معارف تخار زیر بار خیانت و فساد زمینگیر است
- رده: گزارشها
- نویسنده: پروین از تخار
- منتشر شده در چهارشنبه، 06 ثور 1396
در معارف تخار، خیانت بزرگی در جریان است، اما چون دزدان و فاسدان حاکم اند، از کنار آن به آرامی میگذرند و فریاد تخاریان را کسی نمیشنود. از وزارت معارفی که خود مخترع هزاران مکتب، معلم و شاگرد «خیالی» بوده، انتظار بالاتری هم نمیتوان داشت.
در تخار، از رییس معارف گرفته تا تمامی مدیران لیسهها و... بر اساس روابط تعیین شده اند که جز منافع شخصی خود شان به بهبود تعلیم و تربیه، ذرهای علاقه ندارند.
ملا امامان مساجد و افراد نزدیک به رییس معارف، بستهای بلند را اشغال کرده اند، طور نمونه بشیر «ضیایی» پسر جنگسالار وحشی، پیرمقل بدون داشتن تجربه کاری معاون مالی و اداری است و حتی نقش معاون رییس معارف را بازی میکند و افراد تعلیمیافته و مسلکی پی کار سرگردان اند.
هر بست خالی معلمی و... در بدل دهها هزار افغانی خرید و فروش میشود و آنهم با واسطه. افراد بیواسطه را اضافهبست نموده جای شان را به نزدیکان خود میدهند. یک ماه قبل آمر مکتب متوسطه سید عبدالرحمن شهید (تجربوی) به شفیقه جان معلم سابقهدار که فشار بلند هم داشت، میگوید که تو اضافهبست شدهای، او بیچاره با شنیدن این خبر اف کشیده به چوکی مینشیند و سکته قلبی نموده جان میبازد و تا حال کسی به قصهاش نشده است و بجای او زن جنگسالاری به نام سید اکرامالدین معصومی تعیین بست شد.
با آنکه کتب با مصارف گزاف چاپ شده و به ریاست معارف رسیده ولی تمامی مکاتب با قلت کتاب گرفتار اند درحالیکه کتابها در بازار بالای شاگردان به فروش میرسند. در نتیجه نبود کتاب و معلم مسلکی و دلسوز از مکاتب مرکز و ولسوالیهای دوردست نسلهایی از کمسوادان و بیسوادان فارغ داده میشوند.
جریده رسمی، کنفرانسهای آموزشی و پروگرامهای مفید تعلیمی برای مکاتب اصلا وجود ندارد. با حاکمیت اخوان در تخار، مکروب بنیادگرایی و جهالت از طریق معارف در وجود نسل جدید تزریق شده از آنان عناصر عقبمانده و مضر به جامعه تربیت میکنند. مسئولان فقط در فکر خورد و برد اند و بس که به نظر من این فاجعه از تمامی بدبختیهای جامعه خطرناکتر و کشندهتر است زیرا شکوفایی و ترقی کشور و آینده این سرزمین به تعلیم و تربیه مفید وابسته است ولی متاسفانه این دریچه را هم بروی مردم بسته اند.
طی یکونیم دهه گذشته دولت پوشالی همیشه از راهاندازی صدها مکتب جدید، دهها پوهنتون و دارالمعلمین در سطح تبلیغات سخن گفته، ولی متاسفانه در آنها نه اداره سالم، نه معلم خوب و دلسوز و نه تعلیم و تربیه درست وجود دارد. از متوسطهها و لیسهها و حتی پوهنتونها فراوان بیسواد فارغ میشوند که آینده آن خیلی اسفبار خواهد بود.
تحت حاکمیت امریکا و غلامانش، قتل فرهنگ و هنر و علم و معارف تصادفی نه بلکه طبق برنامه دقیق عملی میگردد. دلیل را سعید سلطانپور، هنرمند انقلابی و شرافتمند ایران که خونش بدست رژیم آدمخوار خمینی به زمین ریخت، در «نوعی از هنر، نوعی از اندیشه» موجز اما پرمفهوم بیان میدارد:
«برای عظیمترین غارتها میباید عظیمترین تحمیل فرهنگی ممكن شود. پس بیهوده نیست كه فرهنگهای ملل فقیر غارتزده، نیمهجان میشود. پس بیهوده نیست كه معلم به هیچ گرفته میشود تا زیر فشار استراحت و نان و خانواده، مسئولیت خویش را از یاد ببرد و برای حفظ تعادل مرسوم زندگی به مشاغل دیگر نیز بپردازد. پس بیهوده نیست كه بر كتابهای درسی و كتابهای كودكان، نظارتی دیكتاتوری بعمل میآید و بیهوده نیست كه مطبوعات ارزشی برابر تسلیحات مییابد و برای هنر و ادبیات باشور و بررسیهای بسیار برنامه های دورانی تدارك دیده میشود و گردن مفاهیم مترقی با گیوتین سانسور قطع میگردد.»