دیدار با بازماندگان قتلعام افشار: «ما عدالت میخواهیم!»
- رده: گزارشها
- نویسنده: مریم مروه
- منتشر شده در یکشنبه، 26 ثور 1395
به تاریخ ٢١ و ٢٢ دلو ١٣٧١ (١٠ و ١١ فبروری ١٩٩٣) در جنگهای خانمانسوز تنظیمی، شورای نظار تحت رهبری مسعود، اتحاد اسلامی به رهبری سیاف و حرکت اسلامی به فرمان سید حسین انوری در جنگ با حزب منفور وحدت اسلامی، بر افشار، منطقه هزارهنشین غرب کابل هجوم برده وحشت و قتلعام فجیعی را علیه مردم بیدفاع آنجا به راه انداختند.
به تاریخ ۹ ثور ۱۳۹۵ با خانوادهها و بازماندگان متعدد قربانیان افشار دیداری داشتم تا از وضعیت زندگی شان آگاهی یابم. شنیدن تفصیل آنچه بر آنان رفته و میرود قلب قوی میطلبد.
خاتون در جریان حادثه خونین افشار پنج تن از عزیزانش را از دست داده است.
خاتون زن سالخوردهایست که جوانیاش را در رنج و ناامنی فراوان سپری کرده و اکنون نیز زندگی فقیرانه و دشواری دارد. این مادر از آن روزها خاطرات اندوهباری دارد که شنیدنش روح و روان هر انسان باوجدان را سخت میآزارد.
خاتون در جریان حادثه خونین افشار پنج تن از عزیزانش (شیما ۱۶ ساله، گل باغ تازه عروس ۲۱ ساله، ماهجان ۳۵ ساله، اسحاق ۲۱ ساله و نادر ۴۵ ساله) را از دست داده است. او میگوید هنگامی که دوباره به خانهاش آمد حتی خشتی از دیوار موجود نبود و تا امروز نتوانسته است زندگیاش را به حالت عادی برگرداند. وی حتی عکسی از این عزیزان کشته شدهاش ندارد.
او در حالی که از زندگیاش سخت شکایت دارد، گفت:
«همین جنگها ما را به این روز کشاند، یک سگ رفت سگ دیگر آمد. بر پدر اینها لعنت همراه این پادشاهی شان. به مردم چه کردند؟ کاش به مردم کمی کمک میکردند. شوهرم بیکار، بچهام بیکار، ما چه بخوریم؟ روزانه ۲۰ افغانی به خانه ما عاید نمیآید.»
اقبال دو برادر، یک خواهر و خواهرزادهاش را در راکتپرانیهای تنظیمی در منطقه دارالامان، کوتهسنگی و افشار از دست داده است.
اقبال (شوهر خاتون) دو برادر، یک خواهر و خواهرزادهاش را در راکتپرانیهای تنظیمی در منطقه دارالامان، کوتهسنگی و افشار از دست داده است. این مرد کهن سال با عرقریزی و زحمات طاقتفرسا عاید ناچیزی داشته یگانه نانآور خانواده ۱۷ نفری به حساب میرود.
اقبال با انزجار شدید بیان میدارد:
«حالا این جهادیها این روز را جشن میگیرند، این جشن چه است؟ جشن میگیرند که خون مردم را پامال کردهاند، خون مردم را ریختاندهاند؟ جشن چه را میگیرند؟»
مدینه پیاپی خاطراتی از آن اقارب و دوستانش را بازگو میکند که در حادثه المناک افشار به شهادت رسیدهاند.
مدینه، مادر ۴۵ساله نیز سرگذشت جانکاهی دارد. درد و ماتم چنان در چهرهی وی هویداست که در نخستین دیدار و قبل از اینکه داستانش را بشنوم تا اعماق قلبم تیرهروزی زندگیاش را حدس زدم. با بازگو کردن یاد عزیزان جانباختهاش، گلوی وی را بغض میگیرد و اشک از چشمانش جاری میشود. شوهر مدینه در جریان قتلعام افشار چهار برادر جوان خود (حسین داد، محمدعلی، حسین علی و محمد) را از دست داده است و این سوگ وی را از پا درآورده و سالهاست که در بستر بیماری بسر میبرد. مدینه پیاپی خاطراتی از آن اقارب و دوستانش را بازگو میکند که در حادثه المناک افشار به شهادت رسیدهاند.
مدینه تصاویر پسر بزرگ و برادر جوانش را در دست دارد که توسط طالبان وحشی به قتل رسیده اند.
این مادر درددیده در ۱۵ میزان ۱۳۹۴ یکبار دیگر به ماتم بزرگترین فرزندش (بشیر احمد ۲۸ساله) و برادر جوانش (رحمت الله ۳۲ساله) نشست. این دو که راهی غزنی بودند، توسط طالبان وحشی در منطقه ششگاو میدان وردک اسیر و بعد از بیست و پنج روز به جرم هزاره بودن به شهادت رسیدند.
مدینه غرق در اندوه و اشک اظهار داشت:
«یک ماه اسیر بودند اما دولت هیچ کاری نکرد. اشرف غنی در غم کی است به گپ کی گوش میکند؟ بچهام را در سر سرک کشته بودند و بعد از یک هفته پیدایش کردیم.»
از بشیر احمد یک پسر سه ساله بنام بصیر احمد و یک دختر ۱۷ روزه بنام یوسره بجا ماندهاند که هنوز نمیدانند پدرشان را برای همیشه از دست داده و زندگی پرمشقتی پیش رو دارند.
تنها نانآور این خانواده ۱۱ نفری پسر نوجوانیست که در یک دکان پنچرگیری بایسکل، شاگرد است.
محمد علی دو پسر جوانش را در حمله ددمنشانه تنظیمیها بر افشار از دست داده است.
محمد علی ۶۷ ساله در گوشه دیگری از افشار همانند دهها خانواده نادار زندگی بخورنمیری دارد. این پدر زجردیده ۲ پسر جوانش (احمدشاه ۲۵ ساله و محمدعلی ۱۹ ساله) را در حمله ددمنشانه تنظیمیها بر افشار از دست داده است. محمد علی بازگو میکند که همسرش نیز غم از دست دادن جگرگوشههایش را تحمل نتوانسته قلبش از تپش ماند و او با تنهایی طی این همه سالها، کولهباری از اندوه را حمل کرده است.
محمد علی که در خانه فقیرانهای با یک پسر و دخترش بسر میبرد، خاطرهی دهشت افشار را این چنین به یاد دارد:
«در همسایه پهلوی ما سه نفر کشته شدند. دو برادر و خسرش را در روبروی خانهی خودشان قطار و تیرباران کردند و به ننهی شان گفتند اینه بچههایت را ما از خانه بیرون کردیم. زن بیچاره هم دیوانه شده فوت کرد.»
پای صحبت هر بازمانده قتلعام افشار که نشستیم این را دریافتیم که قلبهای شان با زخمهای تازه اما مملو از کینه و درد است. اینان معتقدند که اگر عوامل این جنایات محاکمه میشدند شاید اندکی دردشان تسکین مییافت، اما وقتی قاتلان عزیزان شان هنوز با پستهای دولتی بالا و پایین میروند، و به هر جنایتکار مرده و زنده لقب قهرمان داده میشود و به میزان خیانتهای شان میلیونها دالر را به جیب میزنند و... این دیگر به منزله نمکی بر زخمهای آنان است که نمیتوانند آنرا تحمل کنند.