رمضان، قربانی چهار دهه جنگ و وحشت
- رده: گزارشها
- نویسنده: کاوه عزم
- منتشر شده در دوشنبه، 03 سنبله 1393
رمضان، مرد ٥٣ ساله که در دوران داوود خان از صنف هشت مکتب فارغ گردید. بنابر تبعیض ملیتی در آن زمان نتوانست وظیفه دولتی اجرا کند، بناً از روی ناچاری به پاککاری و بارکشی پرداخت تا به فامیلش کمک کند و بعدها در یک دکان قصابی شاگرد شد. رمضان بزرگترین فرزند پدر بود که پس از وفات وی، مسوولیت خانواده بر دوش او افتاد. رمضان میگوید که شبها از دکان قصابی مقداری چربی و شکمبه و روده به خانه میآورد تا فامیلش آن را بخورد و شکم شان سیر شود و به همین منوال شب و روز را سپری میکردند.
پس از سرنگونی دولت داوود و رویکارآمدن ترهکی، اوضاع افغانستان دیگر هم بدتر و وخیمتر گشت. اکثر مخالفان رژیم مزدور به بهانه اشرار و ضد دولت شکنجه و اعدام شدند. رمضان میگوید که در آن وقت با ترس و لرز زندگی داشت: «هر روز فکر میکردیم فردا نوبت ما است که یا به زندان برویم و یا هم به جبهه جنگ فرستاده خواهیم شد.» به تعقیب آن تجاوز روسها، آتش جنگ را دیگر هم دامن زد و عرصه زندگی را بر مردم فقیر و بیبضاعت تنگ کرد. او میافزاید: «ما میگفتیم که در هیچ جای دنیا شاید به این اندازه وحشت و ظلم نباشد، نخواهد تکرار شد ولی ما اشتباه فکر میکردیم.»
رمضان با یک آه پر سوز سخنانش را این طور ادامه میدهد: «او روزها هم تیر شد ولی پس از سقوط دولت نجیب، تنظیمهای جهادی او کارها را کرد که هیچ بنده ذات نمیتوانست، آن را ببیند. به ناموس مردم تجاوز کردند؛ مال مردم را چور کردند؛ مردم بیچاره را به نام هزاره و ازبک و پشتون کشتند. ما در منطقه پل سوخته سکونت داشتیم و نمیتوانستیم که به کوتهسنگی برویم. شبها در خانه بندیوان [قید] بودیم. کمی که جنگ آرام میشد، بیرون میشدیم که سودا بخریم. قیمتها بسیار بلند بود؛ کار هم نبود؛ مجبور بودیم که اسباب خانه را بفروشیم و زندگی را یک رقم پیش ببریم.»
رمضان از وحشت و بربریت طالبان خاطرات تلخی دارد. او میگوید: «یک روز خانمم مریض بود و میبردم پیش داکتر. من هیچ متوجه نبودم و خانمم هم در غم جان خود بود که ناگهان طالبی با قمچین آمد و شروع کرد به لتکردن خانمم. خانمم فریاد میزد و من به طالب میگفتم که ملا صاحب چه گپ است؟ چرا خانمم را میزنی؟ او برایم گفت که بیناموس پاهای خانمت از چادری معلوم میشود.» رمضان میگوید که خانمش از لت و کوب طالبان چنان ترسیده بود که مرض خود را فراموش کرده و در نزد داکتر گنگ شد و هیچ حرف نمیزد.
او از رواج فحشا و دخیلبودن طالبان در آن، سخن میگوید: «فقر، بیکاری، گرانی روز به روز زیاد شد و مردم مجبور به ترک کشور شدند. فحشا در زمان طالبان بسیار زیاد شد. زنانی که در دوران تنظیمها شوهر شان کشته شده بود و دیگر سرپرست نداشتند و نمیتوانستند در بیرون کار کنند، مجبور شدند که به فحشا رو بیآورند.»
در شروع حکومت کرزی رمضان یک ماشین گرفت، آب نیشکر میکشید و میفروخت. این کسب او هم دیری دوام نکرد که یک روز در حال شربتکشیدن کلکش را ماشین گرفت و قطع کرد.
رمضان حال سرپرست فامیل ٩ نفره است که از طریق فروش پوست گوسفند و گوساله زندگی آنان را تامین میکند. هر پوست را به قیمت ٢٠٠ افغانی میخرد و به ٢٢٠ افغانی بر یک تاجر میفروشد. او روزانه ٦ الی ٨ پوست میفروشد و زندگی فقیرانه خود را پیش میبرد.
او از جریانات جاری انتخابات انزجار شدیدش را بیان نموده، از قیمتی و فساد و نبود کار ناله سر میدهد. درحالیکه وضعیت زندگی مردم روز به روز به سوی خرابی میرود و قیمت مواد خوارکی سَیر صعودی میپیماید؛ مردم نادار حتا توان خرید نان خشک را هم از دست داده و چوکها پر از مزدورکاران بیکار است ولی چند تن خاین و معاملهگر غرق در چانهزنی هستند تا در حکومت آینده چوکیهای بیشتر به دست بیآورند و با سرنوشت مردم بازی کنند. تا زمانی که دست این جانیان از سرنوشت مردم ما کوتاه نگردد و مردم افغانستان خود شان بهخاطر احقاق حقوق شان دست به مبارزه نزنند و به پا نخیزند، این وضعیت تغییر نخواهد کرد.