زندگی بینوایان زیر حاکمیت جنایتکاران

زندگی بینوایان زیر حاکمیت جنایتکاران

ننگرهار با آن که به‌ظاهر از جمله‌ی ولایات «پیشرفته» به شمار می‌رود اما فقر و ناداری در آن به‌سان محروم‌ترین ولایات دیگر بی‌داد می‌کند. حاکمیت جنایت‌کاران، غاصبان زمین، مافیا، اختطاف‌چیان... زندگی را بر بینوایان این ولایت تار ساخته است. در تمام ولایت ننگرهار یک قطعه زمین سفید باقی نمانده است. باندهای ظاهر قدریر، مسلم‌یار، گیلانی، حضرت علی، انجنیر غفار، گل‌کریم، موسی، حنیف گردیوال، زمان غمشریک و... با دیدن زمین خالی اسناد جعلی ‌ساخته و آن را بدون درد سر غصب می‌کنند. اینان، حتا زمین مهاجرین در منطقه قاسم‌آباد دامنه کوه دامان را نیز غصب نمودند.

به همین دلیل اکثریت مردم تهی‌دست این ولایت در خیمه‌ها زندگی می‌کنند. پسران و دختران خردسال عموما پس از چاشت تا تاریک شدن هوا مصروف شغل‌هایی مانند رنگ کردن بوت و دست‌فروشی عمدتاً در باغ عمومی شهر بوده و مردان در‌صورتی‌که معتاد به مواد‌مخدر نباشند، با کودکان شان یکجا مصروف پیدا کردن لقمه نان اند. در چهره این اطفال فقر و گرسنگی از دور هویداست. جوانانی که به این باغ می‌آیند با اینان برخورد زشت داشته و حرف‌های کوچه بازاری می‌گویند که به یقین این نونهالان همین تربیه را گرفته و آینده شان تاریک خواهد بود.

در ذیل وضعیت زندگی عده‌ای از این اطفال را از زبان خود شان می‌نویسم که بیانگر وضعیت زندگی اغلب مردم افغانستان است.

Jalalabad Poor People
احسان

احسان ۱۳ ساله، متعلم صنف ۵ و باشنده منطقه خالص‌فامیلی است. ۴ برادر و ۳ خواهر داشته و به یاد ندارد که پدرش چرا و توسط کی کشته شد. او با دو برادر و خواهرش در باغ سراج‌العمارت مصروف رنگ کردن بوت‌ها است که از هر جوره ۱۰ کلدار پاکستانی می‌گیرد. او می‌گوید:

«از طرف صبح مکتب می‌روم ولی پس از چاشت به این باغ می‌آیم. چون تعداد بچه‌های که بوت‌ رنگ می‌کنند زیاد است، ما پول زیاد به دست آورده نمی‌توانیم. تا شام ۴۰ یا ۵۰ کلدار پیدا می‌کنم و به همین مقدار برادرها و خواهرم. مادرم مریض است و زردی دارد. از زیارت "زیړی بابا" برایش تعویذ آورده ولی جور نشد. پول نداریم که او را تداوی کنیم.»

Jalalabad Poor People
وحید

وحید ۱۰ ساله متعلم صنف ۴ است. او در نزدیک پل بهسود با فامیل ۸ نفره‌اش در یک خیمه زندگی می‌کند. پدرش کراچی دستی دارد و اموال مردم را از مندوی تا موترها انتقال می‌دهد. با برادرش در باغ بوت‌ رنگ می‌کند. درمورد زندگی پردرد خود این‌گونه می‌گوید:

«در اینجا اول خو کار پیدا نمی‌شود، به‌خاطری که تابستان است و تعداد بسیار کم به این باغ می‌آیند و از طرف دیگر مردم با ما برخورد خراب می‌کنند. داو و گپ‌های خراب می‌زنند، مخصوصاً به دخترها. تا ناوقت اینجا می‌باشم و کار می‌کنم، اگر پول به خانه نبرم پدرم قهر می‌شود. در مکتب دولتی هستم، آنجا هم درس نیست و در خانه هم درس خوانده نمی‌توانم.»

وحید با لباس مکتب به کار می‌آید و با همین لباس خوابیده و صبح دوباره با همین لباس به مکتب می‌رود. او نوازش و محبت پدر و مادر را نمی‌فهمد زیرا اگر با دست خالی به خانه برود با دشنام و لت و کوب والدین مواجه می‌شود.

Jalalabad Poor People
زمری

زمری ۱۴ ساله، سرپرست خانواده ۶ نفری است. پدر و خواهر ۶ ساله‌اش در کنر بنابر حمله طیاره بی‌سرنشین امریکایی‌ها کشته شدند و خانه شان ویران و از ناچاری و بی‌نانی به جلال‌آباد کوچ کرده‌اند. زمری با کراچی دستی خود اموال مردم را تا موتر یا خانه‌های نزدیک به شهر انتقال می‌دهد و روزانه ۲۰۰ الی ۲۵۰ کلدار پاکستانی به دست می‌آورد. او درباره کشته شدن پدر و خواهرش می‌گوید:

«عروسی مامایم بود، ما همه رفته بودیم. در آنجا خواهرم مریض شد و پدرم او را به خانه آورد. طرف نماز عصر بود که طیاره بی‌پیلوت قریه ما را بمبارد کرد. ما که آمدیم دیدیم خانه ما ویران شده و سقف خانه بر سر پدر و خواهرم فرو ریخته بود. پس از آن در آنجا کار نبود، مجبور شدیم به جلال‌آباد بیاییم و به‌خاطر پیدا کردن نان کار کنیم.»

با دیگرانی که گفتگو کردم وضعیت زندگی شان مشابه وحید و احسان و زمری بود. از یک‌سو بی‌نانی و فقر و از سوی دیگر محیط به شدت آلوده ننگرهار با گند فحشا، بی‌فرهنگی، مواد مخدر و... این بینوایان را به بی‌راهه می‌برد. بچه‌ها یا به جمع چاقوکشان می‌پیوندد و یا به مواد‌مخدر معتاد می‌شوند و دختران در دام باندهای فروش سکس اسیر می‌شوند.

مقالات برگزیده

مقالات رسیده

هنر و ادبیات

از صفحات تاریخ ما

تعداد مهمانان حاضر: 62 نفر