روزگار تیره مزدورکاران چوب‌فروشی‌های کابل

روزگار تیره مزدورکاران چوب‌فروشی‌های کابل

اکثر اوقات از کنار چوب‌فروشی‌های ساختمانی منطقه قصبه شهر کابل عبور کرده شاهد جان‌کنی و روزگار تیره کارگران آن می‌بودم تا تصمیم گرفتم پای صحبت چند تن آنان نشسته از وضعیت اسفبار زندگی شان آگاهی یابم.

غلام سرور
غلام سرور

غلام سرور، ۴۲ ساله، با ۵ فرزند و خانمش در یک اتاق کرایی در چهارقلعه‌ی وزیرآباد زندگی می‌کند. با آن که یک عمر انتقال چهارتراش ۱۳۰ کیلویی شانه‌هایش را پهن و دستانش را پولادین ساخته ولی به علت دید بسیار ضعیف چشمانش با احتیاط قدم می‌گذارد. چندین بار به داکتر مراجعه کرده و نتیجه گرفته که مرضش قابل مداوا نیست؛ برایش توصیه شده که از گرد و خاک دوری کند اما او باید از میان گرد ماشین اره لقمه نانی کمایی کند. وی از عاید ناچیزش چنین حکایت دارد:

«ما به کار حاجی صاحب [مالک چوب‌فروشی] کار نداریم. به‌خاطر اره‌کشی یک متر مکعب چوب، ۵۰۰ افغانی از خریدار می‌گیریم که ۳۰۰ مصارف ماشین می‌شود و بعدش ۲۰۰ دیگر بین سه مزدورکار و اره‌کش تقسیم می‌شود. اگر روزی کار خوب باشد هر کدام ما ۳۰۰ تا ۷۰۰ افغانی عاید داریم. یگان وقت‌ها از بی‌کاری کل روز خواب می‌شویم.»

فاروق
فاروق

فاروق سه طفل دارد و در پروژه جدید خانه‌ای را ماهانه ۴۰۰۰ افغانی کرایه می‌دهد. اره‌کش است و افزون بر دریافت روزمزد از مشتریان، ماهانه ۶۵۰۰ افغانی معاش دارد. هرچند، ۲۸ ساله است ولی بنابر مشقت روزگار از چین و چروک چهره‌اش، مرد چهل ساله جلوه می‌دهد. دوستان همکارش می‌گویند که دو سه ماه قبل چیزی نمانده بود که در حادثه‌ای جان بدهد. غلام سرور حادثه را چنین بازگو می‌کند:

«فاروق ماشین اره را روشن کرد و از بغلش تیر می‌شد که پل اره خطا خورد. دیدم که به روی زمین افتاد و فواره‌ی خون از پشت گردنش بالاست. دویدم و در بیم بودم که اگر پل گردنش را بریده باشد... و وقتی از زمین بالایش کردیم، دیدیم که فضل خدا گردنش افگار نشده و تخته‌ی پشتش است.»

روزگار تیره مزدورکاران چوب‌فروشی‌های کابل
فاروق چند روز در شفاخانه بستری شد و دوباره فوری به کار برگشت چون تمام پس‌اندازش به مصرف رسید.

فاروق چند روز در شفاخانه بستری شد و دوباره فوری به کار برگشت چون تمام پس‌اندازش به مصرف رسید. در جواب پرداخت مصارف تداوی از جانب کارفرما و بیمه صحی، با تعجب به سویم نگریسته و می‌گوید:

«مثلی که نو از خارج آمدی؟ همین کار را که داریم هم زیاد است. با این بی‌امنیتی و دولت دوسره، خوش هستم که خودم و زنم گدایی نمی‌کنیم یا در ایران و پاکستان سرگردان نیستیم.»

روزگار تیره مزدورکاران چوب‌فروشی‌های کابل
سایر کارگران و مزدورکاران شهر نیز وضعیت بهتری ندارند و با روی‌کار ‌‌آمدن حکومت وحشت ملی شوربختی‌های مردم فزونی یافته است.

ناظم حسین ۴۶ ساله، یکی از مزدورکاران این چوب‌فروشی است که در یک‌ اتاقه کرایی سایه‌رخ با شش کودک و خانمش شب و روز می‌گذراند. او می‌گوید:

«کار که نباشد، همان شب چیزی برای خوردن نیست و یک رقم گذاره می‌کنیم.... در آن اتاق اولادم، زمستان را به یاد آفتاب و تابستان را به یاد سایه تیر می‌کنند.»

غلام سرور، فاروق و ناظم حسین تنها نبوده و شریکان فقر آنان در چوب‌فروشی‌های همجوار فراوان اند. سایر کارگران و مزدورکاران شهر نیز وضعیت بهتری ندارند و با روی‌کار ‌‌آمدن حکومت وحشت ملی شوربختی‌های مردم فزونی یافته است. با وجودی که دیگر از کسب و کار خبری نیست و به گفته‌ی خودشان تمام روز به‌جای انجام کار مگس‌ می‌شمارند، ولی حتا یک دکان کوچک مانند حلبی‌سازی و لیلامی‌فروشی هم باید سالانه پول گزاف مالیه را بپردازد تا مثلا خرج سفرهای پرمصرف دولتمندان خاین تمویل گردد. اوراق خوش‌نما تحت عنوان «قانون کار» وغیره فقط مزین الماری‌های دفاتر وزیر و رییس اند که با استخدام مشاوران خارجی در بدل هزاران دالر نوشته شده‌اند ولی درد این ملت را هرگز درمان نمی‌کند.

روزگار تیره مزدورکاران چوب‌فروشی‌های کابل
با وجودی که دیگر از کسب و کار خبری نیست، ولی حتا یک دکان کوچک مانند حلبی‌سازی و لیلامی‌فروشی هم باید سالانه پول گزاف مالیه را بپردازد تا مثلا خرج سفرهای پرمصرف دولتمندان خاین تمویل گردد.

مقالات برگزیده

مقالات رسیده

هنر و ادبیات

از صفحات تاریخ ما

تعداد مهمانان حاضر: 133 نفر