زندگی مشقتبار کارگران کورههای خشتپزی
- رده: گزارشها
- نویسنده: رحمتالله زیارکښ
- منتشر شده در دوشنبه، 09 اسد 1396
کارگران کورههای خشتپزی بهسان دیگر زحمتکشان و کارگران زندگی دشوار و مشقتباری دارند. آنان مجبورند که ۳ صبح از خواب بیدار شده و در تابستان طاقتفرسای ننگرهار زیر آفتاب سوزان تا ۱۱ چاشت کار کنند. این کارگران در زندگی خود جز چند جوره کالا و یکی دو لحاف و دوشک کهنه چیز دیگری ندارند. اینان، گاهگاهی بهخاطر افزایش مزد شان دست به اعتصاب میزنند، اما این اعتصابات با معاملهگری منشی و اجارهدار (منشی و اجارهدار نیز از جمله کارگران اند اما با امتیازات و معاش بیشتر) به شکست مواجه میشوند.
زنان خانواده نیز تا روشنشدن هوا با مردان فامیل کمک مینمایند، زمانی که در تاریکی هوا مرد بیگانهای آنان را دیده نمیتواند. اطفال خردسال و پیرمردان فامیل نیز در جور کردن توپه (کلولههای گِل) همکاری میکنند، ولی باوجود تحمل اینهمه سختیها با گذشت هر سال قرض بیشتر بر شانههای رنجور آنان سنگینی میکند.
به علاوه مناطق دیگر، کوره خشتپزیای در منطقه چهارباغ صفا حوالی شهر جلالآباد واقع شده که کارگران زیاد در آنجا مصروف کمایی لقمهی نان اند. فامیلهای کارگران مذکور در خانههای گِلی به نام «گودی» زندگی میکنند که بیشتر به طویله شباهت دارند. در این کوره خشتپزی، در حدود ۱۵۰ کارگر مشغول کار بوده و از برخورد زشت اجارهدار، منشی و صاحب کوره سخت شاکی اند. آنان میگویند که منشی و اجارهدار از سهولت برق برخوردار اند ولی به آنان نمیدهند. در شروع سال، صاحب کوره خشتپزی به کارگران قرض میدهد که تا آخر سال در گرو وی میباشند و اگر کارگری قادر به پرداخت آن در طول سال نشد، مجبور است که افزون بر قرض، سودش را نیز بپردازد.
معمولا در یک بخش خشتزنی به ۴ کارگر نیاز است. یک تن باید گِل را آماده کند، کارگر دوم باید توپه جور کند، فرد سوم سانچه (قالب) میزند و چهارمی خشتها را انتقال میدهند . بهطور اوسط، این گروه در یک روز ۲۵۰۰ خشت زده میتواند که قیمت یکهزار خشت، ۷۰۰ کلدار پاکستانی است.
رحیم الله و وسیمه
رحیمالله، یکی از این کارگرانی است که یکجا با دختر ۱۱ سالهاش، وسیمه، مصروف خشتزنی اند. برای کسب پول بیشتر، آنان مجبور اند که کار چهارنفره را به تنهایی خود شان دو تن انجام دهند. رحیمالله هر روز از طرف شام گِل را آماده میکند و در ۳ صبح با زنان فامیل یکجا بیرون میشوند و خشتمیزند. با روشنشدن هوا، زنان به خانه برگشته و تا ۱۱ چاشت وسیمه همکار پدرش میباشد. وسیمه و دیگر کودکان منطقه در حسرت درس و مکتب بهسر میبرند.
محب الله و شکیبا
به همین ترتیب، محبالله ۱۰ ساله و شکیبای ۱۱ ساله تمام این کارهای شاق را به تنهایی انجام میدهند. شکیبا میگوید:
«وضعیت اقتصادی فامیل ما زیاد خراب است. در شرایط بسیار سخت هستیم. اکثرا با شکم خالی بر سر کار میآییم. به درس علاقه دارم، ولی مشکلات اقتصادی برایم این اجازه را نمیدهد که مکتب بروم. مجبور هستم بهخاطر پیداکردن یک لقمه نان کار کنم.»
نعیم
کارگران بخش آتش روشنکردن به نام «جلیمار» (کلمه اردو یعنی «آتشزن») یاد میشوند. کار شان انداختن زغال و رابر و تایر کهنه در کوره خشتپزی است. تنفس دود زغال و رابر، اکثر اینان را مبتلا به امراض تنفسی نموده است. کار شان شاق است اما مزد شان ناچیز. اینان ماهانه ۱۳ هزار کلدار مزد دریافت میکنند. نعیم، یک تن از این آتشزنها میگوید:
«کار ما سخت است اما مزد ما کم. در اثر دود به امراض گوناگون دچار شدیم. وضعیت اقتصادی فامیل ما هم خراب است، به همین دلیل تداوی خود را هم کرده نمیتوانم. با این معاش پیشبردن زندگی هم دشوار است.»
در آخر گپهایش، با زاری از اجارهدار خود تقاضای افزایش مزد خود و دیگران را میکند.
در کنار اینان، دو گروه دیگر نیز در کورههای خشتپزی عرق میریزند: خرکاران و «نکلیمار» (کلمه اردو به معنای «تخلیهکن»).
خرکاران که تمام شان اطفال غریب و نادار میباشند با مزد کم خشتها را از میدان جمعآوری کرده و به کوره جهت پختهشدن انتقال میدهند. آنان تمام روز در گرد و خاک با دست و پای ترکیده کار میکنند، اما وضعیت زندگی شان روز به روز بدتر شده میرود. بنابر اوقات زیاد کار شاق، این کودکان نیز از درس محروم اند.
خالد
«نکلیمار» به کارگرانی گفته میشود که خشتهای پخته را از کوره به بیرون انتقال میدهد. در این بخش نیز اطفال خردسال زحمت میکشند که در عدم امکانات اولیه، همهروزه دست و پای نحیف شان میسوزد. خالد، ۱۷ ساله، که زمانی شاگرد صنف ۱۱ بود، بنابر مشکلات اقتصادی اکنون درس را رها کرده میگوید:
«با مشکلات فراوان تا اینجا درس خواندم. وضعیت زندگی ما خوب نیست اما تلاش میکنم تا زیاد کار کنم و درس خود را ادامه بدهم. در آینده میخواهم داکتر شوم و به مردم رایگان خدمت کنم.»
آرزوی که خالد و دیگر کودکان و نوجوانان کارگر این کورههای خشتپزی در رویای آن دست و پنجه نرم میکنند، لیکن در حضور چنین دولتمندان خاین و عوامفریب، بارور شدن این درخت آمال بعید است.