صلح و ادبیات نوبل، جوایز آلوده و رسوا
- رده: مقالات
- نویسنده: فرزاد
- منتشر شده در سه شنبه، 25 قوس 1393
الفرد نوبل، کیمیادان سویدنی صاحب کارخانه اسلحهسازی بود که در زمان حیاتش اختراعات زیادی را در این زمینه به ثبت رسانید و مشهورترین آن اختراع داینامیت است که انسانهای زیادی را به کشتن داد. در سال ١٨٨٨ یک روزنامه فرانسوی به اشتباه خبر مرگ او را پخش نموده، نوشت: «فرشته مرگ مردهاست، دکتر آلفرد نوبل، فردی که برای ایجاد راهی برای کشتن افراد بیشتر در زمان کمتر ثروتمند شده بود؛ دیروز فوت کرد.» این خبر نوبل را تکان داده خواست کاری کند که بعد از مرگ به نیکی یاد شود. او در وصیتنامهای که به تاریخ ۲۷ نوامبر ۱۸۹۵ نوشت، بخشی از سرمایه خود را برای جایزه سالانه در پنج رشته اختصاص داد.
در خصوص جایزه صلح نوبل، در وصیت او میخوانیم: «به کسی داده شود که بهترین یا بیشترین کوشش را در راه برادری ملل یا انحلال یا کاهش ارتشها یا تشکیل و ترغیب کنفرانسهای صلح کرده باشد.»
جایزه صلح نوبل امسال به ملاله یوسفزی و کایلاش ساتیارتی داده شد. آیا واقعا ایندو انتخاب مناسب برای دریافت آن بودند و کاری برای صلح جهانی نمودهاند؟ پروفیسور پیتر باوفو در مقالهای تحت عنوان «سیاست کثیف جایزه صلح نوبل» که در روزنامه روسی «پراودا» به تاریخ ٢٣ اکتوبر ٢٠١٤ به نشر رسیده، مینویسد:
«نکته اینجاست که ملاله یوسفزی و کایلاش ساتیارتی در طول عمر شان کدام کار درخوری برای جهان انجام ندادهاند، ازینرو تفویض جایزه صلح نوبل ٢٠١٤ به اینان مسخره کردن بیطرفی آن و سیلیای به روی صلح جهانی است. ملاله میشد برای جایزه "آموزش و پرورش" و ساتیارتی برای جایزه نوبل "لغو بردگی" کاندید گردند، اما اینان مستحق جایزه "صلح" نوبل نیستند.... چرا کمیته نوبل ناروی جایزه را به دو فردی داد که هیچ خدمتی برای خلعسلاح و صلح جهانی انجام ندادهاند؟»
جایزه صلح و ادبیات نوبل، جوایز کاملا سیاسی و آلودهاند که بحثهای جدی روی نامستحقبودن اکثر کسانی که برنده آن اعلان میشوند، وجود دارد. کشورهای بزرگ امپریالیستی شدیدا در آن دخالت داشته، طبق سیاستهای شان تلاش میکنند آن را به افراد مورد نظر شان بدهند که از شهرت و اعتبار آن به نفع برنامههای جنایتکارانه نظامی و اقتصادی شان سود برند.
اهدای جایزه صلح نوبل به بارک اوبامای جنگافروز توسط کارتونیست های زیاد جهان به تمسخر گرفته شد (کارتونیست: رودریگو)
مایکل نوبل، نواسه برادر آلفرد نوبل نیز در مقالهای در روزنامه نارویژی Aftenposten در ٩ دسامبر ٢٠١١ اعتراض نمود که این جایزه سیاسی شدهاست و کمیته صلح نوبل اکثرا طبق وصیت نوبل عمل نمیکند.
اگر این جایزه واقعا بیطرفانه میبود، به حق که امسال شیرزنان کوبانی شایسته دریافت آن بودند که دربرابر بربرصفتترین نیروی قرن، که تهدید جدی به انسانیت محسوب میگردد، قهرمانانه سینه سپر کردند و بر پوزه آن کوبیدند. این جایزه باید به یکی از این زنان داده میشد که با مقاومت حماسی شان در برابر وحشیان «داعش» برای زندگی بهتر و برای صلح، جهان را متحیر ساختند.
در لیست برندگان صلح نوبل جنایتکاران و چهرههای منفوری چون مناخم بگین، هنری کیسینجر، اسحاق رابین، اوباما، شیمون پرز، جیمی کارتر، کوفی عنان، الگور، روزولت، لخوالسا، گرباچوف، اتحادیه اروپا و غیره جا دارند.
با معرفی فقط دو تن از چندین ستمکار که جایزه صلح نوبل را دریافت نمودهاند، میبینیم که کمیته نوبل، تا چه حد از وصیت نوبل عدول ورزیده، این جایزه را به جنایتکاران جنگی دادهاست:
مناخم بگین:
بگین، صدراعظم اسراییل در ١٩٧٧، یکی از قاتلان مشهور ملت مظلوم فلسطین است. بگین در شانزده سالگی به سازمان تروریستی «بتار» پیوست. یک سال بعد، به علت نشاندادن سبعیت در آدمکشی فرمانده این سازمان بدنام شد. در ۱۹۴۲، با گروه تروریستی یهودی به نام «ایرگون» پیوست، سازمانی که در لیست گروههای تروریستی انگلیس نیز جا داشت. در ١٩٤٨، زمانی که او رهبر «حزب آزادی» بود برخی روشنفکران یهود از جمله هانا آرنت و آلبرت آینشتاین در نامه سرگشادهای به «نیویارک تایمز» او را رهبر حزبی خواندند که در سازماندهی، روشها، فلسفه سیاسی و خواسته اجتماعی مشابه حزب نازی فاشیستهای هیتلری عمل میکند.
کمیته صلح نوبل با آگاهی از سوابق فاشیستی بگین و نقش او در جنایت و ستم نسبت به مردم فلسطین در ۱۹۷۸ جایزه صلح را به وی داد. اسحاق رابین و شیمون پرز دو رهبر فاشیست دیگر اسراییل نیز از برندگان این جایزه اند.
هنری کیسینجر:
کیسینجر، دیپلمات معروف امریکایی، مشاور امنیت ملی دولت امریکا و وزیر امور خارجه دوره نکسون (١٩٧٣-١٩٧٧) بود که بین سالهای ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۷در عرصه سیاست خارجی جنگافروزانه امریکا نقش برجسته داشت. بمباردمان کامبوچ، جنگ ویتنام، جنگ هند و پاکستان، کودتا نظامی علیه دولتهای دموکراتیک در شیلی و چندین کشور دیگر امریکای لاتین و غیره واقعات خونین جهانی همه تحت نظر و طبق سیاست راهبردیای انجام پذیرفت که کیسینجر در آن نقش مرکزی داشت. کیسینجر تا امروز در پس پرده از جمله مشاوران کاخ سفید بوده، در باره جنگهای جنایتکارانه امریکا در عراق، افغانستان، لیبی، اکراین، سوریه و غیره مناطق جهان خط تعیین میکند.
در سال ١٩٧٣، درحالیکه جنگ موحش امریکا علیه مردم ویتنام ادامه داشت، مذاکرات میان کیسینجر و «له دوک تو» (دیپلمات ویتنامی و از اعضای ارشد حزب کمونیست ویتنام) منجر به امضای «معاهده صلح پاریس» گردید، معاهدهای که هیچگاه جامه عمل نپوشید. به این بهانه، کمیته نوبل، کیسینجر و دوک تو را برنده جایزه صلح نوبل ١٩٧٣ اعلام نمود. دوک از دریافت این جایزه ابا ورزیده، در نامهای نوشت:
«از امضای موافقتنامه پاریس تا کنون، دولت امریکا و اداره سایگون به نقض موارد کلیدی این موافقه ادامه میدهند.... صلح واقعی تا کنون در ویتنام جنوبی متحقق نگردیدهاست. بنابر این برای من ممکن نیست که جایزه صلح نوبل سال ١٩٧٣ را بپذیرم... زمانی که به معاهده صلح پاریس احترام گذاشته شد، سلاحها خاموش شدند و صلح واقعی در ویتنام جنوبی برقرار گردید، آن زمان میتوانم روی پذیرش جایزه غور نمایم.»
جایزه نوبل به اتحادیه اروپا (کارتونیست: کارلوس لاتوف)
با تفویض جایزه صلح به کیسینجر، برای نخستین بار در تاریخ جایزه نوبل، دو تن از اعضای گزینش این کمیته به رسم اعتراض استعفا دادند. در عین زمان این عمل با اعتراضات وسیع در سراسر جهان همگام گشت و از جمله شصت دانشمند از پوهنتونهای هاروارد و MIT امریکا در نامهای آن را محکوم کردند.
هیوارد زین، تاریخنویس و نویسنده برازنده امریکا، ضمن محکومنمودن اعطای نوبل به جنایتکاران جنگی و دشمنان صلح در جهان مینویسد: «کمیته نوبل صلح باید کنار رفته و وجه هنگفتاش را به یک سازمان جهانی صلح بسپارد که مقهور ستارهسازی و تبلیغات نشده و درکی از تاریخ داشته باشد.»
جایزه ادبیات نوبل نیز بهصورت افتضاحآمیز عمدتا به همانهایی داده شد که به قول احمد شاملو «بهترین انشای سال در مورد غرب» را نوشتند. بخصوص در اوج «جنگ سرد» این جایزه به نویسندگانی تعلق گرفت که آثار شان برای غرب خوراک تبلیغاتی مناسبی فراهم میساخت. مثلا آلکساندر سولژنتسین، نویسنده روسی در ١٩٧٠ برنده جایزه ادبیات نوبل اعلان گردید چون غرب از آثار او به نحوه گسترده جنگ تبلیغات علیه شوروی و سیاست «استالینزدایی» سود میبرد.
ژان پل سارتر: «جایزه نوبل بهطور عینی امتیاز ویژه نویسندگان غرب و یا یاغیان شرق تلقی میشود.»
در ١٩٦٤، ژان پل سارتر نویسنده و روشنفکر برجسته فرانسه برنده جایزه ادبی نوبل اعلان گردید اما او از دریافت این جایزه امتناع ورزیده در بخشی از نامهای که به کمیته نوبل فرستاد، نوشت:
«جایزه نوبل بهطور عینی امتیاز ویژه نویسندگان غرب و یا یاغیان شرق تلقی میشود. مثلا این جایزه به پابلو نرودا، که از بزرگترین شاعران امریکای جنوبیست، داده نشد.... نویسندهای که امتیازی از این نوع را میپذیرد، خود و نیز مجمع یا موسسهای را که به او این افتخار را میدهد، متعهد میکند.... نویسنده هرگز نباید این اجازه را بدهد که به یک "مقام رسمی" تبدیلش کنند. هرچند این کار، همچون مورد من، به صورتی آبرومند انجام پذیرد.»
کسانی نیز بودهاند که با دریافت جایزه، آن را موقع مناسب برای افشای دولتهای چپاولگر و تشریح سیاستهای پیشرو شان دانستهاند. بهطور مثال در سال ٢٠٠٥ نویسنده انگلیس، هارولد پینتر برنده جایزه ادبیات نوبل گردید. او با دریافت جایزه، پیامی فرستاد که طنین جهانی داشت و طی آن غرب و بخصوص دولتهای انگلستان و امریکا را بهخاطر سیاست جنگافروزانه شان مورد انتقاد جدی قرار داده، افشا نمود. در بخشهایی از پیام آگاهیبخش او میخوانیم:
«...برای حفظ قدرت میبایست انسانها در بیتفاوتی و ناآگاهی بسر برند، میبایست در نادیدهگرفتن حقیقت زندگی کنند، حتا در نادیدهگرفتن حقیقت زندگی خودشان. بنابر این ما در محاصرهی شبکهی تارهایی تنیده از دروغ هستیم و از آن تغذیه میکنیم.
پس از جنگ جهانی دوم ایالات متحده از هر دیکتاتوری نظامی دستراستی در جهان پشتیبانی کرد، در بسیاری موارد خود آنها را روی کار آورد. من اشاره میکنم به اندونزی، یونان، اوروگوئه، برزیل، پاراگوئه، هائیتی، ترکیه، فیلیپین، گواتمالا، السالوادور، و البته شیلی. باعث و بانی موج ترور و وحشت در شیلی امریکا بود، جنایتی را که هرگز نمیتوان تطهیر کرد و بخشود.
ما برای مردم عراق شکنجه، بمبهای خوشهای، اورانیوم خالیشده، کشتار بیشمار، انهدام بیمنطق و بیهدف، فلاکت، حقارت و مرگ آوردیم و نامش را میگذاریم "ارمغان آزادی و دموکراسی برای خاورمیانه".
ادوارد سنودن با قبول ریسک بزرگ، میلیونها سند اشد محرم دولت امریکا را افشا نموده از مقیاس تجسسهای باورنکردنی نهادهای استخباراتی آن کشور در زندگی مردم سراسر جهان پرده برداشت. او از سوی نهادهایی برای صلح نوبل امسال کاندید شده بود، اما برایش داده نشد چون قرار نیست این جایزه به منتقدان نظام امپریالیستی تفویض گردد. این درحالیست که او قبلا جوایز «صلح اشتوتگارت»، «حقوق بشر سویدن»، «نوبل آلترناتیو»، «سام ادمس»، «افشاگران آلمان» و غیره را بهخاطر تاثیر عمیقی که کار جسورانهاش در عرصه جهانی داشت، به دست آورد.
آدم باید چند انسان را بکشد تا بهعنوان قاتل گروههای انسانی و جنایتکار جنگی واجد شرایط شود؟ یکصد هزار؟ به نظر من وقتی که "بیش از حد لازم" بکشد. از همین رو، به منظور اجرای عدالت، بوش و بلیر باید در دادگاه جنایی بینالمللی محاکمه شوند.
برای بوش و بلیر مرگ چیزی حساب نمیشود و این حرفها پیش پا افتاده است. پیش از آغاز مقاومت مردم عراق، دست کم صد هزار عراقی بر اثر بمبها و راکتهای امریکایی کشته شدند. آنان انسان به حساب نمیآیند. مرگشان وجود ندارد. آنها جای خالی و نانوشته در یک متن هستند. آنها حتا بهعنوان کشته به ثبت نرسیدهاند. "اجساد را ما نمیشماریم"، این را جنرال امریکایی، تامی فرانکس، گفت.»
متاسفانه در مورد ملاله یوسفزی و کایلاش ساتیارتی به نظر میرسید که حتا متن سخنرانیهای شان دیکتهشده بود و نکته قابل غور و افشاگری در خود نداشت.
البته برای ما افغانها تنها همین نکته هم میتواند بیاعتباری جایزه صلح نوبل را اعلان نماید که حتا احمدشاه مسعود، متهم به موارد وحشتناک جنایات جنگی و ستم نسبت به مردم ما، و سیما سمر عضو مرکزیت حزب جنایتکار وحدت اسلامی از جمله کاندیدان این جایزه بودهاند.