نامه آموزنده «شاهرخ زمانی» به دخترش
- رده: از سایتهای دیگر
- نویسنده: شاهرخ زمانی
- منتشر شده در چهارشنبه، 25 سنبله 1394
رژیم فاشیستی «ولایت فقیه» ایران، شاهرخ زمانی، از فرزندان پرشور و انقلابی ایران را با «اعدام خاموش» سربه نیست کرد. جسد این زندانی سیاسی و کارگر مبارز به تاریخ ۲۲ سنبله ۱۳۹۴ در زندان رجاییشهر توسط همبندانش کشف شد.
ما باور کامل داریم که زحمتکشان و نیروهای مترقی ایران انتقام خون نجیب شاهرخ ها، ستار بهشتیها، فرزاد کمانگرها، شیرین علمهولیها، افشین اسانلوها و هزاران مبارز اصیل خلق ایران را با نابودی دستگاه سفاک آخندی گرفتنی اند. جلادان حاکم در ایران هرچه بیشتر به سرکوب و اختناق متوسل شوند، به همان میزان مبارزات حقطلبانه و انقلابی ستمکشان خروشانتر سر بلند خواهد کرد.
درحالیکه یاد شاهرخ زمانی و دیگر جانباختگان راه آزادی و عدالت را گرامی میداریم، متن اندک کوتاه شدهی نامه شاهرخ زمانی به دخترش را در ذیل به نشر میرسانیم که از لابلای آن میتوان به عمق افکار انسانی و وجدان بلند و پایداری این انسان شرافتمند پی برد.
«ستمگران رفتنی هستند، آینده از آن ستمدیدگان است»
منبع: تربیون زمانه، ۲۶ سنبله ۱۳۹۳
سلام دخترم: من و تو مانند بسیاری از انسانها در این جهان تحت سلطه سرمایه زندگی میکنیم و هیچگونه آزادی برای زیستن و تصمیم گرفتن برای خود نداریم.
شاهرخ زمانی با جمعی از همبندانش در زندان رجاییشهر
یا باید بدون فکر و اندیشه تن به نظام و سیستم استثمارگرانه سرمایهداری بدهیم و چون بردگان مانیکورت فکر کنیم که این تقدیر و سرنوشت ماست و بگوییم خداوندا رضایم به رضای تو و هرچه تو بخواهی آن درست است و ستم دیدن و ستمکش بودن و استثمار شدن توسط مافیای قدرت و ثروت را سرنوشت محتوم خود بدانیم و یا در پی جستجوی علل برآییم و به اندیشه و تفکر بپردازیم که در آن صورت حاکمان یا عوامل سرمایهداری از اندیشیدن و جستجوگر بودن ما به وحشت افتاده آن اندک آزادی بردهوار را نیز از ما سلب میکنند و برای زهر چشم گرفتن از بقیه انسانها زندگی را بر آنهایی که به دنبال آگاه شدن و کسب حق و حقوق هستند به جهنمی مضاعف تبدیل میکنند و چنان سرکوب و فشار را افزایش میدهند که دنیا را برای افراد فعال، آگاه به حق و حقوق و اندیشهگر تاریک و ظلمانی میکنند طوری که در چنین وضعیتی فقط با آگاهی طبقاتی و تحلیل درست از خود و دشمن میتوان نوری برآن تاباند و درک کرد که چرا و در ترس از چه چیزی دشمن چنین سراسیمه حتی تمامی اصول و قانون و پرنسیب های تبلیغی خود را نیز زیر پا میگذارد؟
دخترم برای این سوال، فقط یک جواب علمی است این مبارزه طبقاتی است، دشمن طبقاتی ما یعنی سرمایهداری بر اریکه قدرت تکیه زده است و از اندیشیدن در رابطه با شناخت خود و طبقه خود، شناختن راه و روش کسب حق و حقوق انسانی و طبقاتی هر کسی به وحشت میافتد و در آنجائیکه آگاهی طبقاتی و مبارزه برای کسب حق و حقوق انسانی وجود داشته باشد سرمایهداری هر چیزی را زیر پا میگذارد و تابع هیچ اصول و قانون و پرنسیبی نمیباشد به این دلیل است که مرا از تو، از همهی عزیزانم و از همه کودکان و جوانان و انسانها جدا کرده اند که مبادا بقیه را هم تحت تاثیر گذاشته به سمت کسب آگاهی طبقاتی و مبارزه برای کسب حقوق طبقاتی بکشانم، این مبارزه طبقاتی است که برخی آگاهانه و برخی خود بخود و برخی با توجه به هر دو در آن غوطهور میشوند و گریز ناپذیر است وقتی آگاهی به سراغت میآید دیگر نمیتوانی بردهوار ظلم و ستم را بپذیری و نمیتوانی مغز و ذهنت را ببندی و بگویی خدایا رضایم به رضای تو آگاهی و اندیشیدن تنها چیز خطرناکی برای حاکمان و سرمایهداری است چرا که هر انسان را بسوی مبارزه با ظلم ستم میکشاند.
البته دخترم مبارزه تاوانی دارد که خود انسان و اطرافیانش باید بپردازند و از این بابت من برای تو و اطرافیان متاسفم و برای خود خرسندم که راه انسانی زیستن و انسانی فکر کردن و به فکر همنوعانم بودن و اینکه تنها راه نجات مبارزه طبقاتی و سرنگونی سرمایهداری است را پیدا کردم و هرچند که خودم و عزیزانم به شدت تحت فشار و ستم هستیم، اما این تنها راه است و نمیتوان در جامعه سرمایهداری هم آگاهی داشت و هم بردهوار ظلم و ستم را پذیرفت.
اما دختر عزیزم دل آزرده و غمگین نباش، زمستان میرود و روسیاهی به ذغال میماند و ستمگران رفتنی هستند و آینده از آن ستمدیدگان است.
...
دخترم پس از لحظاتی ناگهان علیرغم ناراحتی زیاد دردی دیگر به سراغم آمد رنجها و آلام و مصیبتهای بیشمار مردم ستمکش وطنم به سرعت در ذهنم دوباره جان گرفت و اینکه برای چه در زندانم، روشنایی و منطق مبارزه برای عموم و همدردی عمومی را در وجودم زنده کرد. مرا زندانی کردند چون دخترم را، فرزندانم را دوست دارم، چون همه کودکان و جوانان را و همه انسانها را دوست دارم، مرا زندانی کردند چون میخواهم که همه انسانها دارای برابری و حقوق عادلانهی انسانی – اجتماعی و اقتصادی باشند. مرا زندانی کردند چون اعتقاد دارم :
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
آری دختر عزیزم :
در کشوری که مشتی انگل زالو صفت با بهرهکشی میلیونی انسانها و دزدی و غارت علنی هزاران میلیاردی ثروتهای عمومی، یکی از غنیترین کشور جهان، با رتبه دهم معدن جهان را به کشوری با هشتاد درصد مردم زیر خط فقر یکی از بالاترین آمار گرانی، بیکاری میلیونی، میلیونها کودک کار و خیابان، تورم، فحشا و تنفروشی، بیکاری، بیمسکنی، طلاق، اعتیاد و افسردگی تبدیل کرده اند، در چنین شرایطی چگونه میتوانم بیتفاوت به سرنوشت هم زنجیرانم فقط به فکر تو و خودم باشم؟
چگونه می توانم به سرنوشت صدها هزار کودکان کار و خیابان و دهها هزار دختران گرسنه و آواره خیابانها در کنار ثروتهای هزار میلیاردی طفیلی های انگل با ماشینهای چند میلیاردی شان بیتفاوت باشم؟
چگونه می توانم به بیسوادی هر دو نسل آینده ۱۱ میلیونی فقرا در کنار بورسیههای چند صد میلیاردی دلواپسان حکومتی بیتفاوت باشم؟
آیا میتوان نشست و نگاه کرد که ششصد نفر مافیای زر و زور حکومتی یک چهارم کل نقدینگی کشور یعنی یکصد و پنجاه هزار میلیارد وام بانکی را پس نمیدهند و یک میلیون و دویست هزار نفر جوان در صف انتظار وام ۵ میلیونی صف کشیده اند؟
چگونه می توان از کنار دستگیری و شکنجه و اعدام هزاران نفر آزادیخواه و برابریطلب به خاطر دفاع از حقوق قانونی و مشروعشان گذشت؟
بله دخترعزیزم، انسان واقعی نمیتواند از کنار این همه تبعیض و نابرابری و بیعدالتی بیتفاوت بگذرد.
...
صد در صد بدان و آگاه باش که این حکم تاریخ است، عاقبت ستمگران و ظالمین زبالهدان تاریخ است، بشنو از پدرت که در چنین جامعهی طبقاتی کشتارگاه عاطفی انسانها خداوند زر وزور و تزویر با تزریق سم فردگرایی بر محور منافع شخصی و مصرفگرایی آدمی را تا سطح حیوان تنزل میدهد. فقط کسانی میتوانند در این لجنزار هویت انسانی خود را حفظ کنند که برخلاف جریان آب شنا کرده و به قول انقلابیون فرانسه با شعار «یکی برای همه، همه برای یکی» و مطالعه آثار مترقی انقلابی بر ضد ستم و بهرهکشی و افکار فردگرایانه حیوانی مبارزه مستمر کرده و کمک و همیاری و عشق به همنوع را در جریان مبارزه سرلوحه خود قرار داده فقط و فقط در این چارچوب عشق اصیل و واقعی به همسر و فرزندان میتواند معنا پیدا کند و استمرار یابد، چرا که در غیراین صورت آدمی بتواره و شیفته پول و قدرت و موقعیت اجتماعی بالا و در نتیجه شیفته موقعیت فردی خود و بیگانه از مدار و هویت انسانی و طبقاتی خود چگونه می توان- فداکاری و عشق همنوع خود از جمله همسر و فرزندانش را داشته باشد؟
دخترم:
ضمن آرزوی خوشبختی امیدوارم با در پیش گرفتن یک زندگی انسانی، ظلمستیز همسر خوب و فداکار برای یکدیگر و انسانهایی ایثارگر و مفید به حال جامعه باشید.
کسی که شما و همهی انسانها را دوست دارد.
شاهرخ زمانی
زندان رجایی شهر
دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۳ ه.ش.