فراه؛ در گرو گردن زدنها و بی تفاوتی های اوباشان طالبی و رژیم مافیایی حاکم
- رده: گزارشها
- نویسنده: احمد شعیب - فراه
- منتشر شده در چهارشنبه، 12 اسد 1390
فراه با قدامت تاریخی خود از جمله ولایات سرحدی افغانستان است که دارای مرز مشترک با ایران می باشد، این ولایت که در غرب افغانستان قرار دارد، با ولایات نیمروز، هلمند، غور و هرات همجواربوده، دارای ده واحد اداری و پهناورترین ولایت کشور بشمار میرود، طوریکه قسمت وسیع اراضی آن را دشت های فراخ و کوه های بلند احتوا کرده است.
ترکیب ملیتی فراه اعم از پشتون، تاجیک، فارس، بلوچ، عرب وغیره بوده که در کنار هم سالیان سال همسان سایر ملیتهای کشور بافت خورده و به آرامی زیسته اند. اما طی سه دهه بدبختی افغانستان تعداد از جنایت کاران ۷ و ۸ ثوری که تمام زمینه ها را با جنایات هولناک خود آلوده کرده و عمر ننگین سیاسی خود را پایان یافته دیده اند هنوز هم به مسایل قومی، لسانی و مذهبی دامن زده و آن را وسیله قرار داده، به تفرقه افگنی میان توده های مردم می پردازند، که تشکیل "شورای تاجیکان فراه" نمونه بارز این توطئه گری های ذلتبار می باشد.
مردم فراه همانند سایر ولایات کشور از آوان ظهور کودتای ننگین هفت ثور تا اکنون در آتش بیداد جنایت کاران دهه های مختلف سوخته و می سوزند. هر والی، هر قوماندان و هر ... که از سوی دولت مرکزی حاکمیت منطقه را بدست گرفته در نهایت با جوال پر پول و خاطرات بس تلخ به گونه ای افتضاح آمیزی از سوی مردم رانده شده است، چنانچه داستان فرار بشیر بغلانی، بی کفایتی اسداله فلاح، رشوه خواری ملا محی الدین بلوچ، فساد عزت اله واصفی، دزدی آشکار هادی کاشف و همقطارانش و غیره در کوچه کوچه ورد زبان اکثر فراهیان است. جالب این جاست که بارها روسای ادارات دولتی به څارنوالی با دوسیه های اختلاس و جرایم دیگر معرفی گردیده، ولی بعد از مدت بری اعلان شده و با تمام بی شرمی سربلندانه به کار و چپاول خود ادامه داده و میدهند. از همین سبب با وصف سرازیر شدن ملیاردها دالر کوچکترین توجه ی از سوی نهادهای دولتی به امنیت، زراعت، مالداری، صحت، صنعت، بازسازی، انکشاف، اشتغال، تعلیم و تربیه و امور فرهنگی نشده و اگر تغییرات خرد و کوچک را در سیمای شهر به مشاهده می رسد که قابل مکث است یا مربوط به قاچاقچیان مواد مخدر میشود و یا تعلق به چپاولگران زمین و دارایی عامه و جنایت کاران معلوم الحال دارد که شب و روز در تلاش خالی کردن جیب های مردم مظلوم پای لُچ کرده اند.
نباید خوش باوری عده ای انگشت شمار را مبنی به این واقعیت تلخ که وضعیت فعلی مناسب حال ماست را به سادگی باور کرد، زیرا به هیچ وجه داشتن یک خانه با دیوارهای بلوکی، ریختن چند موتر جغل در سرک ها، خرید یک موتر دست دوم و ملکیت یک دکان کوچک که جهت امرار زندگی ساده امر روزمره می باشد به معنی پیشرفت و ترقی شهر و زندگی مردم نبوده و نیست. از دهات که ۸۵ فیصد مردم آن زندگی شاقه و فقیرانه را تحمل می کنند بر یک لحظه بگذریم، بحق ملت ما پس از سالها شهادت ویرانی و آوارگی سزاوار زندگی آبرومندانه دور از سایه اشغالگران، صلح، دموکراسی و عدالت بوده و هست اما با تاسف تمام هست و بود مملکت را مشت از جهول و اراذیل به یاری باداران متجاوز بی محابا به چپاول بردند. به نمونه های از مشکلات مردم ، بی کفایتی دولت و بربریت طالبان اشارات خواهم نمود که حقایق را تا حدی روشن خواهد کرد.
۱- امنیت؛
فراه یکی از مناطق نا امن و بی ثبات کشور طی ده سال اخیر بوده و اینک این بی امنی به اوج خود رسیده چنانچه در طول ۲ هفته تنها ۱۴ تن از هموطنان مظلوم ما دسته دسته بدون کدام جرم گردن زده شده اند. ربودن ها و سربریدن ها، اختطاف اطفال و بزرگسالان، دریوران، سوداگران، سرقت های مسلحانه، دزدی دکان های طلا فروشی، غارت خانه های مردم در شهر و اطراف همه و همه در کنار هزار و یک نابسامانی دیگر دست بدست هم داده زندگی را بر مردم این خطه تنگ ساخته است. بی تفاوتی نیروهای امنیتی خارجی و داخلی که حدودأ به ۱۰۰۰۰ نفر می رسد در برابر این جرایم خود مصداق مثل معروف است که می گویند؛ سگ دزد برادر شغال است.
تقریبا در اکثر مناطق فراه یعنی حدودأ در پنج الی شش ولسوالی بیشتر بطور سازمانیافته نا امنی حاکم است. طالبان به خوبی گشت و گذار دارند، می ربایند و قتل می کنند، مواد مخدر آزادانه به خرید و فروش می رسد، حکومت های خودکامه فردی در ولسوالی ها هرگونه ای که خواست بر مردم ستم می رانند، جمهوری اسلامی خونریز ایران طالبان ساخت خودش را هر چند گاهی علنی برای وحشت و کشتار تجهیز و تمویل کرده به داخل می فرستد و به همین رقم دولت مزدور پرور پاکستان، در مرزها کنترول اصلا ندارد و ووو. پس حکم کرده می توانیم که غیر از مراکز ولسوالی ها هیچ قریه و قصبه ای تحت ادارۀ به اصطلاح دولت قرار ندارد.
طی چند روز اخیر حوادث ناگوار و تکاندهنده ای پی هم فراهیان را به سوگ عزیزان شان نشاند که مشت نمونه خروار در اینجا اندکی با جزئیات به جریانات اخیر می پردازیم .
۹ صبح، روز شنبه مؤرخ ۱۸سرطان ۱۳۹۰ تيم ماین پاکی موسسه "دافا" در ساحه قريه شمالگاه در چند کیلو متری شهر مصروف خنثا سازی ماینها بودند که گروهی از طالبان مسلح در لباس اردوی ملي وارد محل شده ۳۴ نفر را با وسايل نقليه شان ربودند و به سوی ولسوالي بكواه بردند. این افراد کارمندان عادی موسسه متذکره بوده و به جرم ماین روبی و همکاری به اصطلاح با دولت مورد لت و کوب شدید قرار گرفته و سرانجام بعد از سپری نمودن ۳ الی ۴ روز اسارت و آزار، ۴ تن را به اسامی زمان شاه فرزند داکتر جبار ۲۷ ساله ، عبدالبصیر فرزند غلام محی الدین ۳۱ ساله ، خالد فرزند حاجی گل ۳۱ ساله و نثار احمد فرزند امیر محمد ۲۰ ساله را به شکل فجیع سر می برند. با آنکه مقامات دولتی لحظاتی بعد از جریان آگاه میشوند ولی مثل همیشه نظاره گر نشسته و دست به کوچکترین اقدام در زمینه نمی زنند
یکی از افراد ربوده شده چنين ميگويد؛
وقتيكه ما را ربودند در طول مدتي كه نزد طالبان بوديم جاي ما را چندين بار عوض كرده و چنان لت و کوب نمودند که اصلا توانایی حرکت نبود، بعد از سپري شدن ۳-۴ روز اولين بار ۴ تن را از جمع ما جدا کردند که معلوم شد هر ۴ تن شان را گردن زده اند. در میان اين طالبان علاوه از افغانها، عربها، چیچينی ها، پاكستاني ها و ایرانی ها نيز شامل بودند که به شکل دورانی مصروف پهره داری و ترصد بودند، اما آنان چنان با خاطر جمع عمل می کردند که تو گویی اصلا دزد و قاتل نیستند و کسی در تعقیب شان نیست چنانچه همانگونه نیز بود. باید گفت که نه نیروهای امنیتی افغان و نه نیروهای خارجی درين زمينه کوچکترین گام عملی برنداشته حال آنكه امكان زياد وجود داشت در صورتیکه دست بكار ميشدند از كشتن افراد جلو گيري به عمل آید. یکی از وارثان قربانیان فریاد زنان می گفت طالبان قاتل فرزندان ما نیستند، بلکه دولت بی کفایت آقای کرزی که برادر خوانده طالبان است و بی تفاوت به مسایل می نگرد قاتل اولادهای ماست.
رسانه ها به قول مقامات فاسد گفتند که بیست و چهار تن از کارکنان ماین روبی در اثر فشار قوای دولتی و پا در میانی موی سفیدان منطقه رها شده که دروغ محض بیش نبود. هیچ نوع فشار از طریق دولت و نیروهای خارجی بر ربایند گان وارد نشده، بلکه اینان در حقیقت امر تماشاگران بی مقدار بودند که حتا در سوگواری قربانیان نیز از شرم شرکت نکردند .
متعاقبأ طالبان وحشی که خود را تکتاز میدان می یابند و از اختلافات مقامات بلند رتبه ولایتی به خوبی واقف اند به قریه مغل آباد ولسوالی گلستان این ولایت یورش برده ۳۵ تن از اهالی بیدفاع را با خود می برند، که در همان روز اول دو نفر را جابجا سر بریده و بقیه را به گفته مقامات دولتی فراه در احمد آباد محبوس می سازند. در این مدت نه از سوی دولت کوچکترین حرکتی صورت می گیرد و نه نیروهای پی آر تی مربوط ایتالیا که درمنطقه حضور دارند دست به عمل می زنند و بالاخره نه خواست های بلند پروازانه طالبان مبنی بر مبلغ هنگفت پول از سوی مردم فقیر که واقعا چیزی ندارند پذیرفته میشود، که سر انجام از میان ربوده شدگان افراد ذیل با بی رحمی سر زده میشوند.
ملاغلام ولد ملا تورجان
مولوی اسحاق ولد امیر جان
نصیر ولد میرا جان
سردار محمد ولد عبدالقادر
ملتان ولد داد محمد
محمد طاهر ولد تور جان
محمد ابراهیم ولد حاجی محمد کریم
بعد از چند روز اذیت و آزار کشنده یک تعداد را هم در بدل پول و میانجی گری ریش سفیدان منطقه نه دولت رها می سازند .
تحرک نیروهای امنیتی داخلی و قوای مسلح پیشرفته خارجی در این قضیه نیز با تمام اطلاعات دقیق که بنا به گفته خود مقامات در دست داشتند و دشمن در تیررس شان بود صفر بوده، مردم از مقامات بیکاره داخلی و خارجی بی نهایت خسته شده و نفرت بی پایان دارند که منجر به بی اعتمادی و شکاف عمیق بین اهالی و دولت فاسد گردیده و هر سه نیروی فاسد، فاشیست و متجاوز را دشمن مال و جان خود میدانند. و اما این سر زدن های ددمنشانه و برخوردهای دو گانه طالبان در حالی صورت می گیرد که چندی قبل همین ملا بچه های کرام ۱۰ تن از کارمندان ایرانی که مشغول سرک سازی بودند را نیز از ولسوالی پشت کوه قلعه کاه ربودند و یا به گفته ای نمایش ساختگی از ربودنها را براه انداختند، ولی کارمندان ایرانی بدون قید و شرط بی آنکه بینی هیچ کدام خون شود به وساطت سرقونسل جمهوری غدار خامنه ای مقیم هرات خوش و خندان آزاد شدند و افغانان بی دفاع و فقیر در وطن خود سر به نیست میشوند، که این قضایا متفاوت ولی یکسان مردم را به حقایق فراوان می رساند.
همزمان با سربریدن های دستجمعی طی چند روز در دو ولسوالی یاد شده، معلم شراف الدین از کُندر و حاجی غفور از خاکسفید را نیز به شکل وحشیانه ای از خانه کشیده و سر می زنند. باید گفت که ولایت فراه بیشتر از هر ولایت دیگر شاهد گردن زدنهای فرزندان خود از سوی خونخواران طالبی بوده است.
با تاسف و افسوس فراوان در ختم گزارش باز اطلاع یافتیم که شام پنج شنبه ماه جاری آدمکشان طالبی ۱۵ تن از مردم مظلوم ولسوالی پرچمن فراه را به جرم هیچ از خانه های شان ربودند و ۲ تن شان را گردن زدند و از سرنوشت ۱۳ تن آن هیچ اطلاع در دست نیست که اینک رقم تلفات طی دو هفته جاری به ۱۶ تن رسید.
خلاصه در فراه هیچ مسئول امنیتی درین دوره دیده نشده که نافش با ناف مخالفین گره نخورده باشد، عبدالصمد رییس امنیت ملی که در اوایل جوش و خروش زیاد داشت و براستی تا حدی توانسته بود اختطاف چیان و تروریستان را سر جایش بنشاند اینک بعد از گوش توًی های مکرر از سوی مقامات، تسلیم خواست آنان شده و در چند قضیه پی در پی که منجر به شهادت هموطنان مظلوم ما گردید اصلا خود را نخاریده و همسان آمرین معامله گرش "مصلحت" را بر "مقاومت" ترجیح داد.
طالبان یا میدان را شغالی یافته و یا با چشمک زدن های آقای کرزی شاید "ارباب بزرگ" که در صدد است این نیروی سیاه را درکنار جنایتگران جهادی و خلقی در دولت مشترک بعدی جابجا سازد و بار دیگر خاک بر چشم ملت زنند تحرکات خود را در سراسر افغانستان گسترش داده تا خود را بر مردم منحیث نیروی شورشگر تحمیل نمایند. حملات مرگبار در همه گوشه این سرزمین و خاصتأ در ولایت فراه مناطق پشت رود – ولسوالی خاکسفید، قریه جات نعلی دشت، خشک آبه، خوست، شیوان، بکواه، گلستان، پرچمن، قلعه کاه وغیره حاکی این اهداف کور است که گاهی منجر به مسدود شدن شاهراه فراه ـ فراه رود می گردد و زندگی سخت و فقیرانه مردم را به آشوب خونبار می کشاند.
در کل وضع امنیتی فراه بنا به تذکر فوق و اختلافات ارگان های رهبری ولایت که شامل والی ، قوماندان اردوی ملی ، رییس امنیت ملی و قوماندان امنیه می گردد تشدید یافته و هم از سوی آدمکشان طالبی با سرزدن و دهشت افگنی رو به وخامت رفته است که در هر دو حالت مردم بیدفاع فراه باید قربانی بدهند.
۲ ـ وضعیت اقتصادی؛
از آنجاییکه شرایط اقتصادی مردم این منطقه وابسته به زراعت ومالداری است، از صنعت که خبری نیست و احداث بند بخش آباد که به افسانه مبدل شده است (هر حاکم که آمده لاف اعمارش را زده و از کنارش گذشته) بگذریم کوچکترین سد آب گردان هم برای زراعت و مالداری این مناطق که بتواند نیازمندهای مردم را در طول سال مرفوع نماید به بهره برداری سپرده نشده است، حال آنکه فراه رود ۴ الی ۷ ماه هزاران هزار متر مکعب آب را رایگان در کاسه ایران می ریزد و مردم ما تنها تماشاگران آن اند و از سوی دیگرهمین دهاقین مظلوم مجبور اند که مواد سوخت واتر پمپ های خود را که تنها در دشت بکواه در حدود ۲۶ هزار پایه می چلد به قیمت گزاف از ایران خریداری نمایند و به کشتزاران که فقظ حاصل بخور نمیر بیش ندارد، بپردازند زیرا سیستم آبیاری فراه بیشتر وابسته به آب های زیر زمینی که از طریق چاه های عمیق و کاریز ها بدست می آید، میباشد.
چون زراعت و مالداری به ورشکستگی کشانده شده اهالی این مناطق حاصل قناعت بخش ندارند. از جهت دیگر قیمت ها هر روز سیر صعودی خود را پیموده و در مقابل بازاریابی برای فروش محصولات کشاورزان اصلا صورت نمی گیرد. کود کیمیایی که بنام دهاقین کمک میگردد به نرخ بازار سیاه به فروش رسانیده میشود که توانمندی مردم را خرد ساخته است. از جانب دیگر دولت هم به وعده های خود که عبارت از "بدیل معیشت" است هرگز اعتنا نکرده دهاقین برای آن که از فقر کمر شکن فرار نمایند ناگزیر رو به کشت کوکنار کرده و امسال از سال های قبل بیشتر به این پدیده شوم رجوع نموده اند، که این سبب ویرانی زراعت عنعنه ی و اعتیاد عده ای کثیر از جوانان گردیده، گراف معتادان را درسطح ولایت بالا برده است، چنانچه اکنون در فراه کمتر قریه و قصبه ای را سراغ داریم که در آن جوانان پسر، زنان و اطفال معتاد نباشند.
خط فقر درافغانستان از مرز ۶۵٪ گذشته و نیروی عمدۀ کار مردم در بازارهای ایران و پاکستان به قیمت نازل بفروش میرسد. جوانان فراهی در کنار دوری از خانه و فامیل، توهین، تحقیر و مرگ را به جان خریده از مرز ایران برای پیدا کردن یک لقمه نان عبور می کنند که منجر به تلفات جوانان کارگر گردیده است. در ضمن کار در ایران ساده نبوده و افغان ها با مشکلات فراوان دست و پنچه نرم می کنند، چنانچه اکثر جوانان افغان در ایران بنا به خستگی جسمی و روانی به مواد مخدر رو می آورند که به جزئیات مصایب رنگارنک افغانان در جمهوری خون آشام خامنه ای نمی پردازیم.
نداشتن برق معضله دیگر مردم فراه است که هیچ حل نشد و تا همین آش و همین کاسه است، این مسئله حیاتی را باید در تاق بالا گذاشت و بحث اش را بست.
۳ - اداره ؛
در مسایل اداری مشکلات مردم از دورۀ های قبلی به مراتب بیشر است، زیرا مافیای چوکی و مقام مسلط بوده رؤسا تا هنوز هم بر اساس روابط، رشوه و خرید و فروش چوکی ها انتصاب میگردند. درحالیکه پروژۀ بنام اصلاحات اداری یا P.R.R وجود دارد اما سمبولیک و شکلی بوده فقط معیارهای حکومت داری همان رشوه، اختلاس و چاپلوسی اعتبار دارد نه کاردانی و تخصص، بنا ادارات فراه ظرف ده سال گذشته تا حال شکل میراثی را بخود گرفته و هیچ بیکاره ای جایش را به آدم کاردان نداده است.
عدۀ از مقامات درحالیکه صنف دوازدهم را هم مکمل نخوانده بنا به اسناد جعلی از طریق امکانات دولتی، واسطه، رشوه کلفت خود را لیسانسه، حقوقدان و متخصص جا زده و خون مردم را می مکند. معاون والی فراه به گفته فراهیان ۱۴ پاس نه که ۱۳ پاس میباشد. وقتی این پست به داوطلبی اعلام گردید ۵ نفر که با این عالی جناب به رقابت پرداختند هم تجربه وافر داشتند و هم اسناد تحصیلی ماستری و لیسانس در بغل گرفته وارد کار زار امتحان شدند ولی برنده کسی شد که واسطه و وسیله داشت.
غصب اموال عامه از قبیل زمین های دولتی، پارک های شهری و دارایی های عامه که از اوایل دورۀ مجاهدین شروع شده بود تا اکنون به قوت خود ادامه دارد و هیچ منبع و مرجع دولتی و غیر دولتی وجود ندارد که جلوی این تبهکاری های خائنانه را بگیرد.
فراه طی ده سال اخیر ۷ والی تعویض نموده که هر والی شاروال خاص خود و مدیر گمرک دلخواه خود را رد و بدل نموده تا جیب های والیان را در گام نخست پر نمایند و بعدا برای خود چیزی دست و پا کنند. به همین منوال ۱۱ قوماندان امنیه و ۴ رییس امنیت ملی هم تغییر و تبدیل گردیده اما در وضع زندگی مردم و سیمای شهر هیچ تغییرات جز بدبختی و مصیبت نمایان نگردیده است.
اختلاس و رشوه بیداد میکند بخصوص در بخش څارنوالی، محاکم، شاروالی وغیره بطور علنی روی هر مسئله ی به اندازه اهمیتش برای اخذ رشوه چانه زده میشود، یعنی هر دعوا و مشکلی از خود قیمتی دارد که بعد از حل معضله پول رشوه بطور برادروار مانند میراث پدر بین کارکنان تقسیم میگردد. مردم ناچارند تا مشکل خود را یا از طریق جرگه های قومی و یا از طریق مراجعه به طالبان خونریز حل و فصل نمایند.
اکثریت مطلق ولسوالان بی سواد بوده و بر اساس روابط قومی، رشوه و مناسبات با طالبان نصب گردیده اند، اینان به نام ولسوال اند و بیشترین وقت خود را در خانه های مجلل در مرکز شهر که از پول باد آورده معاشات، خرج دسترخوان، پروژه ها و رشوه ستانی برای خود ساخته اند، سپری می نمایند. مرکز ولسوالی ها بیشتر به پایگاه های نظامی شباهت دارد تا ادارات دولتی که به حل مشکلات مردم بپردازد، زیرا ولسوال و تمام مدیران ولسوالی ها که واحدهای اداری اند به جای این که به مشکلات مردم پاسخگو باشند اصلا وجود ندارند و معاش شان با روسای دفاتر بالایی نصف میگردد.
شخص آقای والی به غیر از معاش گزاف و خرج دسترخوان ماهانه ۱۲ لک افغانی از سوی ارگان های محلی و ۲۵۰۰۰ دالر امریکایی از سوی USAID در ارتباط به مسایل و مشکلات مردم حصول نموده باید به مصرف برساند، اما این مبلغ درشت را در کنار عواید گمرکات و شاروالی ها و پروژه ها کلان دیگر با اسناد ساختگی و جعلی به جیب زده آب به زیر کاه تیر میکند. در یک کلام فساد اداری و بی کیفیتی ادارات فعلی تاریخ افغانستان نه که جهان را روی سیاه کرده است.
تعداد از روشنفکرانی که پیشینه ای بدی نداشته همین که به مقامی رسیده مواضع مردمی خویش را فراموش کرده پای جای پای رؤسای فاسد مانده، زیرکانه طوریکه با پشتاره گیر نیایند همدست غارت گران شده در صدد انباشتن ثروت اند و حتا اینان به تخریب حرکت های ملی و مترقی پرداخته کاسه لیسی و پای بوسی والی های فاسد را گام مثبت برای بهبود اوضاع میدانند .
۴ - آموزش و پرورش؛
در عرصه آموزش و پرورش نیز تغییرات کیفی بچشم نمیخورد. گرچه از نظر کمی تعداد شاگردان دختر در مکاتب بیشتر شده است، ولی به دلیل بی کفایتی مسئولان معارف و نبود استادان مجرب و متخصص، کمبود مواد درسی اتاق های درست و اعاشه معلمین، متعلمان سطح بسیار نازل دارند، با وجودیکه اکثر شاگردان تنها به درس بی کیفیت مکتب خود اقناع هم نمیکنند.
در اطراف شهر و ولسوالی ها بیشتر شاگردان به جای مکتب به سوی مدرسه ها ترغیب و تشویق میشوند و همچنان اکثر ملاها در مکاتب معلم مقرر اند. چنانچه متصل شهر فراه در دشت ننگ آب خارجیان بیش از یک ملیون و دوصد هزار دالر را در مساحت ۵۰ جریب زمین برای احداث مدرسه دینی به مصرف رساندند و به همین گونه در تمام ولسوالی ها مدرسه های دینی مجهزتر از مکاتب تاسیس یافته است که به شکل از اشکال برای حال و آینده افغانستان طالب سازی میکنند.
تعداد قابل ملاحظه ای از مکاتب در ولسوالی های بکواه، گلستان، خاکسفید، بالابلوک و ... هنوز مسدود است و یا اگر فعال باشند نظر به هدایت طالبان نصاب درسی خویش را پیش می برند. کارکنان معارف هم به جزء از جیب پر کردن اقدام بنیادی بخاطر بر طرف ساختن کمبودات جدی حتی در مناطق که به اصطلاح امنیت وجود دارد ننموده اند.
برعلاوه یکی دو مرکز فرهنگی و شاخه پوهنتون غرجستان نیز در فراه فعال است، که بیشتر به منظور توسعۀ فرهنگ آخندان ایرانی بوجود آمده تا در کارزار ادب و هنر خدمتی به فرهنگ تهاجمی رژیم ایران باشد نه رشد و توسعه استعداد اولاد وطن.
۵ – صحت؛
بدبختانه باید گفت که در بخش صحت نیز فراه یکی از ولایات محروم بوده و تا هنوز این ولایت از شفاخانه ولسوالی به شفاخانه ولایتی ارتقا نکرده است. در تمام ولایت یک داکتر زن بوده که وی نیز به کلینک تداوی معتادان مواد مخدر جذب گردیده و حالا در بخش زنان اصلا داکتر زن موجود نیست. به همین نسبت بخش اطفال که یکی از مهمترین شاخص اساسی صحت میباشد بین موسسه خصوصی CHA که ملیون ها دالر را ته و بالا میکند از یکسو و بخش صحت دولتی از سوی دیگر بی سرنوشت افتاده که به ذات خود خیانت نابخشودنی است، ازهمین رو مرگ و میر اطفال و مادران گراف بالای بخود گرفته است، پس وضعیت در ولسوالی ها و مناطق دور افتاده صد مرتبه بدتر از مرکز بوده و می باشد.
از آنجاییکه وسایل و افراد مسلکی معیاری در بخش های جلوگیری، تشخیص و تداوی وجود ندارد امراض گوناگون به حدت و شدت خود از مردم جان می گیرند و خلاف دروغ فاحش وزارت صحت عامه مبنی بر اینکه ۸۵ فیصد مردم افغانستان تحت پوشش صحی قرار دارند، در فراه در چندین ولسوالی آن حداقل یک داکتر که ۷ سال طب را خوانده باشد هم موجود نیست چه رسد به متخصصان که نیاز مبرم مردم دردمند ماست. فقط افراد غیر مسلکی که تنها به نام و استعمال ناقص دوا اندک آشنایی دارند و یا فارغان کورس های نرسنگ اند که بر مریضان بیچاره با تشخیص و تداوی غلط حکمرانی میکنند. حتا ساکنین شهر فراه نیز از داشتن داکتران مجرب و فهمیده در بخش های مختلف به شدت رنج می برند. وقتی به لوحه داکتران نظر اندازید اگر کمی به مسایل طبی آشنایی داشته باشید عرق شرم از جبین شما جاری میشود که چگونه و با کدام وجدان یک داکتر عادی که تنها یک سال تجربه کاری دارد و نه تخصص و تجربه کافی، می نویسد معالج امراض داخله، اطفال، قلب، عقلی و عصبی و مجهز با تکنالوژی پیشرفته طبی !!! به این میگویند دزدی قانونی و جنایت نابخشیدنی. این داکتران با داشتن چند درملتون بعد از قاچاقبران مواد مخدر، جنایتکاران و غاصبان دارایی های عامه بیشترین سرمایه را نصیب خود کرده که روزی باید حسابش را به ملت در کنار سایر چپاولگران بدهند.
با تاسف باید گفت اکثر مریضان که از امکانات اندک خوب برخوردارند تداوی خود را خارج از ولایت و یا به ایران، هند و پاکستان می کنند که مصارف کمر شکن به دنبال دارد.
باید خاطر نشان کرد که سوی استفاده از موقف، چه کوچک و چه بزرگ در کنار فساد هزار سره جزء از فرهنگ مبتذل رژیم حاکم ملا مافیایی کنونی شده و هیچ پرسشگر و پاسخگوی را در این مرحله خاص نمی شناسد. بنا براین هر کس در هر گوشه به هر پیمانه ای که می تواند ستم روا دارد قانون و دادرسی در کار نیست. فقط و فقط راه چاره تمام بدبختی ها و مصایب گوناگون را می توان در تشکیل یک دولت ملی دموکرات که ممثل اراده ای اکثریت خاموش باشد جستجو کرد و بس.