکو را که «ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی» (EZLN) است و با اعلام موجودیتش سروصدای زیادی در سطح جهان بلند نمود، روشن کنم.
مکسیکو از جمله کشورهای امریکای لاتین که در شمال قاره امریکا واقع شده و هممرز با کانادا و ایالات متحده در ١٥٢١ میلادی به اشغال متجاوزان اسپانیایی درآمد و یکی از بزرگترین مستعمرات شان به شمار میرفت. قبل ازین فقط سرخپوستان بومی که حالا ٩.٨ درصد تمامی جمعیت ١١۳ میلیونی مکسیکو را تشکیل میدهند، در این سرزمین سکونت داشتند. پس از سه قرن استیلای اسپانیا در نتیجه جنگهای استقلالطلبانه در ١٨١٠ استقلال مکسیکو اعلام گردید.
معاون فرمانده مارکوس یکی از رهبران پرآوازه زاپاتیستها
مکسیکو کشور زراعتیایست که اقتصاد عمده مردم وابسته به زمین میباشد. در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی نمودهایی از سرمایهداری بیشتر در سمت شمال این کشور که با امریکا سرحد مشترک داشتند، بروز نمود. در جنوب که اکثریت جمعیت در آنجا تراکم یافته بود، فیودالیزم با تمام قوت خود باقی بود. در روستاها زمینداران بزرگ و صاحبان فارمها شیره جان مردم را مکیده و شانههای روستاییان زیر بار ستم خم بود. جهت بهبود وضع دهقانان اصلاحات ارضی در دستور روز جنبشهای انقلابی از جمله «ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی» قرار داشت.
نام زاپاتیستها از اسم شخصیت انقلابی مکسیکو امیلیانو زاپاتا Emiliano Zapata گرفته شده است. زاپاتا رهبر افسانوی مکسیکوست که با بسیج دهقانان، یک نیروی مهم انقلابی را به نام «ارتش آزادیبخش جنوب» بنیانگذاری نمود و در انقلاب ١٩١٠ مکسیکو علیه دیکتاتوری پورفیریو دیاس نقش عمده داشت. اکثریت سربازان «ارتش آزادیبخش جنوب» دهقانان فقیری بودند که علیه تعدی و ستم مالکان ارضی و جهت پیاده شدن اصلاحات ارضی در مکسیکو مبارزه میکردند. زاپاتا در ١٩١٩ میلادی به اثر فریب و خیانت گواخاردو یکی از افسران دولت به دام افتیده و به گلوله بسته شد. زاپاتا به قهرمان ملی مکسیکو مبدل گردید و جنبش آزادیبخش این کشور به پاس احترام و ادامه راه وی، خود را «ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی» نام گذاشتند. این ارتش در دهم نوامبر ١٩٨٣ تاسیس شد، زمانی که گروهی شش نفره از آزادیخواهان که خود را شورشی مینامیدند تدارک رفتن به کوههای جنوب شرقی مکسیکو در منطقه چیاپاس را دیدند. به گفته معاون فرمانده مارکوس یکی از رهبران پرآوازه زاپاتیستها، آنان از پانزده سال برای این روز آمادگی گرفته بودند (زاپاتیستها تودهها را فرماندهان اصلی میدانند ازینرو رهبر جنبش شان را معاون فرمانده خطاب میکنند). به یقین که تاریخ رسمی تاسیس «ارتش زاپاتیستی آزایبخش ملی» دهم نوامبر ١٩٨٣ است، لیکن اعضای زاپاتیستها را بومیان سرخپوست مکسیکویی تشکیل میدهند که از دهه ٤٠ میلادی به بعد در جنگلهای استوایی «لاکاندون» واقع در مرز گواتمالا متشکل شده و در دفاع از حق کارگران و دهقانان بیزمین، طرح مبارزه علیه مالکان بزرگ ارضی را چیدند.
گلوریا مونیوز رامیرز در مقدمه کتاب «کلام و آتش: تاریخچهای از ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی» مینویسد:
«پنجصد سال رنج و مقاومت بومیان، ارتش آزادیبخش زاپاتیستی را "چون صدف از سینه بیرون داد".»
قرنهاست که دولتهای دیکتاتور مکسیکو با پیشبرد سیاست دیرینه استعماری امپریالیستها، قلع و قمع بومیان سرخپوست این سرزمین را در راس اهداف شان قرار دادهاند. بعد از حمله اشغالگران اروپایی به قاره امریکا و غارت این سرزمینها، ساکنان اصلی آنها به نادارترین و ستمدیدهترین طبقات و اقشار اجتماعی تبدیل شدند و طی چندین قرن از کوچکترین حقوق شان نیز محروم گردیدند. زاپاتیستها در کنار مبارزه برای برقراری عدالت اجتماعی در پی اعاده هویت و حقوق برابر بومیان اند. معاون فرمانده مارکوس بومیان را به مردگان تشبیه میکند؛ کسانی که فرهنگ، زبان و رسم و راه شان از قرنها بدینسو مانند مردهها به فراموشی سپرده شده است.
زاپاتیستها با آن که تاکید بر حقوق بومیان مکسیکو دارند اما به هیچ عنوان خواستار خودمختاری و تشکیل دولت جداگانه آنان نیستند. آنان برای حقوق تمامی ستمدیدگان نژادی، قومی، جنسی و طبقاتی در مکسیکو میرزمند. زاپاتیستها میگویند:
«ما مکسیکویی هستیم و جزئی از آن...»
زنان زاپاتیست، در مبارزه علیه نیروهای سرکوبگر دولت مستبد مکسیکو با شهامت تمام وارد عمل میشوند.
بین سالهای ١٩٨٣ الی ١٩٩٤ این جنبش بین تودههای روستاها کار سازماندهی را پیش برد. در حالی که پایگاههای شان در کوهها بود تعدادی از آنان بین روستاهای اطراف رفتند و دهقانان و روستاییان را آگاهی داده متشکل ساختند تا برای پیشبرد نبرد دراز مدت با زورمندان و حاکمان سرمایه آماده شوند. روستاهای زیادی در چیاپاس به این جنبش پیوستند و از آنها حمایت کردند.
فرمانده مارکوس که نویسنده و شاعر هم است در نوشتههایش به افسانههای سرخپوستی و مایایی رجوع میکند و از آنها الهام میگیرد. وی به رسم سرخپوستان قبل از کشف امریکا نقاب بر چهره میبندد که اکثر اعضای زن و مرد زاپاتیستها عین کار را میکنند. این روش خوبی برای شناخته نشدن و حفظ هویت میباشد. بنا بر تحقیقات سازمان جاسوسی دولت مکسیکو، مارکوس نام مستعاری است که این مرد بر خود نهاده است؛ وی از مکسیکوستی است و قبل از پیوستن به زاپاتیستها استاد فلسفه و اطلاعات در یکی از پوهنتونهای مکسیکوستی بود. فرمانده مارکوس در حلقات مترقی امریکای شمالی و اروپا بمثابه رهبر مبارز و مردمی از محبوبیت فراوان برخودار بوده و او را «چهگوارای نو» میخوانند. اما جایگاه فرمانده مارکوس بین بومیان و روستاییان مکسیکویی درخور توجه است. در فلم مستندی که محصول یک کمپنی مستقل کانادایی است، زنان بومی در روستاها خاطرات شان را از مارکوس بیان میدارند، مردی که اکثریت صورتش را ندیدهاند. روستاییان شرح میدهند که مارکوس با آنان یکجا غذا خورده و در کلبههای آنان خوابیده است. آنان باور نداشتند که وی تحصیلکرده و اهل شهر باشد چون کاملا همانند آنان بود و همانند آنان میزیست.
زاپاتیستها به این نکته دقیقا معترف اند که حقوق خود را از حلقوم صاحبان سرمایه فقط به زور میتوان کشید؛ با زاری و تقلا نمیشود زیرا آنان حاضر نیستند که پس بدهند.
بالاخره در اول جنوری ١٩٩٤ زاپاتیستها تدارک حمله به نیروهای دولتی در چیاپاس را دیدند. در این نبرد سه هزار زن و مرد از سوی زاپاتیستها بسیج شدند. با آنکه زاپاتیستها ضرباتی را در این روز از سوی رژیم فدرال مکسیکو متحمل شدند، از جمله یکی از رهبران شان بنام فرمانده پدرو که معاون ماکورس بود کشته شد، اما توانستند شش شهرک را در چیاپاس به تصرف خود درآورند. زاپاتیستها ١٧٩ زندانی را که عمدتا دهقانان سرخپوست بوده و توسط زمینداران محبوس شده بودند آزاد ساختند. آنان بانک مرکزی چیاپاس را به تصرف خود درآوردند و با مسلط شدن به پایگاههای نظامی دولت سلاحهای شان را مصادره کردند. در این روز مردم مسلح گردیده و حقوق شان را میخواستند.
دولت مکسیکو نامی از «ارتش زاپاتیستی آزایبخش ملی» نمیبرد و آنان را «تروریستهای خارجی» و «متخلفین» میخواند.
روز قیام مسلحانه زاپاتیستها مصادف بود با اولین روز اجرای قرارداد تجارت آزاد نفتا (NAFTA) که بر اساس آن محدودیتهای تجارتی میان امریکا، کانادا و مکسیکو به تدریج از بین میرفت و برای دهقانان و کسبهکاران خردهپا خانه خرابی و فاجعه بار میآورد. اکثر تحلیلگران اول جنوری ١٩٩٤ روز قیام مسلحانه زاپاتیستها را روز تولد جنبش جهانی علیه نولیبرالیزم و جهانی سازی میدانند. قرارداد «نفتا» به سرمایههای بزرگ که مانند اژدها در پی بلعیدن و سیاهروز کردن پایینترین اقشار جامعه اند، اجازه سرمایهگذاری آزاد و بدون قید و شرط را میدهد. رسانههای غربی تبلیغ میکردند که مکسیکو وارد جهان اول میگردد در حالی که نیمی از نفوس از گرسنگی رنج میبردند. قرارداد «نفتا» باعث افزایش نرخ سرمایهگذاریهای خارجی میگردید که در نتیجه اقتصاد بومی کشور را به تباهی میکشانید و به انباشت لجام گسیخته ثروت در دست افرادی قلیل منتهی میگردید.
یکی از ویژگیهای برجسته زاپاتیستها قیام مسلحانه در برابر زورمندان میباشد. گلوریا مونیوز رامیرز میگوید آنان دنبال توصیههای مشکوک نهادهای ایدئولوژیک امپریالیستی نرفتند که مبارزه «عدم خشونت» را تبلیغ میکنند. وی معتقد است که اگر آنان دست به اسلحه نمیبردند نه مردم به عزم مبارزاتی شان اعتقاد پیدا میکردند و دنبال شان میآمدند و نه دشمنان شان آنان را تا این حد جدی میگرفتند. زاپاتیستها به این نکته هم دقیقا معترف اند که حقوق خود را از حلقوم صاحبان سرمایه فقط به زور میتوان کشید؛ با زاری و تقلا نمیشود زیرا آنان حاضر نیستند که پس بدهند.
بازهم در کتاب «کلام و آتش: تاریخچهای از ارتش زاپاتیستی آزادیبخش ملی»، یکی از زاپاتیستها چنین میگوید:
«در یک مقطع زمانی خلق مکسیکو وادار مان کرد که در کنار اسلحه راههای دیگری را هم بشناسیم... به عنوان ارتش زاپاتیستی مذاکرات را پذیرفتیم چون مردم از ما خواستند. ولی این قضیه امروزه دیگر کهنه شده. امروز خلق مکزیک، بومی و غیر بومی، دیگر پی برده است که با دولت کاری پیش نمیرود. دولت و ثروتمندان از استعمار دست نخواهند کشید، آنها از خود دفاع خواهند کرد. آنها زندانی میکنند، به قتل میرسانند، شکنجه میکنند و مفقودالاثر میسازند. دنیای شان این گونه است. ما هم که یک ارتش هستیم، کوشیدند همین کارها را بکنند.
دولت و احزاب بازهم بومیان را به مسخره گرفتند. ظاهرا مذاکره برای حل مسایل است، اما مذاکره کاری از پیش نبرد. ولی با وجود این برای آن که مردم را بشناسیم به کار مان آمد.»
الیا کازان فلمساز مشهور امریکا، در فلم ارزنده «زندهباد زاپاتا!» (١٩٥٢) سرگذشت زندگی حماسی زاپاتا را به تصویر کشیده که فلمنامه توسط نویسنده سرشناس امریکایی جان اشتاین بک تهیه گردیده و مارلون براندو در نقش زاپاتا در آن ظاهر گردید.
زاپاتیستها راههای فراوانی را برای شکست انزوا و تجریدی که دولت مکسیکو و حامیان آن بر آنان تحمیل میکنند، در پیش گرفتهاند. بر علاوه تماس با مردم مکسیکو و مطبوعات این کشور، از طریق انترنت با صدها سازمان و نهاد طرفدار عدالت اجتماعی در سرتاسر دنیا ارتباط قایم کردهاند. دو سال بعد از آغاز قیام مسلحانه خواستند تبلیغات دولت را که آنان را تروریست و خطرناک جار میزدند به تمسخر گرفته در جنگلهای چیاپاس کنفرانس بینالمللی را برپا نمایند که در آن فعالان مبارز برای آزادی و عدالت از بسیاری کشورهای دنیا از جمله امریکا، کانادا، آرژنتین، سویس، ایتالیا، فرانسه و اسپانیا شرکت ورزیده بودند.
زاپاتیستها نه تنها برای عدالت و آزادی مبارزه میکنند که عملا به جنگ تبعیض جنسی که پیامد جامعه استبدادی است میروند. آنان در کنار مردان هزاران جنگجوی زن دارند. در اولین دسته شش نفره زاپاتیستی که به کوهها رفتند یکی آنان زن بود. زنان در دهکدهها همانند مردان سازماندهی میشوند. درین زمینه مجله «زنان در عمل» در شماره نهم سال ١٩٩٤ خود درباره مبارزه سوزانا زن زاپاتیست نوشت: «سوزانا آرای هزاران زن بومی را برای بهتر شدن وضع زنان و رفع تبعیض علیه آنان در مارچ ١٩٩٣ بیان داشت و به همین دلیل گفته میشود که اولین قیام و یا برآمد زاپاتیستها را این زن رهبری کرد.
دولت مکسیکو به کمک امریکا برای سرکوب زاپاتیستها ارتش قوی را در نظر گرفت در عین حال گروههای ملیشا را هم ایجاد نمود تا با وحشتی که آنان برپا میکنند ریشههای زاپاتیستها را در روستاهای مکسیکو قطع کنند. ملیشا دهها روستا را به آتش کشیدند و هر کی با آنان مخالفت میکرد زاپاتیست نامیده میشد، صدها تن از روستانشینان به جرم همکاری و حمایت از زاپاتیستها از مناطق خود فراری شدند. لیکن هیچ کدام اینها مقاومت آهنین انقلابیون زاپاتیستی و تودههای آگاهییافتهی مکسیکو را نشکستانده است، آنان میرزمند و تا سپیده دم آزادی و عدالت خواهند رزمید. این جنبش نه تنها در مکسیکو که در سایر کشورهای ستمدیده جو مبارزه و خیزش در برابر نیولیبرالیزم و سیاستهای وحشیانه جهانی سازی را شعلهور نمود.