حکایت یک جزیره: امپریالیزم در عمل

نویسنده: ارتشاد احمد | مترجم: فرزاد
منبع: One Struggle South Florida، اول کتوبر ٢٠١٢

پایگاه نظامی امریکا در دیگو گارسیا
جزیره دیگو گارسیا یکی از مهم‌ترین پایگاههای فرامرزی ارتش امریکاست. حدود ۱۷۰۰ نظامی و ۱۵۰۰ غیر نظامی روی این جزیره اقامت دارند.

«بهرصورت، امپریالیزم جدید قبلا بر ما تحمیل شده است. این یک نسخه تغییر شکل داده و موثر شده چیزیست که قبلا ما در موردش میدانستیم. برای نخستین بار در تاریخ یک امپراتور با زرادخانه سلاح هایی که در آن واحد میتواند تمام جهان را محو کند، هژمونی یک قطبی، اقتصادی و نظامی را در اختیار دارد.» (آرندوتی رای، «راهنما برای افراد عادی جهت شناخت امپراتور»)

(و دیگو گارسیا ـ باید علاوه کنم ـ اگر شما یک جزیره کوچک با جمعیت فقط چند هزار نفر، واقع در یک منطقه مهم استراتژیک و دارای موقعیت مناسب جغرافیای سیاسی باشید.)

سال ١٩٧٢ بود، بنگلادیش تازه استقلالش را حاصل کرده بود. نام دیگو گارسیا، یکی از جزایر مجموع الجزایر چاگوس در اوقیانوس هند، آغاز به ظاهر شدن در صفحات روزنامه ها کرد. دولت امریکا تلاش داشت که یک پایگاه نظامی در آنجا بنا کند. زمزمه‌هایی در حلقات سیاسی و روزنامه های بنگلادیش درین وقت جریان داشت. چرا امریکا اینقدر نزدیک به ما پایگاه می‌سازد؟ چه انگیزه‌ای دارند؟‌ آیا امریکا تلاش دارد که ما را تهدید کند؟‌ چون شهروندان کشور تازه به استقلال رسیده بنگلادیش خود را آسیب‌پذیر و بیمناک احساس می‌کردند. در ذهن آنان هنوز این نکته تازه بود که فقط چند ماه قبل آن، اداره نکسون می‌خواست هر کاری انجام دهد و از جمله کشتیهای جنگی به خلیج بنگال اعزام نماید تا جلو ظهور بنگلادیش به مثابه یک دولت مستقل را بگیرد.

خوب، بعد از سی و پنج سال طولانی، مطمئن هستم که دیگو گارسیا از حافظه اکثر بنگلادیشی ها محو گردیده است. اما طرح امریکا برای ساختن پایگاه نظامی در این جزیره از مجموع الجزایر چاگوس هیچگاهی توقف نکرد. امروز این جزیره کاملا بوسیله نیروی دریایی امریکا کنترول می‌شود. آنها پایگاه خود را «کمپ عدالت» نام گذاشته اند و این جزیره را که شکل جای پا را داراست، «جای پای آزادی» می‌نامند.

پایگاه نظامی امریکا در دیگو گارسیا
انبوهی از بمب افکن های بی-۱ لنسر در پایگاه نظامی ارتش امریکا روی این جزیره مستقر هستند. از طرف دیگر این جزیره یکی از انبارهای مهمات ایالات متحده‌است و واحد مرکزی برای اطلاعات ماورای جوّی نیز می‌باشد.

اما بعد از دانستن سرنوشت حدود دو هزار باشنده آن من فکر می‌کنم که خوب نبود آنرا در عوض «کمپ بیعدالتی» و یا «جای پای امپریالیزم» نام می‌گذاشتند؟ اما باید به خاطر آورد که با آغاز عملیات نظامی امریکا در عراق در ٢٠٠٣ آنرا «عملیات برای آزادی عراق» نام نهادند. باید سوال کرد، آزادی برای عراق، یا گرفتن آزادی از عراق؟ در مورد آزادی چه کسی حرف می‌زنیم؟ آیا در این نامگذاری ها حقیقتی وجود دارد؟ بلی، فقط اگر آنرا سرچپه کنید. (یک دوست من به شوخی میگفت «عملیات رهایی عراق» (Operation Iraqi Liberation) بهتر بود چون مختصر آن «نفت» (OIL)می‌شود که درینصورت حداقل ذره‌ای از حقیقت را در خود خواهد داشت!)

دیگو گارسیا بعد از چندین سال دوباره توجه مرا زمانی جلب کرد که نوشته مسیمو سالابریسی تحت عنوان «پست کارت: دیگو گارسیا» را در «تایم» به تاریخ ١٣ سپتامبر ٢٠٠٧ خواندم.

مسیمو سالابریسی، خبرنگار مجله «تایم»، رئیس جمهور جورج دبلیو بوش را در بازگشت از سفر اعلام ناشده‌ای از عراق در اوایل اپریل ٢٠٠٧ همراهی میکرد. نیروی هوایی شماره یک (طیاره خاص رئیس جمهور امریکا)‌ برای یک توقف نود دقیقه‌ای جهت سوخت گیری در دیگو گارسیا به زمین نشست. بگذارید از سالابریسی به کلمات خودش بشنویم:

«به دیگو گارسیا خوش آمدید – ٢٧٢٠ هکتار پایگاه نظامی محصور در جزیره مرجانی خالی از سکنه در وسط اوقیانوس هند، با فاصله ١٦٠٠ کیلومتر از نزدیک ترین قاره. در سال ١٩٦٦ امریکا یک موافقت نامه سری را با بریتانیا به امضا رسانید که به پنتاگون اجازه میداد این قلمرو را منحیث پایگاه هوایی مورد استفاده قرار دهد و در برابر آن موشک های هستوی پولاریس را با تخفیف زیاد در اختیار بریتانیا قرار دهد. پنج سال بعد آن، صدها انجنیر نیروی دریایی با کشتی ها به آنجا رسیدند و یک باند پرواز ٣٦٠٠ متری در آنجا ساختند که به دیوار محافظ امریکا در استراتیژی جنگ سرد مبدل گشت و در جنگ اول و دوم خلیج و تهاجم به افغانستان نقطه کلیدی هدف گیری بود.»

نقشه جزیره دیگو گارسیا

«خالی از سکنه» چه معنی میدهد؟‌ «موافقت نامه سری با بریتانیا؟» نیاز مخفی نگهداشتن چه بود؟ به خواندن ادامه دهید.

سالابریسی ادامه میدهد:

«بدبختانه، ساختمان پایگاه در سال ١٩٧١ مرز کارآیی را بسوی بیرحمی کشید. نخست، انگلیسها و امریکاییان سگ های جزیره نشینان را، به گفته پروفیسور دیود وین از پوهنتون امریکایی واشنگتن، در خریطه های سربسته انداخته با گاز خفه کردند. بعد انگلیسها ساکنان آنجا را در کشتی ها بستند و به موریتانیا و سیشل، حدود ١٩٠٠ کیلومتر بسوی غرب اوقیانوس هند، فرستادند که تعداد زیاد شان تا امروز در آنجا بسر میبرند.»

بنا، این بود معنی «خالی از سکنه»! بستن ساکنان و فرستان شان به جای دیگری برای همیشه! بعد از چند دقیقه جستجو در اینترنت با کلیدواژه «دیگو گارسیا» سرگذشت غمناک این جزیره و ساکنان بدبخت آن در برابر تان ظاهر میشود. وحشتناک و غم‌انگیز است.

دیگو گارسیا بزرگترین جزیره از میان ٥٢ جزیره مجموع‌الجزایر چاگوس در اوقیانوس هند است. فقط حدود هزار میل از هندوستان فاصله دارد. در سالهای ١٥٠٠ بوسیله یک جهانگرد پرتگالی (احتمالا دیگو گارسیا نام او بوده باشد) کشف شد و در ١٩٦٥ بخشی از قلمرو بریتانیایی اوقیانوس هند گردید. بریتانیا در سال ١٩٧٠ آنرا تحت یک معامله سری (از پارلمان انگلیس و کانگرس امریکا مخفی نگهداشته شد) به امریکا به اجاره داد.

درین وقت،‌ حدود دوهزار چاگوسی (مردم جزیره به این نام معروف اند. مترجم) در دیگو گارسیا زندگی میکردند. دولت بریتانیا با اداره امریکا توطئه چید که جزیره را «بروبد» و «صحی» کند. (کلمات داخل گیمه عینا در اسناد مقامات امریکایی استفاده شده اند.)

بیایید از جان پلجر بشنویم:

«دیگو گارسیا برای اولین بار در قرن ١٨ صاحب جمعیت شد. حداقل دوهزار نفر آنجا زندگی میکردند: ملت نجیب از نژاد مخلوط دارای قریه های پررونق، یک مکتب، یک شفاخانه،‌ یک کلیسا، یک زندان، یک راه آهن، لنگرگاه کشتی و‌ کشتزار های ناریال. با دیدن فلمی که بوسیله مبلغین مذهبی در سالهای ١٩٦٠ فلمبرداری شده دانستم که چرا با هر فرد چاگوس که من تا حال مواجه شده‌ام آنرا یک بهشت توصیف میکند. در فلم ردیفی از نقاط به نظر میرسند که سگهای دوست داشتنی جزیره نشینان را در حالت آب بازی و ماهیگیری نشان میدهد.» (جان پلجر، «دیگو گارسیا:‌ بهشتی که پاک کاری شد»)

جزیره نشینان طوری داستان پردازی شدند که گویا فقط کارگران پیمان کار موقتی بودند و مجبور شدند که یک هزار میل دور تر به موریتانیا «بازگشت» کنند. این برایشان مهم نبود که اینان در این جزیره حداقل برای پنج نسل پیاپی زندگی کرده اند،‌ این برایشان اهمیت نداشت که اینان مالک خانه ها، زمین، موسسات زراعتی،‌ مواشی و کسب و کار مربوط خود در جزیره بودند.

جان پلجر ادامه میدهد:

«چیزی که در ضمن این اسناد فاش میسازند طرز برخورد تحکم آمیز و ظالمانه است. در اگست ١٩٦٦، سر پاول جوربوت، معاون دایمی وزارت خارجه، نوشت: "ما باید بدون تردید درین باره بسیار خشن باشیم. هدف این عمل اینست که سنگهایی را کارگذاریم که از ما باقی بمانند. هیچ جمعیت بومی به جز پرندگان دریایی در آنجا نخواهند ماند.» در پایان این یادداشت یک دستنویس به قلم دی.ایچ گرینهل، و بعدا بارون گرینهل: "همراه با پرنده ها تعدادی تارزن یا مردان جمعه نیز بروند..." («تارزن» و «مرد جمعه» شخصیت های خیالی داستانی هستند. مترجم) در زیر عنوان "نگهداشتن افسانه"،‌ یک کارمند بر همقطارانش اصرار میورزد که جزیره نشینان به مثابه "جمعیت شناور" طبقه بندی شوند و "در وقت نیاز قوانینی ساخته شوند".» (جان پلجر، «دیگو گارسیا:‌ بهشتی که پاک کاری شد»)

سر بروس گریتبچ، والی سیشل وظیفه داده شده بود که پاکسازی دیگو گارسیا را انجام دهد. او عملیات «صحی ساختن» را با کشتن تقریبا یکهزار سگ بوسیله خفه کردن شان توسط دودی که از وسایط نقلیه مخصوص اردوی امریکا خارج میشد آغاز نمود. «صحی کردن» ادامه داشت و «جمعیت باقیمانده» بوسیله کشتی به سیشل و از آنجا به موریتانیا انتقال داده شدند و به عبارت دیگر به آنجا پرتاب شدند. در آنجا تعدادی از آنان از افسردگی، حمله قلبی، سوءتغذی و قحطی جان دادند.

امروز دیگو گارسیا پایگاه بسیار مهم سوخت گیری میباشد. این پایگاه در جنگ سال ١٩٩١ در خلیج فارس،‌ در موقع عملیات «روباه صحرا» مورد استفاده قرار گرفت. همچنان منحیث ایستگاه طیارات بمب افکن بی٢ و بی٥٢ در جریان حمله بر افغانستان و فیر موشک های دوربرد کروز به هدف عراق نقش بازی کرد. در «عملیات آزادی عراق» دیگو گارسیا یکبار دیگر نقش اساسی استراتیژیک را به عهده داشت. طیارات بمب افکن، موشک ها و آنتن های موقعیت یاب آن میتوانند آسیا، افریقا و شرق میانه را تحت پوشش قرار دهند.

حال اجازه دهید مختصرا شرح دهم که چطور ابرقدرت مبارزه جزیره نشینان برای بازگشت به سرزمین شانرا سرکوب میکند.

تظاهرات باشندگان جزیره در لندن
باشندگان این جزیره هیچگاهی از تلاش برای بازگشت به وطن شان دست بر نداشته اند.

در سال ٢٠٠٠ محکمه عالی انگلستان حکم صادر کرد که اخراج جزیره نشینان غیرقانونی بوده است. ولی متعاقب آن وزارت خارجه فوری اعلام نمود که به علت یک «قرارداد» با امریکا جزیره نشینان نمیتوانند به دیگو گارسیا برگردند. در سال ٢٠٠٣، در یک دوسیه دیگر محکمه عالی، قضاوت سال ٢٠٠٠ مضمحل اعلان گردید و جزیره نشینان از حق دریافت غرامت و بازگشت محرم گردیدند. امریکا، «امنیت» را برای ممانعت از بازگشت آنان دلیل آورد و دولت انگلستان در سال ٢٠٠٤ حکم صادر کرد که آنان هیچگاهی نمیتوانند به جزیره برگردند.

و باز در یک تصمیم دیگر در سال ٢٠٠٦ از جانب محکمه عالی در لندن،‌ حق بازگشت جزیره نشینان به سایر جزایر چاگوس (ماند جزایر سلومون و پیروس بانهوس که بیش از صد میل از دیگو گارسیا فاصله دارند) به رسمیت شناخته شد و اخراج آنان «ظالمانه، غیرقانونی و نقض معیار های قبول شده اخلاقی» توصیف گردید. اما امریکا بازهم با بازگشت آنان به دلیل امنیتی مخالفت میورزد. آنان فقط پرسنل نظامی و کارکنان خود را در مجموع‌الجزایر چاگوس اجازه میدهند. (بورگونا برونر، «دیگو گارسیا در کجای جهان موقعیت دارد؟ پایگاه استراتژیک امریکا و انگلستان با یک تاریخچه مکدر.»)

حکایت دیگو گارسیا ندرتا در رسانه های امریکا گزارش شده است. ما تنها میشنویم که رئیس جمهور بوش از یک «موقعیت نامعلوم» سفر غیرمنتظره‌ای به عراق نمود. ما هیچگاه از خود سوال نمیکنیم که این موقعیت نامعلوم کجاست و چرا باید نامعلوم بماند. مردم عادی امریکا و انگلستان چیزی در مورد قتل عام و تبعید اجباری جمعیت دیگو گارسیا که در سالهای هفتاد صورت گرفت چیزی نمیدانند. چرا؟ پروفیسور نوم چامسکی دلایل آنرا بیان میدارد. در جواب به پرسشی در مورد دیگو گارسیا او توضیح داد:

«ایالات متحده میخواست که جزیره را به پایگاه نظامی مبدل کند. آنرا در ارتباط به سیستم وسیعی‌ای برای مداخله در منابع انرژی خلیج در نظر داشت. نیروهای اصلی مداخله‌گر امریکا، تحت عنوان مرکز فرماندهی از سالهاست که توجه شانرا به مناطق نفت خیز خیره نموده اند... هیچکسی در امریکا درباره آن نمیداند. اگر شما داده های مطبوعات را جستجو کنید، من شک دارم که بیش از دوبار طی بیست سال گذشته از آن یادی شده باشد. بنا هیچکسی نمیداند. هیچکسی از جمعیت محروم شده و چیزی که عملا در آنجا گذشت نمیداند، بنا اعتراضی هم صورت نگرفت. شما نمیتواند به چیزی اعتراض کنید که هیچ درباره‌اش نمیدانید.» (نوم چامسکی، «چامسکی در باره چاگوس.»)

این شیوه کار امپریالیزم جدید است. اجازه دهید پس به نقل قول آرندوتی رای برگردیم:‌ «او سلاحهای مختلفی را به کار می‌اندازد که به بازار های جدید راه یابد.» در صورت «لزوم»،‌ «امپراتور» به خاطر دلایل «امنیتی» و به منظور «عدالت» و «آزادی» میتواند تمامی جمعیت یک جزیره را جبرا متواری سازد. در مواقع دیگر، امپراتور ممکن بسیار ساده با کمک مواد غذایی و کمک تسلیحاتی کنترول موثری بر یک کشور و منطقه بیابد. معمولا،‌ امپراتور شاید هیچ مشکلی در یافتن نخبگان، سیاسیون و مقامات نظامی فاسد محلی نداشته باشد. بعضا، شاید از دیپلوماسی آرایش داده شده کار بگیرید، در حالتی هم ممکن مشت آهنین لازمی تلقی گردد. گاهی، فرستادن یک طیاره مملو از کمک بشری تنها کاری خواهد بود که امپراتور انجام دهد، در حالات دیگر شاید به بمب افکن های بی٥٢ متوسل شود. در بعضی کشور ها، سازمان تجارت جهانی (WTO)، صندوق جهانی پول (IMF) یا بانک جهانی میتواند کار را یکسره کند، در کشورهای دیگر، امپراتور شاید ناتو و سی.آی.ای. را وظیفه دهد. (مصاحبه پروفیسور انو محمد را در باره جریاناتی بخوانید که چطور بانک جهانی صنعت جوتی (نوعی از الیاف گیاهی است که آن را در بافتن بوجی و طناب به کار می‌برند. مترجم) بنگلادیش را نابود نمود. مجله «شبتاهیک ٢٠٠٠»، ٣٠ نوامبر ٢٠٠٧)

اگر مساعدت، تجارت، دیپلوماسی، رشوه و هیچ چیزی کارآیی نداشت، انتخاب دیگر وجود دارد، کمی تاسف آور ولی دشوارتر، تحمیل تحریم های اقتصادی را می‌شود آزمود. اگر این یکی هم مفید واقع نشد، بمب افکن ها در پایگاه دیگو گارسیا در انتظار اند. رویهمرفته در کنترول نگهداشتن جهان برای امپراتور کار آسانی نیست!

تظاهرات باشندگان جزیره در لندن
«ما حق داریم که در خانه های خود زندگی کنیم!»

مقالات برگزیده

مقالات رسیده

هنر و ادبیات

از صفحات تاریخ ما

تعداد مهمانان حاضر: 106 نفر