بند امیر، تفریحگاه بیبدیل در چنگال خاینان
- رده: گزارشها
- نویسنده: همرزم
- منتشر شده در دوشنبه، 02 اسد 1396
کاسههای بزرگ پرآب در ژرفنای دره وسیع و دیوارهای سنگ رسوبی پوشیده از گیاههای رنگارنگ که آب نیلگون سد از آن فواره میکند به منظره نهایت زیبای طبیعی مبدل شده که چشم هر بیننده را به تماشا میکشاند. این حوض نیلی از قدمت جیولوژیکی برخوردار است اما ریشه مذهبی ندارد.(۱) بند امیر متشکل از ۶ بند زنجیرهای میباشد که در دامن سلسلهکوههای بابا و هندوکش واقع گردیده و از شهر باستانی بامیان ۷۵ کیلومتر فاصله دارد.
در چهار دهه اخیر، در کشور ما رژیمهای ضدمردمی همانند لُنگ حمام رد و بدل شدند، اما هیچکدام برای آزادی، دموکراسی، رفاه، شکوفایی و حداقل جلب خاطر مردم کاری نکردند که امروز به نیکی از آن بتوان یاد کرد. در میان ولایات محروم و محکوم به «خرابآباد» یکی هم ولایت بامیان است که طی ۱۶ سال اخیر باوجود امنیت نسبی و سرازیرشدن سیل «کمک» و «بازسازی» کار بنیادی در خور ستایش در آن صورت نگرفته است. از پیکرههای ویران بودا که بگذریم،(۲) بالاخره هر تماشاگر از بیتفاوتی در برابر جهیل بند امیر که میبایست به منبع غنی درآمد کشور مبدل میشد، به اوج فساد و بیکارگی حاکمان دروغگو و غارتگر طی یکونیم دهه اخیر پی میبرد.
عبدالله پس از پوشیدن دریشیهای چندهزار دالری، اینبار در قالب رامبوی افغانی بر فقر و آلام بامیانیها اسبسواری میکند.
آنچه در این آبگردانهای بینظیر به هدف حفظ پارک ملی به مصرف رسیده شاید حدود ۲۰ تا ۲۵ هزار دالر باشد و هر آنچه برای رونق این پارک ساخته و تهیه شده: چوکیهای سمنتی معدود، قایقهای کوچک دو سه نفری، رهروهای کوچک سنگی به سطح زمین و با عرض یک متر و ۲۰ سانتی و درازی حدود چندصد متر، چند مستراح کلوخی به سبک طالبان بدون چاه سپتیک که تعفنش فضا را آلوده نموده است و به تعداد انگشتان دست شما هم سایهبان. ۵ تا ۷ تابلو بس کوچک با جملات تکراری که بیشتر به ریشخند میماند تا واقعیت. و به همین تازگی هم چند گاز و یخمالک برای اطفال ساخته شده و بس.
از هوتلهای معیاری خبری نیست و هنوز شکل مهمانخانهها بهصورت ابتدایی و فقیرانه با بالشت و دوشک پر از کیک و خسک شما را بدرقه میکند و یا در زیر آفتاب باید فرش هموار نمود. آنسوی پارک رمه بره با چوپانی که با کارد خونریزش مبدل به قصاب شده برای مشتریانش در فضای آزاد بره ذبح میکند، کاری که شاید در هیچ گوشهی جهان مروج نباشد.
هولناکتر از همه، نداشتن کتاره و یا حداقل سیم خاردار در اطراف بند با ارتفاع فراوان و عمق بیش از ۳۰ متر جهت حفظ جان مردم و خاصتا کودکان میباشد که جز نیاز اولیه شمرده می شود، اما افسوس...
در بند امیر فامیلهای بیشماری را باوجود تنگدستی درمییابی که با صفا و صمیمیت عجیب از یک دهکده و یا یک کوچه، همدل و یکصدا گردیده با موترهای لینی و یا باربری (کامازهای روسی) را دربست کرایه گرفته و در عقب آن را همانند خانه دوشک انداخته و زن و مرد با ساز و سرود وارد پارک شده و کنار هم مینشینند. همان دسترخوان غریبانهی شان را در این تفریحگاه بزرگ هموار کرده قصهکنان میخندند و قدم میزنند.
مادری که با فرزندان و سایر نزدیکانش بهصورت دستجمعی به اینجا آمده میگوید: «کاش افغانستان امنیت باشد تا مردم سایر ولایات هم بتوانند از بند امیر استفاده کنند.»
مردم محل در کنار پیادهروها فرش پهن کرده و زیورات کمبهای ساخت چین و پاکستان را در زیر آفتاب سوزان به امید پیداکردن لقمه نان به فروش میرسانند. با آنکه غم و فقر روزگار از سیمای شان جاریست اما مصروفیت و بهدستآوردن چند افغانی را غنیمت بزرگ میشمارند. کودکان دورهگرد و جوانان دستفروش نیز بساطی دارند و دل پردرد. یکی از این کودکان میگوید:
«نیم روز مکتب میروم و نیم روز نقاب و ساجق میفروشم. روزانه ۴۰ تا ۵۰ افغانی پیدا میکنم. خانه ما از بند امیر زیاد فاصله دارد و باید هرروز یکونیم ساعت پیاده بیایم و بروم.»
در اینجا برای فریب افکار عامه، دو تصویر را در یک قاب نصب کردهاند که امروز و آینده بند امیر را به نمایش میگذارد. آیندهای که با این فساد گسترده و بیمسوولیتیهای کلان و افکار مردمکش هرگز برآورده نخواهد شد.
و اما برای دولتمردان فاسد و چپاولگر، چکر بند امیر میل و سیر دیگر دارد. آنان به بهانههای رنگین زیر نام کارهای دولتی، دیدار و مشوره با مردم، کنفرانسها و دروغهای رنگارنگ وارد بامیان میشوند و سرسری یکی دو مجلس و سرزدنها و بعد بهسوی هدف اصلی –بند امیر– جهت سیر و سیاحت میشتابند و با ضیافتهای پرعیش و عشرت و مصارف گزاف که یک وقت آن بیشتر از خرج یکساله خانواده دهقان بامیانی میشود، پرداخته پولش را از کمر ملت میزنند. اکنون این مرض فریبنده به انجیاوها و ادارات محلی بامیان نیز سرایت کرده است.
سال پار، حنیف بلخی سرپرست وزارت معارف به بهانه افتتاج مکتب در ولسوالی یکاولنگ از راه هوا همراه با خیل کلان یارانش با هزینه گزاف چند شب را در بند امیر سپری کرد و مصارف آن را از بودجه وزارت معارف پرداخت نمود.
به همین پیمانه، اگر از گردشگریهای پرحیف و میل محقق، وکلا، وزرا و سایر نوکران نو بهدورانرسیده طی سال جاری در این محل بگذریم، عبدالله –شاخ دوم دولت وحشت ملی– با ۱۶۰ تن از همفکرانش هوایی به نشانه شرکت در «گفتگوهای امنیتی افغانستان و آسیای میانه» سر از بند امیر کشید، جایی که خواست نخستش در این سفر شمرده میشد.
در شرایطی که خون مردم در هر گوشه جاریست، ناامنی و فقر استخوانسوز بیداد میکند، اگر بهجای عبدالله هر حاکم بیکفایت و مستبد با اندک هوشیاری قرار میداشت، عوض اکت و ادای بچههای فلمی سوار بر اسب در بند امیر، با دیدن کلبههای غریبانه و ویران این منطقه حداقل عرق شرم از جبینش جاری میشد و کمی وجدان میداشت، در رسانهها پیراموان این شوربختیها چند جمله میگفت، اما ماهیت کثیف و وجدانخفتگی اینان از تصور بالاست.
دروازه بند امیر
جاده عمومی بند امیر هنوز بهصورت خامه افتاده، دامنههای بند به صحرای خشک بیآب و علف شباهت دارد. قسمت پایینی آن که آب زلال و فراوان در آن روان است و به زیب بند میافزاید که تا هنوز دستنخورده و وحشی دور از دار و درخت و سایر گلبوتهها به دشت میماند.
در میان تپههای اطراف بند زمینهای وسیع افتاده که در آن بوتههای وحشی بهطور طبیعی روییدهاند. این خاک فوقالعاده مفید برای زراعت است که فقط یک دولت مردمی میطلبد تا با شیوه زرع پیشرفته هزاران هکتار زمین حاصلخیز را به سود اجتماع مورد استفاده قرار دهد.
بند امیر بهعنوان ثروت ملی در تمام سال تماشاگران خود را دارد ولی افسوس آن طوری که میبایست به محیط دلپذیر سیاحت جهانگردان و مردم ما مبدل میشد تا هنوز نشده است، زیرا سردمداران مردمستیز طی سالهای سال علاوه بر زیرزدن بند امیر، درمورد میلیاردها متر مکعب آب روان دریاهای مان نیز با رشوهخوری و مزدورمنشی خیانت بس نابخشودنی را روا داشتهاند تا تودهی نگونبخت برده و در انزوای خویش مانده و بمیرند. امروز هم همان خرک و همان درک به بویناکی بیشتر جریان دارد. کار قابل یادآوری اصلا نشده و راههای منتهی به این منطقه ناامن اند. عدم تبلیغات کافی و آسایش لازم برای سیاحان هنوز وجود ندارد.
اگر بند امیر با تمام طبیعت دلکش و آب سرشارش به کشور دیگر تعلق میداشت، بیگمان بهمثابه بهشت زمین تبلیغ و به منبع بزرگ درآمد مبدل میگشت. ولی افسوس مربوط به سرزمین شوربختی به نام افغانستان است که توسط اشغالگران و مشتی جنایتکار اداره میشود. حتا حاکمان خونریز سالانه میلیونها افغانی عواید این پارک را بهجای مصرف در همان ساحه، بدون حساب و کتاب به دخل خود میریزند.
در ۱۳۸۵، هنگامی که میلیاردها دالر بهاصطلاح جامعه جهانی به افغانستان سرازیر شد، بند امیر منحیث پارک ملی کشور از سوی کرزی اعلام گردید ولی همانند هزاران برنامه فریبنده، گامهای موثر در صدد تزیین و عمران آن برای مردم جنگزدهی ما و صنعت گردشگری افغانستان برداشته نشد. وضعیت مکدر منطقه مذکور بعد از گذشته ۱۶ سال با امکانات وسیع و پول فراوان، مثال خوبیست از دزدی و چپاولگری مشت مفتخوار و مزدور لمیده بر قدرت که چگونه بیرحمانه تیشه به ریشه این وطن زده و میزنند و از گاو حتا یک غدودش را هم در حق ملت روا نمیدارند.
(۱) طی سالیان متمادی، تعدادی از جیرهخواران مذهبی بهخاطر رسیدن به امیال شوم خود و سودجویی از رنج تودهها به گوش ناآگاه ملت پف کردهاند که گویا بند امیر توسط حضرت علی ساخته شده و به همین سبب به بند امیر مشهور است. این افسانهایست دور از واقعیتهای جفرافیایی و جیولوژیکی که هیچگونه بنیاد علمی ندارد.
(۲) دولت پوشالی و بیکاره کرزی درهمان اوایل به بهانه بازسازی بتهای تخریبشده بامیان اطرافش را خوازه فلزی گرفت تا از یک سو خاک به چشم ملت پاشیده و از سوی دیگر با جلب کمکهای به غارتگریاش ادامه دهد، اما سالها گذشت و تا کنون خوازهها پا برجاست و از کار و بازسازی خبری نیست.