استاد محمد علم خان جاودانه گشت!

استاد محمد علم خان

بازهم گنجینه‌ دیگری از دانش و آگاهی و استقامت جاودان گشت. نه تنها مردم فراه بلکه سراسر افغانستان یکی از صادق‌ترین، نجیب‌ترین و وطندوست‌ترین شخصیت‌های شان را از دست دادند. استاد محمد علم خان، آموزگار زبده و متعهد، رهبر مبارز و شجاع، غمخوار مردم مظلوم و یک انسان سراسر شرف و نجابت بعد از سال‌ها جدال با بیماری پارکینسون، به تاریخ ٢٧ قوس ١٣٩٣ (١٨ دسامبر ٢٠١٤) پدرود حیات گفت. مرگ نابهنگام و دردناک استاد، نه تنها خانواده و دوستان بلکه تمامی شاگردان، همرزمان و راهیان واقعی‌اش را در سوگ عمیقی فرو برد.

استاد محمد علم خان در زمره‌ی نام‌آوران و پیشگامان عدالت‌خواه و ستم‌ستیز وطن ما بود که عمرش را وقف مردم و کشورش نمود. استاد طی زندگی پرفروغ و پرافتخارش در برابر مظالم اجتماعی و جنایات ستمکاران رنگارنگ چون کوه استوار ماند، نه کرنش نمود و نه معامله. غرور، عزت و غیرت توده‌های شریف خود را حفظ کرده و برعکس دشمنان رنگارنگ میهن را همیشه وامانده ساخته، به تحقیر گرفت.

استاد محمد علم در سال ١٣٣١ در قریه روکن ولایت فراه زاده شد. تحصیلات ابتدایی را در مکتب نوبهار و لیسه زراعت گرمسیر هلمند به پایان رسانیده و در سال ١٣٤٩ وارد فاکولته زراعت کابل گردید. سپس به مدت یک سال برای بورسیه‌ای به انگلستان رفت. او بعد از کسب علم، سال‌ها به خدمت معلمی پرداخت و با صداقت و تلاش نمونه، برای تربیت اطفال وطن جانفشانی نمود. خصال برازنده و پشتکار او باعث گردید که به زودی بین اهل معارف تثبیت و منحیث یک روشنفکر پیشرو و رسالتمند شهرت یابد.

استاد محمد علم خان بعد از کودتای شوم ثور ١٣٥٧ و سلطه‌ی تجاوزکاران روسی و غلامان وطنی‌اش، مدت دو ماه زندانی گردید، اما در اثر تلاش‌های هواخواهانش از مرگ حتمی نجات یافته رها گردید. به مجرد رهایی از زندان برای تشکیل جبهه مقاومت برای رهایی وطن و کسب استقلال آن دست به کار شد.

استاد محمد علم خان در جریان سخنرانی در استقبال از ملالی جویا
استاد در حال سخنرانی در گردهمایی بزرگی در فراه که به استقبال سخنرانی تاریخی ملالی جویا در لویه جرگه قانونی اساسی در سال ٢٠٠٣ برگزار شده بود.

استاد که از بین مردم و قلب توده‌های دهقانی برخاسته بود و در وطندوستی، مردم‌دوستی، صداقت و پاکیزگی فکری، استعداد و پاک‌دامنی کم‌نظیر بود، مورد اعتماد مردم قرار گرفت و به‌عنوان یکی از پرنفوذترین رهبران مقاومت ضدروسی در فراه تثبیت گردید. او به زودی توانست کتله‌های بزرگی از شخصیت‌های ملی، قومی و روشنفکری را با همکاری همرزمانش گرد هم جمع نموده و اتحاد بزرگ سورخاش فراه را که ترکیبی از جبهات ملی و مردمی بود ایجاد نماید. این اتحاد، سنگر تسخیر‌ناپذیر برای روس‌ها و دولت دست‌نشانده محسوب می‌شد که روزتاروز وسعت یافت.

همین اتحاد بود که بزرگ‌ترین گروپ سیار را بعد از سال‌های ١٣٦١ الی سقوط دولت پوشالی در منطقه سازماندهی و رهبری می‌نمود و استاد در رأس آن قرار داشت. یکی از دلایلی که گروه‌های اخوانی و در راس اسماعیل خان موفق نشد فراه را با فروپاشی رژیم پوشالی نجیب مثل کابل و سایر ولایات به خاک و خون یکسان سازد، نقش مهم استاد در سازماندهی و سمت‌دهی اتحاد مردمی در آن ولایت بود.

بعد از سقوط دولت نجیب، زمانی که به‌اصطلاح مجاهدان در منطقه مسلط شدند، شورای رهبری متشکل از تنظیم‌های بنیادگرا و فاشیست، با ترکیب حزب اسلامی، جمعیت اسلامی، حزب وحدت، اتحاد اسلامی وغیره ایجاد گردیده قدرت را در منطقه غصب نمود. این گروپ‌های شریر می‌خواستند مبارزان واقعی را کنار بزنند تا در نبود این نیروهای مردمی در چور و چپاول، تجاوز و غارت دست باز داشته باشند. در این وهله باز هم استاد قد علم نموده، تسلیم نشده، ابتکار را به دست گرفت و شورای رهبری دیگری را تحت نام شورای مردمی با ترکیبی از جبهات غیربنیادگرا و قومی و افراد مستقل و پاک تشکیل داد. خود وی منحیث رییس شورا انتخاب گردید که در اثر سعی و جانفشانی شبانه روزی، پشتیبانی شهرنشینان و مبارزان واقعی فراه را کسب نموده، شورای مردمی را قدرتمند ساخت. چیزی نمانده بود که شورای بنیادگرایان در برابر شورای مردمی استاد محمد علم سلامی بدهد.

محمدعلم و همسنگرانش در جریان مبارزه مسلحانه با دو دشمن همانا روس‌ها و دولت مزدورش از یکسو و تنظیم‌های جاهل اخوانی که در وحشت، کشتار و ویرانی از غلامان روس پیشی‌ گرفتند، روبرو گشت. ولی محمدعلم با درک ماهیت هر دو جناح میهنفروش و پلید با اراده‌ی قوی و تحمل زحمات و خودگذری‌های بی‌شمار و با تکیه بر مردم ستم‌کش و مظلوم مبارزه نمود. استاد به نتیجه رسیده بود هر نیرویی که نه متکی بر مردم کشور، بلکه سوار بر سرپنجه بیگانگان حاکمیت بچلاند، در آخرین تحلیل وطن را به روز سیاه و تباهی سوق خواهد داد.

جبهه‌ای تحت رهبری استاد محمد علم از نوع جبهات تنظیمی نبود که بیشتر اوقات شان را در جنگ‌های خانمانسوز میان‌گروهی و ستم بر مردم گذشتاندند. او به زیردستانش آموختانده بود که باید غمخوار و یاور فقیرترین مردم باشند و در برابر آنانی که منافع مردم را زیرپا می‌کردند، شدیدا سختگیر بود. به همین دلیل جبهه او به «جبهه معلمان» شهرت یافت و از احترام خاصی در گوشه و کنار فراه برخوردار بود.

دستنویس استاد محمد علم خان
استاد محمد علم خان، حتا در روزهایی که در بستر بیماری بود و دستانش به مشکل توان برداشتن قلم را داشت، از کار و تلاش دست نکشیده به نوشتن زندگی‌نامه و خاطرات همرزمان شهیدش پرداخت.

استاد در سخت‌ترین شرایط که جنگ مقاومت جریان داشت، به تربیت اولاد مجاهدانش توجه خاصی می‌نمود. او با استفاده از امکانات ناچیز مکتبی را راه‌اندازی نموده بود که کودکان و جوانان در آن تربیت می‌دیدند. برعکس مکاتب تنظیم‌ها که جوانان را فقط با افکار جاهلانه و خشونت‌بار مندرج در کتاب‌های تدوین شده سی.آی.ای به انسانهای مسخ شده بدل می‌کردند، او می‌کوشید که این کودکان منحیث آینده‌سازان کشور با علوم معاصر و اخلاق انسانی و پیشرو آشنا گردند. استاد تا آخرین روزهایی که بیماری او را از پا نیانداخته بود به کار معلمی ادامه داد و در حلقات خصوصی جوانان مستعد و علاقمند را با علوم و سیاست آشنا می‌ساخت. تلاش او برای رشد استعداد‌های جوانان و دادن آگاهی به آنان اعجاب‌انگیز بود. او ساعت‌ها مطالعه کرده، برای شاگردانش مواد درسی تهیه می‌نمود و با شیوه تدریس دلنشین توضیحات ارایه کرده، هرگز خستگی نمی‌شناخت.

استاد محمدعلم به‌مثابه یک انسان آگاه و انقلابی، نسبت به متحدان و توده‌های رنجدیده نهایت مهربان بود. یکی از خصوصیات برجسته استاد تواضع وی بود که توانسته بود در اعماق قلب مردم جا بگیرد و محبوب آنان گردد. این برازندگی شخصیتی‌اش حتا رقبا و دشمنانش را به تعظیم واداشته بود. آنانی که با وی چند روزی گذشتانده‌اند، آنچنان مجذوب شخصیت و بزرگی او گشته‌اند که هرگز وی را فراموش نمی‌کنند.

یک از دوستانش ماجرای آخرین دیدارش با استاد در بستر بیماری را این چنین بیان می‌کند:

«شش ماه قبل برای آخرین مرتبه این ابرمرد را در بستر بیماری ملاقات کردم. مرا نزدیک بستر خود خواست و آهسته برایم گفت: من از این مریضی نجات ندارم، اعضای سالم بدنم را به دوستان نیازمند که مریض اند، تفویض نمایید. گلویم را بُغض گرفت و ناخود فریاد کشیدم، چه می‌گویی؟ استاد! این بزرگ‌ترین درسی بود که این انسان فرشته‌صفت در آخرین روزهای زندگی خود برایم داد.»

استاد در تمام کارهای سخت و طاقت‌فرسا همیشه پیشگام بود، هیچ‌وقت به یاد نداریم بیش از دیگران تن به ریسک نداده باشد. هم در سنگر نبرد رویاروی با دشمن و هم ضمن کارهای عملی و فکری استوار در صف مقدم قرار داشت. از دیگر ویژگی‌های استاد که او را تثبیت نموده بود، نهراسیدن از مشکلات و سختی‌ها و مرگ بود، وی در بحرانی‌ترین شرایط همراهانش را قوت قلب داده به مبارزه تشویق می‌نمود.

استاد هرچند از فراه برخاسته بود، ولی خود را وقف مردم سراسر کشور نمود و همیشه گوشزد می‌کرد که اتحاد ملی مردم تمامی ملیت‌های وطن ما رمز پیروزی ملت علیه خاینان ملی است. برای او پشتون و تاجیک و اوزبیک و هزاره و نورستانی و بلوچ و یا شیعه و سنی و شرق و شمال و غرب و جنوب مفهومی نداشت. او تمامی رنجبران افغانستان را بیرون از مرزبندی‌های سمتی، قومی‌، زبانی و ملیتی و مذهبی برادر و برابر دانسته دوست داشت. استاد آنانی را که این تمایزات و تخاصمات را میان مردم دامن می‌زنند، منحیث خاینان ملی محکوم کرده مورد تنفر قرار می‌داد.

استاد محمد علم خان
استاد که همیشه به فکر خدمت به مردم بود، با سعی فراوان موفق شد کانالی برای آبیاری زمین‌های دهقانان فقیر بسازد. در این عکس استاد در مراسم افتتاح کانال در سال ٢٠٠٥ دیده می‌شود.

در جریان مبارزه برای استقلال و رهایی افغانستان، استاد بهترین همرزمانش چون استاد حبیب‌الله گجگینی، مامور میرحمزه، احمد جان، انجنیر قدرت، ماما حکیم، بصیر جان، انجنیر شهباز، اسلام، نادر، ناصر، یعقوب و ده‌ها تن دیگر را از دست داد، اما او با تحمل و بردباری درد جانکاه شهادت عزیزترین دوستانش را تحمل نمود. استاد که آرزوهای بزرگ برای بهروزی و پیشرفت مردم و وطنش داشت، از اینکه یک مشت جنایت‌کار و خاین منحیث تیکه‌داران جهاد حاصل سال‌ها رشادت و قهرمانی ملت را در برابر دالر و کرسی برباد دادند، به سختی رنج می‌کشید. قلب پاک استاد از تباهی و سیه‌روزی ملت تحت اشغال چهل‌وچند کشور متجاوز و در راس امریکا و غلامان رنگارنگ داخلی‌اش سخت فشرده و پردرد بود و همیشه به یارانش گوشزد می‌کرد که تا وقتی نوکران امریکا، ایران، پاکستان و غیره در قدرت باشند، ملت ما روی خوشبختی را نخواهد دید.

استاد محمد علم، این شخصیت حماسه‌آفرین و پرنجابت هرچند به ابدیت پیوست، اما نام او مثل بسا قهرمانان دیگر به خط زرین در صفحات تاریخ ما حک خواهد شد. استاد اگر جسما دیگر با ما نیست، اما با زندگی مالامال از شرافت، تعهد و پاکیزگی‌اش، خاطرات الهام‌بخش و درس‌هایی برای ما به ارث مانده‌است که با آموختن و سرمشق قراردادن آن می‌توان به بالاترین ارزش‌های انسانی دست یافت.

در کشوری که جنایت‌کاران و ارتجاع بر آن حکم می‌راند، فقط همان‌هایی قهرمان تراشیده شده تبلیغ می‌شوند که سر در گرو بیگانگان داشته‌اند، اما قهرمانان واقعی معمولا گمنام باقی می‌مانند. استاد محمد علم یکی از این قهرمانان گمنام میهن ماست، هرچند در سطح فراه از شخصیت‌های محبوب و مردمی به‌شمار می‌رود.

استاد گرامی، آرام بخواب، پرچم پرافتخار آزادیخواهی‌ات هرگز بر زمین نخواهد ماند!

شعری در سوگ درگذشت استاد محمد علم خان سروده یکی از همرزمانش:

غم جدایی‌ات «استاد» غــم زمانــه شده
محبتــی کــه به مــا داشتـــی ترانه شده
الف‌بـــــا‌ی کــه از مکتب تــــو آموختــم
چـو گنج بی‌سـروپایی مــرا خــزانه شده
چی دردها که کشیــدی در راه عشق وطن
به استقـامت و پـاکیـزگی روانـــه شـده
به درس‌های حماسی به جان‌نثاری و عشق
کتاب خاطـــر یــــاران هر کـرانه شده
طلوع سرخ سحـــــرگاه عشق پاک منی
ستــاره‌های که ماندی چراغ خــانه شده

«رحمانی»

مقالات برگزیده

مقالات رسیده

هنر و ادبیات

از صفحات تاریخ ما

تعداد مهمانان حاضر: 109 نفر