نفرین مادران داغدار به دولت ع و غ
- رده: از سایتهای دیگر
- نویسنده: انجمن اجتماعی دادخواهان افغان
- منتشر شده در چهارشنبه، 30 سرطان 1395
منبع: انجمن اجتماعی دادخواهان افغان، ۳۰ سرطان ۱۳۹۵
به تاریخ ۱۰ سرطان ۱۳۹۵ کاروان پولیس در مسیر راه کابل – کندهار در منطقه قلعه حیدرخان مورد حمله قرار گرفت. افراد این کاروان پولیسهایی بودند که از موسسه تعلیمی میدان وردک فارغ و برای تعیینات به مرکز فراخوانده شده بودند.
در ۲۱ سرطان ۱۳۹۵ «انجمن اجتماعی دادخواهان افغان» با چندین فامیل از ولایت پروان که عزیزان شان در این حادثه از دست داده اند دیدار نمود. رسانهها تعداد افراد نظامی و غیرنظامی را که در این حمله به شهادت رسیدند ۳۰ تن و زخمیها را ۵۰ تن اعلام نمود. اما بازماندگان قربانیان به گزارشگر «انجمن اجتماعی دادخواهان افغان» گفتند که تعداد کشته شده ها و زخمی ها به مراتب بیشتر از آنچه که رسما اعلان گردید و در رسانه های انعکاس یافته می باشد.
شاهدان حادثه اظهار داشتند که در سه موتر کاروان پولیس مواد انفجاری از قبل جا به جا شده بود، بعد از انفجار این موترها یک موتر دیگر پر از مواد منفجره را که در همان نزدیکی قرار داشت منفجر ساختند. طبق معمول طالبان مسوولیت این حمله را به عهده گرفتند.
یکی از مادران داغدیده از قریه ناصرخیل ولایت پروان شکیلا نام دارد که می گوید:
«شوهرم (عبدالحلیم) در زمان حکومت نجیب توسط راکت گلبدین به شهادت رسید، وقتی او شهید شد از عروسی ما یک سال و نیم میگذشت. پسرم عبدالحفیظ ۹ ماه و شیرخوار بود، با بسیار مشکلات پسرم را کلان کردم. زیاد کوشش نمودم که درس بخواند، وقتی از صنف ۱۲ فارغ شد، چون وضعیت بد اقتصادی داشتیم به تحصیل خود ادامه داده نتوانست و شامل پولیس شد. پسرم ۹ ماه قبل ازدواج نمود و دو ماه پیش برای تعلیم و تمرینات به قطعه تعلیمی میدان وردک رفت. برایم گفت که مادرجان وقتی از آن جا فارغ شوم معاش میگیرم، وضعیت اقتصادی ما خوب میشود. اما به آرزو خود نرسید!».
شکیلا می گوید که عبدالحفیظ پسرش در انفجار شدید زخمی شده بود و برای یک و نیم ساعت زنده ماند، ولی کسی به وی و دیگر زخمیان کمک نکرده که هرچه زودتر به شفاخانه انتقال یابند و تعدادی از آنان بشمول عبدالحفیظ جان دادند. خانم عبدالحفیظ سه ماه حامله است و کسی نیست که از این فامیل سرپرستی کند.
غیبیگل مادر نورالدین است. نورالدین یکی دیگر از پولیسهای بود که در حمله انتحاری ۱۰ سرطان شهید شد. غیبی گل می گوید:
«چهار دختر و چهار پسر دارم، در دوره حکومت ببرک کارمل منطقه ما را روسها بمباران کردند، شوهرم (نجم الدین) در اثر اثابت بم شهید شد. با هزار مشکل اولادهایم را کلان کردم. زمین نداشتیم، در زمین مردم کار میکردم و از این طریق اولادهایم را نان میدادم. فقر مجبورم کرد که پسرم نورالدین را در پولیس شامل کنم. او کوچکترین اولادم بود، هنوز عروسی نکرده بود، داغش برای همیشه سینهام را میسوزاند.»
مکی یکی دیگر از باشندگان ولایت پروان است. او حسیب پسر ۱۸ سالهاش را حادثه ۱۰ سرطان ۱۳۹۵ از دست داده است. مکی میگوید:
«شوهرم در یوناما کار میکرد. اما یک و نیم سال قبل وظیفه خود را از دست داد، یگانه منبع عایداتی ما قطع شد. خانواده ما بزرگ است، ۵ دختر و ۲ پسر دارم. روز به روز وضعیت اقتصادی ما خراب میشد. پسرم حسیب یکبار به اردوی ملی رفت ولی از ترس مانع ادامه کارش در اردوی ملی شدم. اما بعد از چند ماه مشکل بود که زندگی را پیش ببریم، مجبور شدیم او را شامل پولیس کردیم. وضع زندگی شان در پولیس هم خوب نبود، در ماه روزه برای شان در سحری یک دانه کچالوی جوش داده با یک توته نان می دادند. تلفنی از من یک هزار افغانی خواست، پول نداشتم به مشکل توانستم که ۵۰۰ افغانی برایش روان کنم. وقتی فهمید که پول ندارم تلفنی برایم گفت که مادر جان این را هم روان نمیکردی. قرض کردم و برای پسرم لباس عید درست کردم ، ولی پوشیده نتوانست. پسرم که نان آور خانهام بود از دستم رفت.»
مادر حسیب با چشمان پراز اشک گفت:
«پسرم را شناخته نتوانستم. بیشتر از ۴۸ ساعت در تمام شفاخانههای کابل گشتم، بعد از بایمتریک توانستیم بدانم که جسد مربوط حسیب است. سر و یک دست پسرم اصلا موجود نبود. دیگران در شفاخانه بخاطر زخمیهای شان انتظار میکشند اما من و چند مادر دیگر همان روز به خاطر تسلیم شدن جسد پسران ما انتظار میکشیدیم.»
همه این مادران و فامیلهای شهدا به دولت نفرین میفرستند. آنان میگویند که اگر اشرف غنی حکومت نمیتواند استعفا بدهد. یکی از مادران گفت:
«پسران ما از مجبوریت به پولیس رفتند چون کار نداشتند. دولت غنی نه تنها که برای جوانان ما زمینه کار را مساعد نمیسازد که آنان را طعمه طالبان وحشی میکند. اولادهای همه کلانهای دولت در خارج زندگی میکنند و اگر کوچکترین مشکل برای شان پیش شود در بهترین شفاخانههای دنیا تداوی میشوند. اما اولاد ما غریبها مثل چوب سوخت از بین میروند.»