پس‌پرده داستان دستکاری‌شده ریزه‌گل

ریزه‌گل

از چندی بدین سو شجاعت خانم ریزه‌گل در مطبوعات و رسانه‌های وابسته و دولتی به‌مثابه سوژه ناب در حال چرخش و اغفال اذهان همگانی شده‌است. به همین سبب یکی از اعضای «حزب همبستگی افغانستان» در فراه این جریان را از نزدیک تعقیب کرده و گزارش موثقی از جریان واقعه برای نشر فرستاده‌است. اینک ما جهت آگاهی بیشتر خدمت هموطنان خویش تقدیم می‌کنیم.

ریزه‌گل دختر شاه باران اصلا از ولایت نیمروز می‌باشد. شوهر او به نام عبدالستار، فعلا مسکونه گنج آباد-بالابلوک که بر علاوه ریزه‌گل یک خانم دیگر نیز در قید نکاح خود دارد. ستار یک آدم معامله‌گر و جاسوس دوطرفه بین طالبان و دولت بوده و از این راه امرار معاش می‌کند. چندی قبل ستار با یک قومندان طالبان به اسم لالی بچه ظاهر کوږ مغزی، وارد معامله می‌گردد. لالی قبلا با دولت بود و در اصل از مردم اناردره‌ی ذهکن می‌باشد که سال‌هاست در بالابلوک مسکن‌گزین گردیده و در این منطقه خانه و زمین دارد. وی بیشتر به دزدی و غارتگری شهرت دارد تا طالب عقیدتی.

در این معامله قرار بود ستار در بدل هفتصد هزار افغانی پول نقد، پوسته «گرانی» را به لالی تسلیم نماید. زد و بندها صورت می‌گیرد و ستار پول را دریافت می‌دارد، اما ستار به پول فروش پوسته امنیتی اکتفا نکرده با دولت نیز وارد تماس شده، به موافقه می‌رسد که لالی قومندان فعلی طالبان را در بدل هشتصد هزار افغانی به دولت تسلیم نماید. دولت برای ستار به گونه‌ی پیش‌پرداخت فقط دو لک افغانی می‌پردازد و قول می‌دهد که بعد از تحویلی لالی ششصد هزار دیگر را نیز خواهند پرداخت.

ستار ترتیب جلسه را با لالی در خانه برادرش، عبدالباری، می‌دهد باوجودی که وی در معامله دخیل نبوده‌است. فیصله بر این می‌شود که ستار، لالی را به خانه خود برده و پوسته را برایش تسلیم دهد. عبدالباری که از اصل واقعه و معامله‌گری ستار باخبر بود، به لالی می‌گوید که ستار برایش دام مانده و به خانه‌اش نرود. اما لالی قبول نمی‌کند و تاکید می‌کند که باهم قول داده‌اند و عهدش وفادار خواهد ماند. هرچند، عبدالباری برای جلوگیری از کدام حادثه، پسرش را نیز به صحنه می‌فرستد ولی ستار برادرزاده‌اش را با این بهانه که پدرش تلفنی او را دوباره به خانه خواسته، می‌فرستد. برادرزاده ستار به خانه خود برمی‌گردد و لالی توسط ستار و افرادش به قتل می‌رسد.

ریزه‌گل

دو روز بعد از کشته‌شدن لالی، عبدالباری و پسرش، بسم‌الله، به فاتحه لالی می‌روند ولی توسط افراد لالی گرفتار می‌شوند. طوریکه پسر در یک جا و پدر در جای دیگر تحت نظارت قرار می‌گیرند. عبدالباری به این نتیجه می‌رسد که شاید او و پسرش از طرف افراد لالی به‌خاطر انتقام لالی اعدام گردند، لذا در جستجوی چاره‌ای، به سلاح دست می‌یابد، و به‌سوی افراد لالی فیر می‌کند. در این معرکه دو سه نفر از افراد لالی کشته و دو سه تن زخم برمی‌دارند و خود ضارب نیز کشته می‌شود. افراد دیگر لالی که بسم‌الله را تحت نظارت خود داشتند، با این تصور که افراد دولتی بر آنان حمله نموده، اسیر را رها کرده و خود را به محل حادثه می‌رسانند. با استفاده از این فرصت، بسم‌الله از بند فرار می‌کند.

بعد از چند روز، طالبان با گروهی حدودا صد نفری جهت انتقام لالی و دیگر کشته‌های شان بر پوسته امنیتی گنج‌آباد هجوم می‌برند و جنگ شدیدی از ۵ صبح تا ۶ شام ادامه می‌یابد. در این میان، ساعت ۲ بعد از ظهر پسر ستار کشته می‌شود؛ منزل بالایی پوسته تخریب می‌گردد و افراد پوسته به منزل پایین پناه می‌برند. اینجاست که ریزه‌گل، خانم ستار، با دخترش وارد معرکه شده از خانه‌ی که متصل پوسته‌است با پرتاب نارنجک و فیرهای پراکنده می‌پردازند و هم وظیفه رساندن مرمی و پرکردن شاجورها را برای مدافعان داخل پوسته انجام می‌دهند.

در این نبرد، مقاومت افسانوی را دو نفر سرباز به نام‌های آقامحمد و محمد ظاهر، مسکونه ادرسکن هرات، از خود نشان می‌دهند. آنان فاتح این نبرد اند البته با همکاری ریزه‌گل و فامیلش. در این جنگ ٢٥ نفر طالب نه، بلکه ۶ یا ۷ طالب مزدور کشته می‌شوند و در حدود ۲۰ تن دیگر شان زخم برداشته اند.

طالبان مهاجم فکر می‌کنند که افراد دولتی از قبل در این خانه جابه‌جا شده و ما را به دام خواهند انداخت، بناً دست و پاچه شده، از شدت جنگ کاسته می‌شود، ولی جنگ تا ۶ شام ادامه می‌یابد و بعد طالبان عقب رانده می‌شوند.

حقیقت این است که در این نبرد، مقاومت افسانوی را دو نفر سرباز به نام‌های آقامحمد و محمد ظاهر، مسکونه ادرسکن هرات، از خود نشان می‌دهند. آنان فاتح این نبرد اند البته با همکاری ریزه‌گل و فامیلش. در این جنگ ٢٥ نفر طالب نه، بلکه ۶ یا ۷ طالب مزدور کشته می‌شوند و در حدود ۲۰ تن دیگر شان زخم برداشته، جبرا به عقب رانده می‌شوند.

از جهت دیگر، شهر فراه در ۴۰ کیلومتری این پوسته امنیتی قرار دارد و هم‌چنان ولسوالی چندان مسافه‌ای با این مرکز امنیتی ندارد. در طول روز که جنگ ادامه داشته، هرگز به کمک پوسته نشتافته و بی‌تفاوت به تماشا نشسته‌اند.

اما ریزه‌گل به یکبارگی قهرمان میدان اعلام می‌گردد. داستانش پرداز داده شده، درمورد غلو می‌شود و سر و صداهای کرکننده تبلیغاتی و مدال‌بخشی‌ها اوج می‌گیرد.

شهامت ریزه‌گل به‌شمول خانم دیگر ستار و دخترش در برابر وحوش طالبی بدون شک ستودنیست. از حماسه‌ها و پایداری شان باید و باید پاسداری کرد. اما از آنجایی که شهامت زنان در گوشه و کنار افغانستان در برابر اشغالگران مانند نازنین از ولسوالی بگرام - پروان، و عذرا از نورستان در مقابل طالبان زیر زده شده و خبرش توسط همین رسانه‌ها بلعیده می‌شود. اما ریزه‌گل برجسته می‌گردد و حتا در سطح جهان بازتاب می‌یابد، زیرا در این مرحله حساس در آستانه کنفرانس لندن و اوج حملات انتحاری و تشدید جنگ در تقریبا تمامی ولایات کشور، دولت نیاز داشت که توجه را به‌سوی دیگری منحرف نموده، از آن سود برد.

رژیم مزدور که متشکل از عناصر خودفروخته دیروز اند، ریزه‌گل و ریزه‌گل‌های زیادی را فدای اهداف شوم و موقتی خود کرده و می‌کنند، و اینک با نمایش جاری در تلاش اند تا دشمن مشترک مردم و ملت را که مادر تمامی بدبختی‌های جاری در کشور و منطقه است، دوست تراشیده و توجه همگان را به‌سوی طالب که خود با هزار رشته با استخبارات منطقوی و امریکا و غرب وابسته اند، عامل همه نابسامانی‌های جاری وانمود سازد.

در شرایطی که جنایت و جنایت‌کاران بی‌شمار هنوز ناتصفیه رد و بدل می‌شوند، برای مردم ما هرگز پذیرفتنی نیست و نخواهد بود که دست ریزه‌گل و ریزه‌گل‌های شجاع را به نشانه قهرمان توسط یک جنایت‌کار معلوم‌الحال بلند شود و بهای جان‌فشانی‌های شان را دربرابر دشمنان ملت غارتگران امریکایی و رژیم دست‌نشانده به سود خود بچرخاند و با سپردن یک مشت متاع خون‌های جوانان ما را به سودا بگیرند.

مقالات برگزیده

مقالات رسیده

هنر و ادبیات

از صفحات تاریخ ما

تعداد مهمانان حاضر: 106 نفر