خاین، سمت و زبان و ملیت نمیشناسد
- رده: گزارشها
- نویسنده: کاوه از بامیان
- منتشر شده در شنبه، 04 جوزا 1392
قبلاْ شنیده بودم که در بامیان گروه های جنایتکار زیادی وجود دارند. بعضی از آنان مصروف اختطاف و تجارت اعضای بدن اطفال، تعدادی ملوث در قاچاق مواد مخدر و عدهای هم در هوتل ها و ایستگاه های لین کابل ـ بامیان مشغول جاسوسی برای طالبان اند و افرادی را که در دوایر دولتی و موسسات غیردولتی کار میکنند، شناسایی نموده به آنان گزارش میدهند.
این شایعات را به سختی باور میکردم زیرا مردم بامیان صلحدوست اند و دستگاه طویل و عریض امنیتی به سادگی از عهده جلوگیری این کارها برآمده و به علت انزوای جفرافیاییاش، طالبان و نیروهای جنگ افروز نمیتوانند امنیت بامیان را به آسانی مختل نمایند.
۲۵ اسد ۱۳٩۱ بود. میخواستم در رخصتی های عید خود را به بامیان رسانیده در کنار دوستان باشم. با مشکلات زیاد به ساحه دهن تنگ رسیدم. از آنجا به بعد موتر پیدا نشد تا خود را به شهر بامیان برسانم چون طالبان قتل و کشتاری در دره میدان راه انداخته، عبور و مرور وسایط نقلیه را متوقف کرده بودند. در آخرین لحظات یک موتر سراچه از راه رسید. با اشاره هوتلدار توقف کرد و با ۲٠٠ افغانی توافق کرایه سوار موتر شدیم.
در اول فکر میکردم موتر باید از شرکت سرکسازی عمران باشد چون ماشین آلات این شرکت در ایام عید کار نمیکردند. لهجه خاص قندهاری راننده و پخش آهنگ طالبانی مرا بیشتر مشکوک میساخت. من پیهم از خود میپرسیدم که اگر اینان کارکنان شرکت ساختمانی عمران نیستند پس کی ها اند؟ هدف شان از رفتن به بامیان چیست؟ برای مدت کوتاهی وحشت وجودم را فرا گرفت. باخود گفتم، نکند این دو فرد تروریست و موتر حامل شان هم مملو از مواد انفجاری باشد تا مراکز امنیتی را هدف قرار دهند.
وقتی به کوتل حاجی گک رسیدیم موتر توقف کرد. سیم گل خان ِ راننده از موتر پایین شده با شهر بامیان ارتباط تلفنی برقرار نمود. اشخاص ناشناسی از آنجا اطمینان میدادند که همه چیز به خوبی پیش میرود. برای من کم کم جنبه های تاریک قضیه روشن میگردید و حالا همیدم که این موتر اموال قاچاق را از ویش قندهار میآورند. علاقمندی داشتم تا بدانم این موتر در بامیان توسط کی ها خواسته شده و چه کسانی در چنین تجارت پرمنفعت دخیل اند.
در قلعه ضحاک موتر متوقف شد. در این نواحی شبکه های تلفنی کار نمیکنند. سیم گل خان از این بابت ناآرام بود و به زمین و زمان دشنام میداد. وقتی از او دلیل معطلیاش را پرسیدم گفت: بعد از چند لحظه اشخاصی از بامیان میرسند و موتر بدون نمبرپلیت را تسلیم میشوند. از سیم گل خان خواهش نمودم که من نمیتوانم مدت زیادی معطل بمانم و رخصتی کوتاه مدت خود را عبث سپری کنم. سیم گل خان جواب داد: لازم نیست پای پیاده بروی، من شخصاً ترا به بامیان میرسانم.
زمانیکه به پوسته شش پل رسیدیم از آنجا بدون تکلیف و تلاشی گذشتیم چون راننده با همه آشنایی داشت و با رمز بین هم سخن میگفتند. تنها من بیگانه بودم.
در ساحه فاطمستی سیف الله پسر حفیظ الله پیمان قومندان زون بامیان را دیدم که در یک موتر سراچه با همراهانش بسوی شش پل در حرکت اند. در ملاقات با او ماموریت سیم گل خان به پایان میرسید.
سیم گل خان شبکه وسیعی را ایجاد کرده و در سطوح مختلف به قاچاق موتر، تهیه اطلاعات به طالبان، شناسایی اشخاص و گرفتن عکس از افراد و نقاط مهم بامیان مشغول بود. این همه معلومات را بدون خوف و هراس اظهار مینمود. از ارتباطش با حفیظ الله پیمان، ناصرخان آمر مواد مخدر یکاولنگ، حسن بچه ملنگ و جواد یاوری نام برده گفت که اگر من در بامیان مشکلی داشته باشم اینان میتوانند مرا همکاری کنند.
در شهر بامیان به سرای کفایت رفتم تا موتر دیگری تا یکاولنگ گیر بیاورم. در اینجا جواد یاوری حکومت کوچک دیگری را تشکیل داده مثل پادشاهی بر تخت شاهی تکیه زده خودش را حاکم بدون چون و چرای شاهراه کابل- بامیان، بامیان- میدان، یکاولنگ- بامیان دانسته و همه چیز و همه کس را کنترول میکند.
هنوز تکت موتر یکاولنگ را نگرفته بودم که سروکله سیم گل خان پیدا شد. یک کمره به جواد یاوری تسلیم کرد، متقابلاً جواد یاوری به او تصاویری را نشان میداد. هردو حرف هایی باهم تبادله کردند. در همین موقع حفیظ الله با موتر رنجر پولیس از راه رسید. سیم گل خان بلافاصله به ملاقاتش رفت. اینان هم اطلاعات و فعالیت شان را تازه کرده، از نحوه همکاری باهم حرف زدند.
همه این افراد در همه جا از فعال شدن تشکیلات طالبان در ساحات غندک، کهمرد و سیغان سخن زده از ضربه خوردن نیروهای امنیت ملی و پی.آر.تی. نیوزیلند سخن میگفتند.
چه انگیزهای این همه اشخاص متضاد و متفاوت را باهم پیوند میدهد که از چهار گوشه افغانستان دور هم جمع شده با یک هدف مشترک و شیطانی کار میکنند؟
نتیجه گیری من این بود: حقایق درونی هرچه باشد یک نکته روشن است که خاین، سمت و زبان و ملیت نمیشناسد. همهی این عناصر از شرق، غرب، شمال، جنوب و مرکز افغانستان در تبانی با هم به خیانت و جاسوسی برای غارت این کشور مشغول اند و در بدل آن پول کمایی میکنند. حلقه وصل اینان دالر لعنتی است، چیزی که در افغانستان به آسانی به دسترسی هرآن کسی قرار میگیرد که به وجدان و شرفش پا نهد و راه خیانت به وطن و مردم را در پیش گیرد.