تجمع اعتراضی حزب همبستگی در محکومیت سنگسار رخشانه

دریافت تصاویر با کیفیت بالاتر

امروز جمعه، ۱۵ عقرب ۱۳۹۴، ساعت ١٠ قبل از ظهر، «حزب همبستگی افغانستان» در جوار سینما پارک واقع شهر نو مظاهره‌ای را در تقبیح سنگسار رخشانه مظلوم راه‌اندازی نمود. در این گردهمایی بیش از ٤٠٠ جوان دختر و پسر با شور تمام مشت گره کردند و با شعارهای تند عوامل بدبختی و سنگسار زنان بیدفاع را محکوم نموده آنرا وحشیانه و ننگین خواندند.

گردهمایی با پلاکارت‌های کوبنده و تصاویر زجرکش‌شدن رخشانه و فرخنده، تماشاگران و شرکت‌کنندگان را هم در اندوه فرو برد و هم تعهد مبارزه در برابر نابرابری‌ها را دل شان کاشت.

جمعی از جوانان بیدار حزب همبستگی و سایر شرکت‌کنندگان یک صدا و هماهنگ شعار سر دادند که: «انتقام خون رخشانه را باید گرفت»، «مرگ بر قاتلان رخشانه»، «رخشانه در جهل خاینان ملی سنگسار شد...»، «نه طالب، نه داعش، نه این رژیم فاسد، قدرت بدست مردم، نه امریکا، نه ناتو، قدرت بدست مردم» و... سرانجام فریاد برداشتند که: «برخیزیم برخیزیم... سکوت ما، ننگ ماست، برخیزیم برخیزیم... مشت ما، تفنگ ماست».

خانم سیلی غفار به نمایندگی از «حزب همبستگی افغانستان» خطاب به مردم گفت:

«پرپر شدن رخشانه زیر سایه‌ی اشغالگران امریکا و دولت پوشالی‌اش، حقوق زن را در افغانستان یک بار دیگر برملا ساخت و این را ثابت نمود که افغانستان به زنان افغان یک جهنم سوزان است نه بهشتی که توسط بلند‌گو‌های خود هر جا جار می‌زنند.... باید یک مشت شویم و با مبارزه پیگیر خود نگذاریم که مردم افغانستان در آتش جهنم این جنایتکاران و جاهلان بسوزند.»

به تعقیب آن بار دگر شعارهای تند اوج گرفت. جمعی از دخترکان و پسرکان دوره‌گرد و دست‌فروش که اندوه فقرزدگی را می‌شد از سیمای شان به سادگی خواند به جمع معترضان پیوستند و بعد از چند دقیقه آشنایی با شعارها چنان از دل و جان شعار می‌دادند که تو گویی تابوت رخشانه‌ها و فرخنده‌ها همین لحظه از خانه‌های آنان بیرون شده اند.

اعلامیه حزب نیز که به همین مناسبت انتشار یافته بود برای رهگذران و هواداران حزب توزیع گردید. در قسمتی از این اعلامیه می‌خوانید:

«سنگسار وحشتبار رخشانه پایان کار نیست. تا هنگامی که جنایت و جنایتکاران متجاوز و وطنی با نیروی متحد مردمی برچیده نشوند، مردم ما نه صلح و امنیت سراسری را تجربه خواهند کرد و نه به رفاه و سعادت انسانی دست خواهند یافت. بنا برماست تا همسان مشت واحد علیه تجاوزکاران خارجی و مزدبگیران داخلی شان یکپارچه عمل کنیم و نگذاریم خون فرزندان و حرمت مادرکان ما هر روز توسط لشکر جهالت و بربریت تحت عنوان طالب و جنگسالار و بنگ‌سالار و دیگر غلامان امریکا و پاکستان و ایران بر زمین جاری گردد».

به همین جوش و خروش، مرسل یکی از جوانان حزب، شعر «فیروز کوه من» را با احساسات تمام دکلمه نمود که مورد توجه مردمی که ناظر این اکسیون بودند قرار گرفت. قسمتی از شعر:

فیروز کوه من
من بی تو مُرده‌ام
من با تو زنده‌ام
من پاسدار کوچکی هر لاله‌ی تو ام
سوگند کن به ناله‌ی «رخشانه» زیر سنگ
از جا بکن تحجر و بن بست کور را
تا آفتاب عشق درآید
به خانه‌ام.





مقالات برگزیده

مقالات رسیده

هنر و ادبیات

از صفحات تاریخ ما

تعداد مهمانان حاضر: 657 نفر