زندگی در گورستان، بیست سال پس از جنگهای تنظیمی کابل
- رده: گزارشها
- نویسنده: بریالی
- منتشر شده در شنبه، 05 ثور 1394
ماما نور در جریان جنگهای کابل در یک روز همسر و پنج تن از اعضای خانوادهاش را از دست داده به روز سیاه نشست. حدود بیست سال تمام غم از دستدادن همسر و فرزندان، ماما نور را از همه اقارب و دوستانش به گوشه راندهاست. شهدای صالحین، گورستانی در شرق کابل پناهگاه این مرد مسن شدهاست. او در اطراف قبرهای عزیزان از دست رفتهاش کلبهگکی برای خود ساخته و با پرنده و سگش زندگی میکند.
ماما نور با خاطرات همسر و فرزندانش زندهاست و غم از دستدادن جگرگوشههایش او را چنان درمانده و ناتوان ساخته که حتا حوصله صحبتکردن ندارد. میگوید زنده است اما هیچ فرقی با مردههای اطرافش ندارد.
اشک در چشمان این پدر ماتمدار خشکیده اما با گلوی پردرد ماجرای از دستدادن عزیزانش را چنین شرح میدهد:
«برای انجام کاری از کابل به جلالآباد رفته بودم. کابل در میان آتش و گلولهباران گروههای مجاهدین هر روز ویرانتر و بیچارهتر میشد. از هر خانه تابوتی بیرون میشد. وقتی برگشتم در نزدیک خانه ما در منطقه سراجی در شهر کهنه مردم جمع شده بودند. زمانیکه وارد خانه شدم، به یکبارگی هفت جنازه را در روی حویلی دیدم. همسرم حبیبه، خواهرم ذکیه، نصیراحمد پسر بزرگم که بیست و چهار ساله بود، زرگی بیست ساله، بریالی هجده ساله و فوزیه دختر کوچکم که شانزده ساله بود، درمیان خون و ویرانهها کنارهم خوابیده بودند.»
ماما نور در کوچهی سراجی رستورانت فقیرانهای داشت که از آن طریق مصارف خانوادهاش را تامین مینمود. با کشتهشدن تمامی اعضای خانواده، دیگر زندگی برایش مفهومی نداشت. از همه اقارب و خویشاوندان دوری جست و بیش از بیست سال می شود که در شهدای صالحین در کنار گورستان عزیزانش در کلبهای نفس میکشد. یک سماوار چای و چند گیلاس و ترموز تنها وسایل پیداکردن لقمه نان است که با آن شب و روزش را سپری میکند.
کلبه فقیرانه مامانور در شهدای صالحین کابل
باربار به رهبران تنظیمهای جهادی که همه هست و بودش را از او گرفتهاند، دشنام میدهد و نفرین میفرستد.
داستان غمانگیز و تراژیک ماما نور، حدیث سیهروزی و غم بیکران هزاران هزار انسان دربدر این سرزمین است که جنگهای خانمانسوز و خاینانه تنظیمی میان حزب، جمعیت، اتحاد، وحدت، جنبش، حرکت و غیره زندگی شان را تباه کرد که با گذشت بیست سال از درد و وحشت آن رهایی ندارند. این درد زمانی تحملناپذیر میشود که تمامی عاملان آن امروز هم بر سرنوشت ملت حاکم بوده، خود را قهرمان میتراشند.
ویرانههای به جا مانده جاده میوند در کابل در اواسط سال ۲۰۰۲، جایی که خانواده مامانور در اثر سگجنگیهای تنظیمها بهصورت دردناکی متلاشی گردید.