ما اسپارتاکوس هستیم

جان پلجر

ملل دربند جهان جان پلجر، این دادخواه و مدافع راستین خویش را از دست دادند. انسان آزادمنشی که زندگی‌اش را وقف افشای جنایات امپریالیزم و مخصوصاً امریکا و انگلیس کرد. وی در ۳۰ دسمبر ۲۰۲۳ در ۸۴ سالگی چشم از جهان فرو بست، اما تا آخرین روزهای عمرش از آرمان والای مبارزه برضد نابرابری‌ها ذره‌ای نیز عدول نکرد. دونیم ماه پیش از وفات (۱۳ نومبر ۲۰۲۳)، طی آخرین مطلبش در سایت چپ و مترقی «کونترپنچ» از جنایات دولت‌های امپریالیستی و مقاومت انسان‌های آزاده می‌نویسد؛ در وضعیتی که بسیاری افراد از ترس امپریالیزم و صهیونیزم در رابطه به مسئله فلسطین مهر سکوت وقیحانه بر لب زده‌اند و حتی به دفاع از دولت کودک‌کش اسراییل برمی‌خیزند، وی از مبارزه فلسطینیان می‌نویسد؛ از امید به آینده می‌نویسد و از افغانستان و عراق جنگ‌زده و فراموش‌شده. در ذیل ترجمه آخرین نوشته جان پلجر را می‌خوانیم:

نویسنده: جان پلجر | مترجم: سمیر
منبع: سایت «کاونتر پنچ» تاریخ نشر: ۱۳ نوامبر ۲۰۲۳

اسپارتاکوس، فلم هالیوود، که در ۱۹۶۰ بر اساس کتابی به قلم هاورد فاست، رمان‌نویس شامل فهرست سیاه دولت امریکا که رمان‌‌ نام‌برده را مخفیانه نوشته بود و فلم‌نامه‌ی آن توسط دالتون ترامبو، یکی از افراد «هالیوود ۱۰» (مستند کوتاه حاوی سخنان ۱۰ فلم‌نامه‌نویس و کارگردان امریکایی که در دور مک‌کارتیزم متهم به کمونیست‌بودن شدند. م) که به خاطر سیاست‌های «ضدامریکایی»‌شان از کار ممنوع شده بودند، تهیه گردید. این نمونه‌ای‌ست از مقاومت و قهرمانی که بدون شک وضعیت امروزی ما را مخاطب قرار می‌دهد.

هردو نویسنده کمونیست و قربانی «کمیته فعالیت‌‌های ضدامریکایی مجلس» سناتور جوسف مک‌کارتی بودند که هنگام جنگ سرد زندگی حرفه‌ای و شخصی آنانی را تباه کرد که اخلاق و جرئت آن را داشتند تا برضد فاشیزم داخلی امریکا برخیزند.

آرتر ملر (نویسنده، نمایش‌نامه‌نویس و مقاله‌نویس امریکایی که وی نیز از گزند مک‌کارتیزم در امان نماند. م) در نمایش‌نامه «بوته آزمایش» می‌نگارد: «اکنون زمان حساسی است. زمانی که دیگر در عصر تیره‌ای زندگی نمی‌کنیم که خلط خیر و شر بتواند جهانیان را گیج سازد.»

آرتور میلر
آرتور میلر (Arthur Asher Miller)، نویسنده، نمایش‌نامه‌نویس و مقاله‌نویس توسط «اداراه تحقیقات فدرال» امریکا به اتهام کمونیست‌بودن مورد بازجویی قرار گرفت.

اکنون فقط یک گرگ در لباس میش وجود دارد و برای آنانی که می‌خواهند آن را ببینند و آینده‌اش را پیش‌بینی کنند نمودار است. این باند دولت‌ها به رهبری ایالات متحده است که هدف آشکار آن «تسلط کمال و تمام» می‌باشد. هنوزهم روسیه قابل نفرین است و باید از چین سرخ در هراس بود. از واشنگتن تا لندن، این همه خصومت حد و مرزی ندارد. اسراییل من‌حیث جعل استعمار و سگ زنجیری تا به دندان تسلیح شده و معافیت تاریخی داده شده تا «ما» غربی‌ها از خشک‌نشدن خون و اشک فلسطینیان مطمین گردیم. اعضای پارلمان برتانیا که جرئت کرده و برای آتش‌بس در غزه صدا بلند کردند حذف شدند، و دروازه‌ آهنین سیاست دو حزبی بر رخ آنان توسط رهبر «حزب کارگر انگلستان» مسدود گردید، کسی که از رسیدن آب و نان به کودکان فلسطین جلوگیری خواهد کرد.

در عصر مک‌کارتی، روزنه‌هایی از حقیقت وجود داشتند. افرادی که دیروز مستقل شناخته می‌شدند امروز مرتد به شمار می‌روند؛ خبرنگاری زیرزمینی (مانند این سایت) در بحبوحه‌ای از هم‌رنگی و کذب وجود دارد. خبرنگارانی که خلاف جریان شنا می‌کنند از رسانه‌های جریان غالب (به نقل از دیوید بومن ویرایش‌گر) بیرون انداخته شده‌اند؛ وظیفه رسانه‌ها این است تا حقیقت را وارونه جلوه داده و از دموکراسی کاذب به‌شمول «مطبوعات آزاد» حمایت کنند.

سوسیال‌ دموکراسی به ضخامت پوست سیر کاهش یافته که سیاست‌گذاری‌های بنیادی احزاب عمده را از هم جدا می‌کند. وجه مشترک همه را عشق جنون‌آمیز به سرمایه‌داری، نئولیبرالیزم، و فقر تحمیلی (که مطابق تعریف یکی از گزارش‌گران خاص سازمان ملل، «بخش قابل‌توجه جمعیت برتانیا را فرا گرفته است») می‌سازد.

دالتون ترامبو
دالتون ترامبو (James Dalton Trumbo)، فلمنامه‌نویس، رمان‌نویس و فلم‌ساز امریکایی که در لیست سیاه مک‌کارتیزم قرار گرفت و برای سالیان سال وادار گردید تا فلمنامه‌هایش به نام فلم‌نویسان دیگر مورد استفاده قرار گیرند.

امروز جنگ به سایه‌ نامتحرکی مبدل شده است؛ جنگ‌های امپریالیستی «همیش» یک امر معمول جلوه داده شده‌اند. عراق، نمونه‌ای که با هزینه ازدست‌دادن یک میلیون انسان و دربدری سه میلیون ویران گردید. اما [تونی] بلیر ویران‌گر صاحب مقام و منزلت گردیده و به‌مثابه بچه نازدانه در انتخابات حزبی طی کنفرانسی پیروز اعلام گردید. بلیر و مخالف اخلاقی وی، جولیان آسانژ که ۱۴ میل دورتر از او زندگی می‌کند، اولی در ساختمان بزرگ دولتی و دومی در سلولی و در انتظار استرداد به جهنم به سر می‌برد.

بر اساس تحقیق «پوهنتون براون»، از رویداد یازده سپتامبر بدین‌سو، تقریباً ۶ میلیون مرد، زن و کودک توسط امریکا و دست‌یارانش زیر نام «جنگ جهانی علیه تروریزم» کشته شده‌اند. بایست بنای یادبودی در «جشن» این قتل‌عام در واشنگتن ساخته می‌شد که صدارت کمیته آن را رییس‌جمهور پیشین، جورج دبلیو بوش به‌مثابه مربی تونی بلیر به عهده می‌داشت. افغانستان از نقطه‌ای که آغاز شده بود سرانجام به همان نقطه هرزه افکنده شد و رییس‌جمهور بایدن پس‌اندازهای بانک ملی‌ این کشور را نیز غارت کرد.

افغانستان‌های زیادی اند. نیاز است تا نام چهره معتبر ویلیام بلوم (نویسنده کتاب «کشتن امید، مداخلات ارتش امریکا و سیا»؛ مترجم فارسی: منوچهر بیگدلی خمسه. م) را یادآور شد که زندگی‌اش را وقف افشای تروریزم دولتی کرده و کم‌تر نامی از وی برده می‌شود:

«در جریان زندگی‌ام، ایالات متحده ۵۰ دولت عمدتاً ملی را سرنگون یا اقدام به سرنگونی‌ آن‌ها کرده است. امریکا در انتخابات‌های دموکراتیک ۳۰ کشور مداخله کرده است. این کشور مردم ۳۰ کشور دیگر را مورد بمباران قرار داده که اغلب‌شان انسان‌های تنگ‌دست و بی‌دفاعی بوده‌اند. این کشور برای واژگونی جنبش‌های آزادی‌بخش در ۲۰ کشور جنگیده است. این کشور به قتل رهبران مردمی و مستقل بی‌شماری اقدام کرده است.»

گویا صدای برخی از شماها به گوشم می‌آید که می‌گویید: دیگر کافی‌ست. در‌حالی‌که، «راه‌حل نهایی غزه» به‌طور زنده به میلیون‌ها انسان پخش می‌شود، چهره‌های کوچک قربانیانش که با دود و خاکستر بم‌های پرتاب‌شده رنگ‌آمیزی شده و در لابلای اعلانات تجارتی فروش موترها و پیتزا به نشر می‌رسند؛ بلی، مطمیناً این دیگر کافی‌ست. اما این واژه «کافی» چه قدر از صدق دل برمی‌خیزد؟

افغانستان، جایی که غرب مردان جوانی را فرستاد که با جنگ‌جویان مقدس مقیاس می‌شدند تا مردم را بکشند و از کشتار آنان لذت ببرند. از روی مدارک دیوانه‌های نیروی ويژه آسترالیایی می‌دانیم که برخی‌شان از این کشتارها لذت می‌بردند، وقتی عکسی را دیدیم که یکی از آنان در اعضای ساختگی بدن مرد افغانی آب می‌نوشد.

جولیان آسانژ
جولیان آسانژ

دیوید مک‌براید
دیوید مک‌براید

هیچ‌یک از این آدم‌های دیوانه برای جنایاتی هم‌چون پرتاب انسان‌ها از بالای صخره، شلیک بر کودکان، بریدن گلوی انسان‌هایی که هیچ‌کدام‌شان با اینان در نبرد نبودند، محکوم نشدند. دیوید مک‌براید، یکی از وکلای نظامی آسترالیا که دو بار در افغانستان وظیفه اجرا کرده، و از «باورمندان واقعی» به اخلاقیات و آبروی نظام بود. او هم‌چنان باور راسخ به حقیقت‌گویی داشته و صادق است. نام‌برده این دیوانه‌ها را چنان تعریف می‌کند که کمتر کسی چنین کاری می‌تواند. و اکنون باید در ۱۳ نومبر [۲۰۲۳] در محکمه‌ای در کانبیرا به‌مثابه مجرم مظنون حاضر شود.

کایران پیندر، وکیل ارشد در «مرکز قانون حقوق بشر آسترالیا»، گزارش می‌دهد: «یک افشاگر آسترالیایی برای افشای اعمال پست و مهیب مورد محاکمه قرار می‌گیرد. این عمیقاً یک عمل ناعادلانه است که اولین فرد برای محاکمه جنایت جنگی در افغانستان، یک فرد افشاگر است و نه یک مجرم.»

امکان دارد مک‌براید به دلیل برملاسازی جنایات شنیع پنهان‌شده افغانستان تا ۱۰۰ سال زندان محکوم شود. او تلاش کرد تا از حق قانونی خود به‌عنوان یک افشاگر تحت «قانون افشای منافع عمومی» استفاده کند.

کسانی که دیوید را می‌شناسند و از بی‌عدالتی هولناکی که در حق او شده می‌دانند، به کوچه خانه وی در منطقه بوندی نزدیک ساحل در شهر سدنی گردهم می‌آیند تا این انسان خوب و نجیب را تشویق کنند. برای آنان و من، او یک قهرمان است.

مک‌براید از یافته‌هایش در قضایایی ناراحت شد که به او دستور بازرسی‌شان داده شده بود. قضایای مملو از شواهد جنایات و پنهان‌کردن آن‌ها. او صدها سند محرمانه را به «بنگاه خبررسانی آسترالیا - ای‌بی‌سی» و روزنامه «سدنی مورنینگ هرالد» داد. پلیس به دفترهای ای‌بی‌سی در سدنی یورش برده و درحالی‌که خبرنگاران و تهیه‌کنندگان با حالت سراسیمه تماشا می‌کردند، کمپیوترهای‌شان توسط پلیس فدرال مصادره شدند.

شما نمی‌توانید که دموکراسی بی‌‌کران و جنگ استعمارجویانه را یک‌جا پیش ببرید؛ بدون درنظرداشت دروغ‌هایی که به خورد ما داده می‌شوند باید گفت که یکی برای تسخیر قله‌های نجابت است و دیگری برای ساخت فاشیزم. میدان‌های کشتار غزه را از یاد نبرید که همه بنابر بمباران رژیم اسراییل که مصروف نسل‌کشی است با خاک و خون یکسان شده‌اند. این مسئله اتفاقی نیست که در برتانیای پول‌دار و در‌عین‌حال فقرزده، همین اکنون محاکمه‌ سربازان نیروی ويژه برتانیا ادامه دارد که ۸۰ غیرنظامی افغان به‌شمول زوجی را در خواب به قتل رسانده‌اند.

بی‌عدالتی وحشتناک علیه مک‌براید ناشی از بی‌عدالتی‌ای‌ست که در حق هم‌وطن وی جولیان آسانژ روا داشته شده‌است. هردو دوست من اند. با هر بار دیدن آنان امیدوار به آینده می‌شوم. حینی‌که در آخر دیدار مان جولیان با مشت گره‌خورده از جایش بلند می‌شود، خطاب به او می‌گویم، «تو سبب شور و هلهله در وجودم می‌گردی.» و به دیوید در پسندیده‌ترین قهوه‌خانه‌مان در سدنی می‌گویم، «به وجود تو افتخار می‌کنم.» شجاعت این دو برای مایانی که ممکن در عالم مایوسی به‌سر می‌بردیم، معنای واقعی مقاومت را نشان داد، اگر بخواهیم زیر بار نرفته وجدان‌مان بیدار بماند و کم‌از‌کم به خود احترام بگذاریم، و اگر آزادی و نجابت را بر تمکین و سازش ترجیح دهیم. در این امر همه‌ی ما اسپارتاکوس هستیم.

کرک داگلاس
کرک داگلاس (Kirk Douglas)، بازیگر و تهیه‌کننده فلم «اسپارتاکوس» و فلم‌های پیشرو دیگر.

اسپارتاکوس رهبر شورشی برده‌های روم در ۷۱ تا ۷۳ قبل از میلاد بود. صحنه پرهیجانی در فلم «اسپارتاکوس» با هنرآفرینی کرک دگلس موجود است، وقتی رومی‌ها از افراد اسپارتاکوس می‌خواهند تا رهبرشان را نشان داده و بخشیده شوند. برخلاف تصور، صدها رفیق وی از جا برخاسته و با مشت‌های بلند فریاد می‌کشند: «من اسپارتاکوس هستم!» شورش ادامه دارد.

جولیان و دیوید، اسپارتاکوس اند. فلسطینیان اسپارتاکوس اند. مردمانی که با پرچم‌های برافراشته با شعار انسانیت و همبستگی به جاده‌‌ها می‌‌ریزند، اسپارتاکوس اند. ما همه اگر بخواهیم اسپارتاکوس هستیم.

مقالات برگزیده

مقالات رسیده

هنر و ادبیات

از صفحات تاریخ ما

تعداد مهمانان حاضر: 73 نفر