به «اصول اخلاقی فیسبوکنویسی» ستمپیشگان نباید وقعی قایل شد
- رده: مقالات
- نویسنده: فرزاد
- منتشر شده در شنبه، 12 جدی 1394
«اصول اخلاقی فیسبوک نویسی» نوشتهای است که چند روز قبل در فیسبوک به آن برخوردم. این «اصول» را محییالدین مهدی از نویسندگان جمعیتی و حامی جنایتکاران تنظیمی که فعلا عضو پارلمان ترشیده افغانستان است نگاشته و در روزنامه شورای نظاری «ماندگار» نیز به چاپ رسیده است.
به یاد داریم که چند سال قبل برهانالدین ربانی رهبر بنیادگرای محییالدین مهدی وحشتش از «جوانان فیسبوکی» را علنا اعلام داشته از راهیانش خواسته بود که اگر تکانی نخورند نسل فیسبوکی رهبری را از آنان خواهند ربود. بر اساس همین منطق، «اصول اخلاقی» مهدی هم تلاشیاست برای برحذر داشتن جوانان از افشاگری و استفاده فیسبوک به مثابه سلاحی علیه جنگسالاران و جنایتکاران و دولت فاسد شان. البته او کوشیده این ماموریت را در قالب کلمات و «اصول اخلاقی» به ظاهر زیبا و عامپسند عرضه دارد و به بعضی مسایل ناپسندی نیز انگشت گذاشته که حقیقتا میان فیسبوکنویسان افغان عمومیت دارد اما در لابلای آن مواردی را افزوده که از آن میشود انگیزه واقعی این درس اخلاق وی را درک کرد که من فقط به گوشههایی از آن میپردازم.
در ماده دوم «اصول اخلاقی» اخوانپسندش مینویسد:
«آنچه را که روبرو و در حضور کسی نمی گویی، یا- به هر حال و به هر دلیلی - نمی توانی بگویی، لطفاْ در فیسبوک ننویس. زیرا این کار تو عین غِیبت است؛ و آن نیز جز اين نيست كه: چیزی در غیاب کسی بگویی، که در حضورش گفته نتوانی.»
این اصل در زندگی روزمره با دوستان ممکن مصداق داشته باشد، اما تبلیغ اینگونه اصول در یک جامعه استبدادیای که در آن غداران تحت حمایت اربابان خارجی شان حاکمیت داشته صداهای مخالف را با گلوله خفه میسازند، به معنی دعوت به سکوت در برابر وحشت و بربریت و فساد و وطنفروشیهاییست که در جامعه ما موج میزند. افشاگری و رسوا ساختن عوامل تیرهبختی ملت، مسئولیت هر شهروند آگاه و شرافتمند و بیدار است و خوشبختانه شبکههای اجتماعی زمینه سهل، ارزان و کمخطر را برای همهکس مهیا میسازند که از پشت نام مستعار حقایقی را که رسانههای دروغپرداز و نهادهای دولتی بر آن پرده میافکنند رسوا و فاش ساخت.
در افغانستان نمیتوان که از زمیندزدی و چپاول عطامحمد، از قاچاقبریهای ظاهر قدیر، از آدمکشیهای پیرمقل، از فساد و خودفروشی کرزی و زاخیلوال و فاروق وردک و قانونی و ...، از پوزهمالی جمعی از روشنفکران به آدمخواران گوناگون و غیره «روبرو و در حضور» این قماش افراد چیزی گفت. اولا دسترسی به اینان که در موترهای ضدگلوله و پشت قصرهای محصور با دیوارهای کانکریتی بسر میبرند ممکن نیست و ثانیا بیان حقایق بیپرده در برابر اینان به معنی بازی با حیات است چون اکثر شان هرچند در حرف از دموکراسی و آزادی سخن میگویند اما در عمل منطق شان تفنگ و زورگویی است.
پس این «اصل اخلاقی» آقای مهدی نهایت ارتجاعی و مورد پسند جانیان و غارتگران است. برعکس اصول اخلاقی پیشرو و وطنپرستانه حکم میکند که به ملت یاد داد از آنجاییکه نمیتوانند در برابر حاکمان ساطوربدست و فاسد علنی سخن گویند، تا میتوانند با استفاده از نامهای مستعار و فراوان ابزار کمپیوتری که زمینه امن گمنامماندن را در اختیار قرار میدهند، هرآنچه درددل و گزارش و سند و تصویر و خبری از خیانت در برابر منافع مردم و وطن به دست شان میرسند را در صفحات فیسبوک انتشار داده دَین ملی و وجدانی شان را ادا نمایند. این وظیفه هر شهروند مسئول و باوجدان است که در برابر افراد و نهادهای ملوث به خیانت سکوت نکرده با شدیدترین لحن ممکن آنها را بینقاب و رسوا سازند. تلاش افشاگرانه برای دریدن ماسک عوامل تیرهروزی ملت یک اصل مهم اخلاقی و انسانیاست که بر اصلی که آقای مهدی با شیادی میکوشد در مغز جوانان ما پیچکاری کند خط بطلان میکشد. پس آنچه را که «در حضور» خاینان گفته نمیتوانید، آزادانه در «غیاب شان» در فیسبوک پخش کنید چون در وضعیت وطن ما این امر در برابر یک مشت غدار موجه و ناگزیر است. بگذار مهدیها و همفکرانش از ترس بخود بلرزند و بر آن نام «غیبت»گویی یا هرچیزی که میل دارند بنهند.
بدبختانه در کشور ما اکثریت قاطع مردم به اینترنت و شبکههای اجتماعی دسترسی ندارند، ورنه به اطمینان میتوان گفت که خاینان ما به این آسانی نمیتوانستند دست به چپاول و فساد و زدوبندهای مافیایی علیه منافع ملی ما زنند. نمونههای تونس، ترکیه، مصر، ایران و غیره کشورها را نمیتوان فراموش کرد که مردم آگاه شان چگونه فیسبوک و تویتر را حربهای علیه دیکتاتورها ساخته ازین راه «در غیاب» ستمگران را رسوا ساختند و با بسیج همگانی در مواردی دیکتاتوریّهای چنددهساله را سرنگون ساختند. دیکتاتورهای حاکم در ایران و ترکیه و عربستان و غیره بارها تلاش نموده اند که با اعمال سانسور، دسترسی شهروندان شان را به این شبکه ها محدود سازند چون آنرا برای حاکمیت جبارانه شان خطرناک میپندارند.
آقای مهدی و سایر به اصطلاح «تحلیلگران» ضدمردمی دهها چینل تلویزیونی و رادیویی جنگسالاران را در اختیار دارند که از طریق آنها آزادانه سخنپراکنی کرده افکار زهراگین شان را پخش میکنند اما در کشور ما کدام رسانه آزاد و بیطرف وجود دارد که واقعا عمق درد ملت و حقایق را انعکاس دهد؟ آیا از تلویزیونهای «شمشاد»، «تمدن»، «راه فردا»، «آیینه»، «خورشید»، «نورین»، «ژوندون»، «میترا»، «دعوت»، «نور»، «نگاه» و غیره که هرکدام بلندگوهای تبلیغاتی جنگسالاران و فاسدان اند میتوان چنین انتظاری داشت؟
یک برنامه تلویزیونیای که در آن اکثر فاسدان و اراذل درجه یک «رو در رو» حاضر میشوند در تلویزیون «طلوع» به نام «سیاه و سفید» توسط پسر شما سمیع مهدی گردانندگی میشود که با دیدن آن خون در رگ انسان به جوش میآید چون این برنامه امریکایی برای «سفید»ساختن چهرههای «سیاه» راهاندازی گردیده است. وقتی در رسانههای اصلی کشور شاهمهره های فساد و شرفباختگی سفیدهمالی میشوند، برای ملت و بخصوص جوانان تحصیلکرده و بیدار جز رسانههای اجتماعی چه چیزی برای بلند کردن فریاد شان میماند که آقای مهدی در آنجا هم اینان را به سکوت دعوت میکند که مبادا افشاگری شان «غیبت» تلقی شود.
شبکههای اجتماعی: قدرت مردم در انقلاب مصر
در زمینه افشاگری بربریت جاری در جهان، طی یک دهه گذشته ما نمونههای درخشانی را شاهد بودیم. چلسی مننگ، ادوارد اسنودن و جولیان آسانژ سه شخصیت برجسته بودند که صدها میلیون سند اشدمحرم دولت امریکا را فاش نموده بزرگترین رسوایی قرن را به سیستم جنگافروز حاکم در امریکا به بار آوردند. اینان با خرید خطرات بزرگی بر جان شان، مردم دنیا را از پهنای جنایات و فاشیزم و دستاندازی امپراتوری امریکا بر حریم خصوصی جهانیان مطلع ساخته نقش ارزندهای در آگاهیدهی به مردم ادا نمودند. شهامت و وجدان بلند این افراد حتی مسیر ژورنالیزم را تغییر داد که امروز از این نوع افشاگریها منحیث «قدرت پنجم» نام برده میشود. بر هر افغان بااحساس و بیدار است که این افراد باوجدان را سرمشق قرار داده در افشای خاینان ملی و فاسدان غلام بیگانه بیتوجه به «اصول اخلاقی» قلمبدستان خودکامهگان حاکم، هرآنچه سند و مدرک که در اختیار دارند از طریق صفحات اجتماعی بازتاب داده مرهمگذار زخمهای مردم شان گردند.
«در بروز تراژدیِ امروزِ افغانستان، بیش از هرکسی، در قدم نخست تاريخ، سپس استعمار را مسئول بدان؛ پس از اين دو، هر کی به قدر خویش تقصير دارد....»
این هم حکم «اخلاقی» بشدت باطل، ارتجاعی و غیرعلمی مهدی است برای برائت دادن شیاطین از چنگ محاکمه ملت. این منطق تمامی ستمپیشگان است که عامل سیهروزی مردم شان را به عوامل بیرونی ربط داده گردن خود را خلاص کنند. مگر سیاف و دیگر رهبران تنظیمی بارها نگفته اند که گناه ما نبود که جنگهای خانمانسوز کابل را راه انداختیم، این دستهای بیرونی بود که ما را به جان هم انداخت؟ مگر اینها همیشه بیشرمانه داد نمیزنند که اگر محاکمهای در کار باشد هیچکس در افغانستان بیگناه نمیماند؟ خودت هم همین منطق مندرس و فاشیستی را تبلیغ میکنی که «هرکی به قدر خویش تقصیر دارد.» اما واقعیت اینست که برباددهندگان وطن ما یک مشت جانی و خاین اند که فرمان آدمکشی صادر نموده، تمام ملت را به گروگان گرفتند و بدینصورت افغانستان را به ماتمستان بدل کردند.
اما آقای مهدی فقط یک پرسش را پاسخ دهد که استعمار چرا نتوانست کشور کوچک و فقیری چون کیوبا را که در زیر پنجال خونخوارترین قدرت استعماری موقعیت دارد طی چندین دهه از پا درآورده مثل افغانستان به فلاکت و تباهی سوق دهد؟ آیا خبر دارید که سی.آی.ای برای گرفتن جان فیدل کاسترو بیش از ششصد بار برنامه ریخت اما هربار ناکام شد چون ملت با او بود؟ آیا میدانید که کیوبا با همین وضعیت محاصرهشده در زمینه تعمیم معارف و صحت از تقریبا تمامی کشورهای جهان پیشی گرفته است؟ اما برعکس در افغانستان حداقل در چهاردهه گذشته امریکا و پاکستان و ایران و عربستان و شوروی و... توانستند به آسانی تا این حد «تراژدی» آفریده آنرا به جهالت و بربادی بکشانند. به گفته چرچیل، موجودیت «اقلیت خاین» و «اکثریت خاموش» در یک کشور است که برای استعمار راه باز میکند که آنرا بقاپد.
پس علتالعلل وضعیت ابتر کشور را باید در عوامل داخلی جستجو کرد چون علم به ما میآموزد که عامل تعیینکننده هر تحول در درون پدیدههاست و عوامل خارجی فقط میتوانند منحیث عوامل ثانوی تاثیرگذار باشند. تا وقتی عوامل قوی درونی وجود نداشته باشند، یک عامل خارجی نمیتواند به این حد موثر واقع شود. یک پارچه سنگ را سالها زیر مرغ بگذارید از آن چوچهای بیرون نمیشود، اما این تخم مرغ است که با گذشت ۲۱ روز چوچه بار میآورد، چون عوامل درونی آمادهای در آن وجود دارند که حرارت بدن مرغ منحیث عامل بیرونی بر آن موثر واقع میشود.
مردم افغانستان بارها در برابر اشغالگران با قهرمانی قیام کرده قربانیداده اند، اما هربار این خاینان داخلی بوده اند که جنبشهای ملت را از پشت خنجر زده دوباره برای استعمارگران در کشور زمینه مداخله و ویرانگری را مساعد ساخته اند.
امریکا و پاکستان و ایران و عربستان و غیره کشورها عمدتا با واریزکردن دالر و اسلحه به غلامان افغان شان وطن ما را به روز سیاه نشانیدند. بدون موجودیت اینچنین جواسیس و غلامان داخلی، ممکن نبود که اینان افغانستان را به فاجعه کنونی مواجه سازند. مبارزه علیه «استعمار» زمانی موفقانه و موثر خواهد بود که ابتدا غلامان داخلیاش را منکوب نموده از صحنه به دور راند.
تاریخ در مورد گذشته قضاوتش را بیگذشت خواهد کرد، اما در مورد مشخص چهار دهه گذشته که عاملانش هنوز در عرصه سیاسی حضور فعال دارند، این ملت است که باید قضاوت کند و از تعدادی از آنان که هنوز به حیات ننگین شان ادامه میدهند، بازپرس نموده اینان را به سزای اعمال شان برسانند. اگر امروز ما به تحقق عدالت نکوشیم، بیعدالتی به یک فرهنگ بدل گشته و نسل های بعدی نیز ما را مسئول قلمداد خواهند کرد.