انقلاب ناتمام مصر علیه استبداد اخوانالشیاطین به پیش میرود
- رده: مقالات
- نویسنده: فرزاد
- منتشر شده در سه شنبه، 18 سرطان 1392
خیزش مردمی مصر که در فبروری ٢٠١١ به دیکتاتوری ٣٠ ساله حسنی مبارک پایان بخشید، با به زیر کشیدن دیکتاتوری اخوانالمسلمین وارد مرحله جدیدی گردید. زحمتکشانی که با شعار نان و آزادی برخاسته رژیم مستبد و نوکر امریکا را سرنگون کرده بودند، به زودی دریافتند که در دام گزنده استبداد بنیادگرایی گیر افتاده و ثمرات تلاشهای شان به هدر رفته است.
در انتخابات مصر هرچند بنیادگرایان «حزب آزادی و عدالت» توانستند با یک اکثریت شکننده به قدرت دست یابند، اما این پیروزی در واقع به بیراهه کشانیده شدن مبارزات مردم بود که در نتیجه سازشهای پس پرده -توافق اخوانالمسلمین با امریکا و حمایت شیوخ عرب (بخصوص قطر) و تبلیغات وسیع- بدست آمد. همچنان نیروهای طرفدار دموکراسی و عدالت طی سی سال حاکمیت نظامیان آنچنان سرکوب شده بودند که در فرصت کوتاه امکان سازماندهی و کسب قدرت را نداشتند در حالی که اخوانالمسلمین با در دست داشتن امکانات وسیع مالی، سیاسی و تبلیغاتی طی دهههای گذشته، شانس بالایی برای غصب دستاوردهای این قیامها را داشت و بالاخره با سوءاستفاده از اعتقادات مذهبی و ناآگاهی تودهها رای نسبتا بالایی را در مناطق روستایی بدست آورد.
جنبش اخوانالمسلمین که در سال ۱۹۲۸ میلادی توسط «حسنالبنا» و با نقشه استخبارات انگلیس علیه جریانات ملی و استقلالطلب در مصر تأسیس شد همواره وعدههای چرب و گرم میداد و مصریها هیچگاهی عملا مثل افغانها حاکمیت و توحش آنان را تجربه نکرده بودند.
وقتی خامنهای طی خطبهای شورش مردم مصر علیه مبارک را «تداوم انقلاب اسلامی ایران» نامیده بود، اخوانالمسلمین طی اطلاعیهای به تاریخ ٤ فبروری ٢٠١١ عکسالعمل نشان داده اعلام کرد که قیام مردم مصر شامل همه اقشار این کشور نظیر مسلمانان، مسیحیان و تمامی نگرش های سیاسی موجود در مصر است و یک انقلاب اسلامی نیست و تاکید کرد که این گروه نه به دنبال کسب قدرت است و نه برنامهای برای این کار دارد، بلکه تنها خواستار اصلاحات در مصر است.
شعار تظاهرکنندگان در مصر: «امریکا بیدار شو، اوباما از یک رژیم فاشیست در مصر پشتیبانی میکند.»
اما به مجرد تکیه زدن بر قدرت، مرسی عملا اولین تلاشش را برای تحکیم حکومت دینی با تغییر قانون اساسی آغاز نمود که درین جریان ٢٢ تن از اعضای مجلس در اعتراض بر نفوذ اخوانی ها و دیگر متعصبین مذهبی که میکوشیدند قانونی یکجانبه و قرونوسطایی را تحمیل نمایند استعفا دادند. بدینصورت تندروان اخوانی و سلفی زمینه یافتند قانونی را تنظیم نمایند مبنی بر شریعت اسلامی که در آن از قوانین بینالمللی و حقوق بشر ذکری بعمل نیامده و آزادی های مدنی، حقوق اقلیت های مذهبی، زنان و اتحادیه های صنفی زیر نام اسلام محدود گردیده است. این قانون جدید که طی یک همهپرسی طراحی شدهای، با شرکت فقط ٣٠ فیصد واجدان رایدهی تصویب شد، در حقیقت راه را برای طالبانیزه کردن جامعه مصر هموار نمود.
مرسی فقط شش ماه بعد از رسیدن به ریاست جمهوری، جهت فرمانروایی عام و تام منحیث دیکتاتور بنیادگرا طی فرمانی شورای عالی قضایی مصر را که بالاترین مرجع حقوقی بود تابع تصمیمات خود اعلام نموده و بدینصورت اصل تفکیک قوا را که یکی از مشخصات هر نظام دموکراتیک است نقض نمود. او با انحصارطلبیای که خاصه بنیادگرایان است، تمامی گروه های دیگر سیاسی را از دایره قدرت به دور پرتاب کرده فقط بر اخوانیهای خودش تکیه کرد.
شعار مردم مصر در جریان دیدار هیلری کلنتن با مرسی:
«این فاحشه را از مصر بیرون پرتاب کنید»
«از جانب مصری ها به مردم امریکا و رئیس جمهور اوباما: روابط ما به خاطر ان پیترسن {نماینده خاص اوباما در مصر} فاحشه خطرناک است چون او از قاتلان و تروریزم اخوانالمسلمین حمایت میکند. این فاحشه را همین حالا از مصر بیرون برانید. آقای رئیس جمهور اوباما، همین حالا»
پیروزی اخوانالمسلمین در اثر توطئه پس پرده امریکا عملی گردید. امریکا که با سقوط حسنی مبارک دست به کار شده بود تا با منحرف ساختن جنبش مردمی، دولت مزدور دیگری را در مصر جابجا کند نیروی بهتری از اخوانیالمسلمین نمیتوانست بیابد. چون این جریان با ماهیت ارتجاعی و مزدورمنشانه با وجود شعارهای ضدغربی در اکثر کشورهای جهان و بخصوص افغانستان ثابت کرده اند که همیشه با استعمار به آسانی کنار آمده و در برآورده ساختن اهداف آن تلاش بخرج میدهند. امریکا همانگونه که از بنیادگرایان اسلامی در عربستان، ایران، افغانستان و سایر مناطق برای تحقق اهداف استراتژیک و اقتصادیاش و سرکوب نیروهای مترقی و استقلالطلب سود کافی برده است، فرو رفتن مصر در گنداب فاشیزم دینی را آرزو میکرد. از همین رو در واقع دستگاه سرکوب حسنی مبارک را از چنگ خلق بپاخاسته نجات داده تسلیم اخوانالمسلمین نمود.
مرسی که تحصیلکرده امریکاست و حتی مدتی در آژانس مهم فضایی آن کشور «ناسا» وظیفه انجام داده است، طی یک سال ریاست جمهوری، با امریکا و اسرائیل سیاست گرم رژیم مبارک را ادامه داد. هیلری کلنتن وزیر خارجه امریکا از اولین مقامات غربیای بود که به مصر سفر کرده به دیدار مرسی شتافته حمایتش را از دولت جدید ابراز کرد که به تعقیب آن امریکا کمک یکونیم میلیارد دالری را برای دولت اخوانالمسلمین آغاز کرد.
رهبران اخوانالمسلمین که چندین دهه در سخنرانیهای مزورانه شان علیه امریکا و اسرائیل شعار داده وعده تلاش برای رهایی فلسطینیان را میدادند، با رسیدن به قدرت فوری اسرائیل را به رسمیت شناختند و شخص مرسی با فرستادن نامههای محبت آمیز به نمایندگی از مردم مصر به آن کشور خود را دوست مخلص شیمون پرز رئیس جمهور فاشیست رژیم صهیونیست معرفی کرد. اخوانی ها در بحران سوریه نیز به زایده امریکا و غرب بدل شده در کنار القاعده و گروههای تروریستیای قرار گرفتند که تحت لوای امریکا و ناتو علیه دولت بشاراسد در جنگ اند.
هیلری کلنتن از جمله نخستین مقامات غربی بود که به دیدار مرسی به قاهره رفته حمایتش را از دولت اخوان المسلمین اعلان نمود.
به علت مداخلات پنهان امریکا در رویدادهای مصر و حمایت از بنیادگرایان، در جریان تظاهرات میلیونی، شعارهای تند و پلاکارتهایی علیه امریکا و اوباما توسط تظاهرکنندگان حمل میگردیدند که البته مطبوعات غربی نخواستند آنها را انعکاس دهند.
اخوانالمسلمین که در جریان برنامه انتخاباتی خود به جمعیت ٨٤ میلیونی مصر وعده بهبود وضعیت معیشتی و رفع بیکاری و رکود اقتصادی را داده بود، آنچنان در تحکیم ریشه های استبداد مذهبی غرق شد که وعده های دروغیناش را بکلی فراموش کرد. به سبک خمینی برای اخوان مصر نیز «اقتصاد مال خر» بود و بدینترتیب نرخ بیکاری که در زمان مبارک ٩ درصد بود طی یک سال به بالاتر از ١٣ فیصد افزایش یافت؛ ارزش پول ملی آن کشور روزبروز کاهش یافته باعث تورم شدید گردید؛ دولت مجبور به حذف سبسدی ها گردیده و این وضع زندگی ملت را خرابتر نمود؛ صنعت توریزم مصر بمثابه منبع مهم عایداتی دچار ورشکستگی گردید؛ قروض دولت از ۶۹ درصد تولید ناخالص ملی در سال ۲۰۱۲ به ۷۵ درصد در ٢٠١٣ افزایش یافت که باعث بحرانی شدن شرایط زندگی ٤٠ فیصد نفوسی شد که زیر خط فقر بسر میبردند؛ حدود ٤٥٠٠ فابریکه طی دوسال تعطیل گردیدند و دولت نتوانست راه حلی برای آن بیاندیشد؛ کمبود انرژی برق و قطع متواتر آن و نبود مواد سوخت کافی و... اوضاع را بیشتر متشنج ساخت.
اخوانی های مصر همانند چوچه های همکیش افغان شان با شلاق دین علیه تمام مظاهر انسانیت و ترقی برخاسته و یورش بر زنان و تحمیل حجاب اجباری از نخستین قوانین شان بود. در تظاهرات اخیر برای شکستن روحیه زنان، چاقوکشان اخوانی زنان معترض بیشماری را در روز روشن مورد تجاوز قرار دادند. آنان حتی آثار باستانی را که منبع پر درآمد و اشتغالزای آن کشور است، علامت دوران بت پرستی و جاهلیت دانسته محکوم کردند و اگر فشار افکار عامه نمیبود همانند طالبان ما مجسمه های فراعنه را نابود میکردند.
تظاهرکنندگان مصری تابوت سمبولیک مرسی را حمل میکنند.
جنبش وسیع ضد دیکتاتوری حسنی مبارک علیه سلب آزادی های فردی و بینوایی و فقر به راه افتید، اما با رویکار آمدن مرسی مردم بهت زده شاهد بودند که به جای آن یک دیکتاتوری مذهبی در حال شکل گرفتن است که غیر از حمله بر حقوق مدنی، حتی ارزش های سکولاریستی رژیم قبلی را نیز با بنیادگرایی مذهبی جاگزین کرده است.
نیروهای سیاسی مخالف اخوانالمسلمین که سرگذشت خونین دستگاه آدمکش خمینی در ایران را شاهد بودند به زودی با دستبرد ارتجاع اخوانی بر آزادی های اجتماعی دریافتند که این جماعت متعصب با سوءاستفاده از عقاید مردم و با نیرنگ در حال برقراری فاشیزم مذهبیای اند که مصر را به تباهی سوق خواهد داد. آنان به درستی آگاه اند که اگر سلطه اخوانیها و سلفیها استحکام یابد آنوقت کار به زیر کشیدن شان دشوار و طولانی خواهد بود. از همینرو تمامی نیروهای عدالتخواه -متشکل از لیبرالها، ملیگرایان، طیف های مختلف چپ و سوسیالیستها و کمونیستها و غیره تحت پرچم «جبهه نجات ملی» با کنار گذاشتن اختلافات ثانوی دور یک پلاتفرم جمع شده جنبش «تمرد» را راهاندازی نموده و بیش از ٢٢ میلیون امضا در پای درخواستی برای استعفای مرسی جمعاوری کردند.
تمام این رویدادها مردم مصر را که با خیزشهای شجاعانه، بیشتر سیاسی شده و به آگاهی رسیده بودند متوجه ساخت که مملکت شان به سوی یک سیستم تئوکراتیک و توتالیتر دینی روان است که بدتر از دیکتاتوری حسنی مبارک آنان را خواهد فشرد. از همین رو جنبش وسیع تودهای در سراسر کشور یکبار دیگر شعلهور شد و اینبار تیر اصلی شان متوجه اخوانالمسلمین و حزب سلفی «النور» بود. با همه حیلههای مرسی، آنان به چیزی کمتر از استعفای او راضی نشدند و بر عملی کردن خواستهای شان تاکید ورزیدند.
میدان تحریر که فقط یک سال پیش قلب تپنده انقلاب توده های مصر علیه دیکتاتوری مبارک بود، اینک به صحنه مبارزه علیه استبداد دینی مرسی بدل گشت. صدها هزار تن از معترضان آگاه دفاتر اخوانالمسلمین را در شهرهای مختلف به آتش کشیده شعار میدادند که «مصر ایران نخواهد شد». با آن که درگیریهای پراکنده تا کنون به کشته شدن دهها مصری انجامیده اما خشم عمومی همچنان توفانی است.
ارتش مصر که به مثابه نیروی سرکوبگر دیکتاتوری و شدیدا وابسته به امریکا از زمان مبارک به جز نشستن عبدالفتاح السیسی به جای طنطاوی در راس آن، تغییری در ساختارش وارد نشده است، با درک اینکه دیگر مرسی قادر به ادامه حیات نیست با ظاهر دفاع از مردم وارد معرکه شد و با کوتادی بیدردسر و انتقال مرسی به محل نامعلوم، دولت موقتی را برسرکار نمود چیزی که شعف و سرور دهها میلیون مصری را به دنبال داشت.
جمعی از اخوانی های بیگانه پرست و منفور افغانستان به خاطر سرنگونی حکومت مرسی در کابل اشک میریزند.
با آن که تودههای مصر طی دو سال با اعتراض و ایستادگی توانستند دو رژیم منفور را یکی پی دیگری زمینگیر کرده به قدرت همبستگی و همصدایی خود پی برند، اما نبود یک نیروی مقتدر مترقی و متشکل هنوز هم ضعف جدی این جنبش بشمار رفته و به امریکا و نوکران بومیاش اجازه میدهد که به آسانی یکبار دیگر ثمرات از خودگذریهای مردم را به کجراه کشند. شخصیتهای چون البرادعی، عمرو موسی، السید البدوی، عدلی منصور، شیخ الازهر وغیره که درین روزها از آنان به مثابه پیشکسوتان جنبش در مطبوعات غربی نام برده میشود، همه در آخرین تحلیل نمایندگان لایههای استثمارگر جامعه اند که به آسانی تن به سازش داده به هیچ صورت برای پیروزی قطعی و پیگیری انقلاب مردمی و تلاشی کامل سیستم پوسیده و مستبد گذشته متعهد نیستند.
کارگران و دیگر زحمتکشان مصر جانبازانه در صف اول مبارزات جاری جا دارند. درحالیکه در زمان حسنی مبارک جز «فدراسیون اتحادیه های کارگری» که یک اتحادیه دولتی بود، هیچ تشکل کارگری زمینه فعالیت نداشت، با برچیده شدن او باوجود همه دشواری ها و محدودیت ها کارگران دست به بسیج و پایه گذاری اتحادیه ها زدند. از جمله «فدراسیون اتحادیه های کارگری مستقل مصر» (متشکل از ۱۷۰ اتحادیه مستقل) بنیانگذاری شد و نخستین کنگره اش را در ٢٩ جنوری ٢٠١٢ برگزار کرد. تشکل دیگری زیر نام «کنگرهی دموکراتیک کارگران مصر» نیز در همین سال شکل گرفت. اما این تشکل های نوپا هنوز از آن موقعیتی برخوردار نیستند که رهبری را به دست گیرند.
به همین علت مردم مصر هنوز راه طولانیای برای رسیدن به «نان و آزادی» دارند. اما آنچه مسجل است، امریکا در تحمیل «جمهوری اسلامی» در مصر ناکام ماند اما بدون شک تلاشش را برای نصب دیکتاتوری سومی در آنجا دوچندان خواهد کرد. ناتوانی و شکست اخوان در خاستگاه آن، خواهی نخواهی در تضعیف این جنبش پاسبان جهالت و جنایت در دیگر کشورها و منجمله افغانستان ما بیاثر نخواهد بود.
حکومت اخوان المسلمین در یک دوران کوتاه نشان داد که جریانهای بنیادگرای دینی به هیچ وجه نمیتوانند دموکرات و مدافع عدالت باشند هر چند برای رسیدن به قدرت ناگزیر به قبول انتخاباتی اند که آنرا کفر و «غربی» میخوانند. این درس را از جنبش عدالتخواهانه «پارک گزی» علیه رژیم بنیادگرای ترکیه نیز میتوان گرفت. نقش اخیر اخوان در مصر همانند عملکرد این جنبش در همه جا تلوارکشی مقابل انقلاب و سد گشتن در برابر پیشرفت تاریخ بود.
اخوانالمسلمین در ضمن یکبار دیگر ثابت ساخت که با وجود حرفهای اغواگرانه علیه غرب، بهترین متحد امپریالیزم جهت به بردگی کشانیدن ملتهاست. مردم افغانستان که در اولین سالهای ورود این لشکر جهالت لقب «اخوانالشیاطین» را به آنان داده بودند، اینک مردم مصر نیز به شیطان صفت بود آنان پی بردند، و این امکان مانور های آینده را برای این موجودات عصر حجر فوقالعاده دشوار میسازد.
اما درس مهم مصر برای تمامی ملتهای فقیر و فرو رفته در جهل و ستم اینست که مردم پابرهنه همانگونه که مولدین ثروت اند، سرچشمه خروشان قدرت نیز به شمار رفته و اگر برخیزند، ماشین عظیم و تا دندان مسلح دیکتاتوری و استبداد در برابر شان کاری از پیش برده نمیتواند. اما پیروزی قطعی و رهیدن از استعمار و استثمار، بدون داشتن یک تشکل قدرتمند و پیشرو ناممکن است.