به زندگی پرمشقت و دردآور هموطنان هندو و سیک باید خون گریست
- رده: مقالات
- نویسنده: کاوه عزم
- منتشر شده در سه شنبه، 04 سرطان 1392
سیکها و هندوها ستم دیده ترین باشندگان افغانستان اند که از ابتدایی ترین حقوق انسانی محروم بوده وضعیت ابتر شان قلب هر انسان شرافتمند را جریحه دار میسازد. طی سه دهه حاکمیت سیاه و ننگین جلادان تنظیمی، طالبان جاهل و خونریز و دولت فاسد کرزی بدترین جنایات و حقتلفی ها در حق آنان صورت گرفته که تا هنوز ادامه دارد. این توحش باعث گردیده است که اکثر آنان مجبور به ترک افغانستان شوند و آنانی که هنوز در کشور اند از آینده خود سخت در هراس اند.
سیکها تقربیاً از ٥٠٠ سال به اینسو در افغانستان زندگی میکنند که به گفته خودشان تا قبل از به قدرت رسیدن تنظیم های وحشی در یک فضای صمیمیت و دوستی با دیگر مردم اطراف و نواحی خود زندگی میکردند ولی پس از حاکمیت باندهای غارتگر اخوانی عرصه زندگی بر روی آنان تنگ شد و به نامهای «کافر» و «بیگانه» آزار و اذیت میشدند که فعلاً در تمام افغانستان ٣٧٢ فامیل باقی مانده اند و بس.
طی سالهای ١٩٩٢-٩٦ اکثر معابد سیکها به سنگرهای جنگ مبدل شده و یا ویران شدند، مال شان به حیث «غنیمت» چور میشد، بر ناموس شان تجاوز صورت میگرفت و خانه و زمین های شان توسط اوباشان شورای نظار و دیگر تنظیم های مستبد در کابل غصب شدند.
راویل سنگ، رهبر سیکها در ننگرهار میگوید در دوران جنگ داخلی زمین و جایداد ما توسط جنگسالاران محلی چور شد. او به تاریخ ١٨ مارچ ٢٠٠٩ به خبرگزاری IRIN گفت:
«قبل از جنگهای خانمانسور به تعداد ١٦٦٧٣ فامیل هندو و سیک در افغانستان زندگی میکردند ولی در این سی سال بیشترین درد و رنج را تحمل کردیم و اکثریت مردم ما افغانستان را ترک گفتند.»
معبد هموطنان هندوی ما در شهرکهنه کابل که در جریان جنگهای جنایتکارانه تنظیمی به مخروبه مبدل گشت.
لاله حکیم دلسوز یک تن از باشندگان ولایات کندز میگوید که چند باب حویلیاش توسط قومندان جهادی میرزا ناصری چور شد.
«انجمن اجتماعی دادخواهان افغان» که بخشی از جنایات المناک جنگهای کابل را مستند سازی نموده است، گفتگویی با منا یکی از زنان هندوی مقیم شوربازار کابل دارد که وحشتناک و دردآور است:
یکتن از قربانیان جنگهای تنظیمی
«از سالیان متمادی در کوچه هندوگذر شوربازار کابل بود و باش دارم. با داخل شدن تنظیم ها به کابل، افراد شورای نظار به قومندانی داراب حاکمیت منطقه شهر کهنه را بدست گرفت. در همان ابتدا درمسال ما را چور کردند و تمام بت های ما را به سرک عمومی انداخته، با خنده و تحقیر و مسخرگی به وسیله فیر مرمی سلاح های مختلف آن را در پیش چشمان ما از بین بردند. آنان برای ما گفتند که شما از هندوستان هستید چرا به وطن خود نمیروید؟ در حالی که این وحشی ها نمیدانستند که وطن اصلی و آبایی ما افغانستان بود و هست.
بعد از این حادثه قومندان داراب به افراد خود امر کرد تا منازل هندو ها را چور نموده خود شان را از خانه ها بیرون کنند. در همین حال افراد جنبش به رهبری دوستم به قومندانی رسول پهلوان نیز غرض غارت اموال ما داخل منطقه شدند.
دوستمی ها روی دزدی اموال خانه های مردم بیگناه با شورای نظاری ها جنگ را آغاز کردند. ما همه از ترس جنگ در منازل خود مخفی شدیم. با آنکه دروازه حویلی ما قفل بود افراد قومندان داراب با فیر مرمی کلاشنکوف آن را شکستانده داخل شدند. ما همه زنان از ترس خود را پشت یکی از اتاق ها که شکل الماری را داشت، پنهان نمودیم. پدرم به اسم بندرینات در صحن حویلی ماند. بعد از این که تمام اموال ما را غارت کردند یکی از آن ها که فکر میکنم سر گروپ شان بود امر داد تا پدرم را بکشند. دلیلش هم این بود که هندو هستیم، کافر هستیم و باید کشته شویم. ما از پناهگاه خود صحنه را میتوانستیم تماشا کنیم. یکی از افراد این گروه که کلاه پکول به سر، چشمان آبی رنگ و قد متوسط داشت با کلاشنکوف بالای پدرم فیر نمود. تمام اعضای فامیلم که در الماری پنهان بودند با دیدن صحنه قتل پدرم از مخفیگاه بیرون برآمدند. شلیک مرمی ها دوباره شروع شد. من در مخفی گاه از حال رفتم. زمانی که به هوش آمدم دیدم تمام اعضای فامیلم به قتل رسیده اند، چون تنها مانده بودم از ناچاری به یک فامیل مسلمان پناه بردم. بعد از گذشت مدتی با آن فامیل به پاکستان مهاجر شدم.»
منا میگوید انتظار روزی را میکشد که در جامعه عدالت واقعی تامین شود و قاتلان فامیلش را به چوبهی دار ببیند.
گفته میشود در زمان حاکمیت باندهای تنظیمی و طالبان مردان هندو و سیک را به زور ختنه میکردند و بر آنان فشار وارد میشد که مسلمان شوند. طالبان حتی حکمی صادر کردند که باید هندوها و سیک ها یک تکه زرد را در بازوی شان ببندند که با توجه به آن بتوان آنان را از مسلمانان فرق نمود، کاری که فاشیست های نازی بر یهودیان در جریان جنگ دوم جهانی روا میداشتند.
مشکل دیگری که این هموطنان ما با آن مواجه اند نبود «هندو سوزان» است. آنان میگویند که تقربیاً از صد سال بدینسو در منطقهی قلعچه هندو سوزان داشتند که فعلا باشندگان محل مانع مراسم سوزانیدن اجساد شان میشوند. نمایندگان آنان میگویند بارها این مشکل را با مقامات در میان گذاشته اند ولی هیچ گوش شنوایی وجود ندارد. اینان ادعا دارند که دولت همیشه برایشان وعده های مفت داده ولی هرگز آن را عملی نکرده است. یکی دو تن هندو و سیک را که کرزی منحیث نماینده اینان در نهادهای دولتی جابجا نموده مثل دیگر مقرری های او افراد سازشکاری اند که بیشتر بلیگوی حکومت اند تا نماینده راستین این مردم مظلوم.
اینان گفتند که چندی قبل دولت در منطقهی پلچرخی برایشان زمین داد ولی بعداً معلوم شد که آن زمین مربوط به کوچی هاست.
به تاریخ ١٦ نوامبر ٢٠١٢ شماری از سیکها درحالیکه جسد یکی عزیزان شانرا بر شانه های شان حمل میکردند دست به اعتراض زدند. آنان میگفتند که مردم ما را نمی گذارند تا این جسد را بسوزانیم. معترضان اضافه نمودند زمانیکه به پولیس مراجعه کردیم آنان نیز ما را لت کوب کردند.
دروند سنگ به آژانس خبری پژواک گفت:
«پولیس مرا به سیلی زد و گفت که هرگز شما را نمی گذاریم تا این مراسم را برگزار کنید.»
اوتار سنگ میگوید که در سال ٢٠٠٥ آنان دو جسد را از کابل به خوست و دو جسد دیگر را به جلال آباد و در سال ٢٠٠٧ دو جسد دیگر را به غزنی جهت سوختاندن بردند.
سیکها نه تنها در کابل بلکه در سایر ولایات نیز به این مشکل مواجه اند.
بسن سنگ که در کابل زندگی میکند و برادرش فوت کرد بخاطر سوزاندن جسد به قلعچه رفتند ولی مردم ممانعت کردند و اینان مجبور شدند که جسد را به جلال آباد انتقال دهند. وی افزود که هر کس این توان مالی را ندارد که اجساد خویشاوندان خود را از یک ولایت به ولایت دیگر انتقال دهد.
اقلیت های سیک و هندو در پهلوی مشکلات فوق از نعمت سواد و درس خواندن نیز محروم اند. آنان شکایت دارند که نمیتوانند اطفال خود را به مکاتب بفرستند، زیرا در آنجا توهین و تحقیر میشوند و وزارت معارف مکاتب خاصی نیز برای آنان راه اندازی نکرده است. به گفته رویندر سنگ در حدود ٥٠٠ الی ٥٥٠ طفل در ولایات هلمند، لغمان، ننگرهار، کندز، کابل و... بخاطر توهین از مکتب رفتن باز مانده اند.
کلجیت سنگ ٩ ساله به تاریخ ٢١ جولای ٢٠١١ طی مصاحبهای با «انستیتوت گزارشدهی جنگ و صلح» گفت:
«مه مکتب میرفتم ولی در آنجا اکثریت مسلمان مرا ریشخند میکردند به این خاطر حالا در یک مدرسهی مذهبی غیررسمی خودم ما درس میخوانم.»
جگجیت سنگ ١١ ساله به آژانس خبری پژواک گفت:
«اکثریت اطفال ما حالا مکتب نمیروند، در مکتب توسط مسلمانان توهین میشوند، موهای شان را قطع میکنند و حتی لت و کوب میکنند، آنان به ما هیچ احترام نمیکنند.»
شماری زیادی از فامیلهای سیک و هند به علت نداشتن سرپناه در گرودوارها (معابد) شان زندگی پرمشقتی را سپری میکنند. یکی از اینچنین معابد در شهر کهنه کابل موقعیت دارد، جایی که در گذشته تعداد زیادی از این هموطنان معصوم ما در آنجا زندگی میکردند اما امروز فقط چند فامیل محدود باقی مانده اند که در داخل معبد با ترس و دلهره زندگی میکنند.
وضعیت ابتر و غیرانسانی خواهران و برادران هندو و سیک ما وجدان هر انسان آگاه و شرافتمند را جریحه دار میسازد. در کشوری که اقلیت های مذهبیاش با اینچنین روزگار تیرهای مواجه باشند، سخن گفتن از دموکراسی و آزادی در آن کشور به طنز مسخرهای میماند و بس. آزادی و رفاه اقلیت های یک کشور، معیار آزادی آن جامعه است.