مخالفت داکتر بشردوست و نعیم بارز با تظاهرات حزب همبستگی از کجا آب میخورد؟
- رده: مقالات
- نویسنده: فرید رستاخیز
- منتشر شده در پنج شنبه، 22 سرطان 1391
برای اولین بار در تاریخ سی سال اخیر کشور، یک نیروی سیاسی شهامت به خرج داد و با بسیج صدها تن در جادههای کابل تصاویر جنایتکاران جنگی را به آتش کشید و خواهان برچیدن سلطه آدمکشان و جانیان گردید و برجسته ترین نمایندگان فاجعه سی سال اخیر را نام گرفته خاینان ملی خطاب نمود. «حزب همبستگی افغانستان» با راه اندازی تظاهراتی به تاریخ یازدهم ثور ١٣٩١ در کابل، همه جنایتکاران و حاکمان فاسد را به لرزه انداخت که رسانههای افغانستان و جهان با گذشت چندین ماه از این حرکت بزرگ هنوز هم هرچند گاهی به آن میپردازند.
همه از طریق رسانههای افغانستان دیدیم و شنیدیم که جانیان مستقر در قوه سهگانه هرکدام به نوبه خود علیه حزب همبستگی شمشیر کشیدند و برای سرکوب این حزب تابوشکن تلاش کردند. نمایندگان حزب به کمیسیونهای سنا فراخوانده شدند، وزیر عدلیه این عمل حزب را «جنایت« نامید و رهبران حزب را به نهادهای عدلی و قضایی معرفی نمود، لوی سارنوالی به حکم مشرانو جرگه رسمیت حزب را به حالت تعلیق درآورد. اما از سوی دیگر از لابلای نوشتهها، تماسهای تلفنی هموطنان در برنامههای رادیویی و تلویزیونی در داخل و خارج دیدیم که این حرکت با استقبال گرم و پشتیبانی بینظیر هموطنان درددیده و شرافتمند مواجه گشت. حزب همبستگی در خبرنامهای اعلام نمود که صدها نامه و تماس تلفنی مملو از حمایت گرم مردم و در ضمن تماسهای تهدیدآمیز و لمپنانه از جانب جنگسالاران و جنایتکاران دریافت داشتهاست. سازمان «دیدهبان حقوق بشر» نیز به تعلیق حزب همبستگی اعتراض نموده طی اعلامیهای نوشت:
«دولتها نباید احزاب سیاسی را صرفاً بخاطر آن که موضعگیری و اظهارات شان مورد پسند آنان نیست، به تعلیق درآورند. افغانها حق دارند نظرات شان را به طور مسالمتآمیز بیان کنند، چه دیگران به آن موافق باشند یا نه.... یک بحث آزاد در جامعه افغانستان در مورد ارتکاب جنایات و مرتکبین آن سرآغازی است برای این که مطمئن شوید که دیگر هرگز اتفاق نخواهد افتاد.»
حمایت از تظاهرات حزب همبستگی تا حدی همهگیر بود که حتا فردی چون رزاق مامون که داغ سیاه خدمت به رژیمهای هفت و هشت ثور را بر پیشانی دارد، کوشید با تمسک به پرچم آزادیخواهی و استقلالطلبی حزب همبستگی، خودش را از این لکههای ننگ پاک کند. او طی مقالاتی در حمایت از تظاهرات یازده ثور آن را «بهار کابل» نامیده نوشت «در تاریخ خواهند نوشت که حزب همبستگی افغانستان برای نخستین بار، طلسم بتهای سیاسی را به زمین زد.»
اما کسانی هم بودند که با وجود ادعای آزادیخواهی و ضدیت با جنایتکاران و ستمپیشگان حاکم، از درک اهمیت این چنین حرکتهای مردمی عاجز بودند و کوشیدند که علیه آن تیوری بافی نمایند. دو تن از این قماش عناصر آقای رمضان بشردوست و نعیم بارز بودند که اولی در مصاحبهای با خانم فرزانه فارانی از سایت «افغان جرمن انلاین» و دومی طی مقالهای در همین سایت مسایلی را در رد این تظاهرات مطرح کردند که من میکوشم به شمهای از آن بپردازم. نخستین سوال خانم فرزانه از آقای بشردوست این بود که
«تظاهرات ۳۰ اپریل حزب همبستگی در محکومیت جنایتکاران سه دهه اخیر که در نوعش بیسابقه بود و انعکاس وسیعی در مطبوعات هم داشت نظر شما چیست آقای بشردوست؟» بشردوست در جواب گفت:
«من فکر میکنم که اولین چیزیکه ما افغانها نیاز داریم در شرایط فعلی اینست که باید واقعیتها، حقایق تاریخ گذشته و امروز خود را با چشمان باز با عینکهای افغانی و منافع ملی ببینیم. ما نباید سر یک جریان، سر یک تنظیم، سر یک قوم، سر یک فرد براساس معیارهای قومی، تنظیمی مذهبی، دینی و امثالهم قضاوت کنیم.»
بسیار عالی، اگر او به حرفش صادق باشد، باید بلافاصله از این حرکت پشتیبانی میکرد چون در شعارها و پلاکارتهای شان خواستهای برحق مردم تیرهروز افغانستان انعکاس یافته بود و هیچگونه بویی از مرض قومگرایی دیده نمیشد و «با چشمان باز و عینک منافع ملی» خواست اساسی ملت ما که طرد جنایتکاران و محاکمه آنان است مطرح گردید.
از وی باید پرسید: آقای بشر دوست ممکن است چند نمونه از «واقعیتها و حقایق تاریخ گذشته» را به ما مثال بیاورید تا سطح درک و میزان شعور سیاسی یک داکتر حقوق را از عمق فاجعه رفته بر تودههای نگونبخت ما بدانیم؟ شکنجه و اعدام هزاران انسان بیگناه بدون وابستگی سیاسی به کدام سازمان و حزب در پولیگونهای پلچرخی، زنده بهگورکردن صدها دموکرات چپ و آزادیخواه که خواست شان فقط آزادی و استقلال بود، به آتش زدن هستی مردم مظلوم و فقیر، فروختن کشور به سوسیال امپریالیزم روس توسط هفت ثوریهای حزب دموکراتیک خلق چه بود؟ مگر توحش تنظیمهای هفتگانه و هشتگانه در کابل و کشتار بیرحمانه ۷۰۰۰۰ انسان بیگناه توسط آنان، ویرانی کابل، تاراج آثار باستانی، تجاوز بر دختران هفت ساله و مادران حامله، ادرار خورانیدنها، میخ بر فرق کوبیدنها، در کانتینر کباب کردنها، رقص مردهها، کتاب سوزیها و... همه «واقعیتها و حقایق تاریخ گذشته البته با چشمان باز با عینکهای افغانی» است یا شوخیهای مطبوعاتی که شما در این چند سال به آن عادت کردهاید؟
در ارزیابی از اوضاع و تشخیص دوست و دشمن مردم ما دیگر نیازی به عینک ندارند و همه چیز را با پوست و گوشت خود احساس کردهاند. یکبار اگر شما به درون جامعه بروید و در این و آن مجلس مردم عام حضور بهم رسانید درخواهید یافت که تودههای پابرهنه و بیسواد ما بسی عمیقتر از داکتران علوم سیاسی و به اصطلاح «کارشناسان سیاسی» و «آگاهان سیاسی» قضایا را درست و عینی تحلیل و تفسیر میکنند و بدون ترس و سازشکاری معمول روشنفکرانه عامل تیرهبختیهای شان را نام گرفته نفرین میکنند. مردم حقایق را مثل چند روشنفکر غربنشین از لابلای کتاب و مقاله نه بلکه از تجارب عینی و تلخی که عملا با آن دست و پنجه نرم کردهاند بیان میکنند. دلیلی که تظاهرات حزب همبستگی، حمایت مردمی را به دنبال داشت همین حقیقت است که شعارها و خواست آن با خواست اکثریت خاموش ملت ما همخوانی داشت و این حزب براساس نیاز و ضرورت مبرم جامعه ما صدای عدالتخواهی را بلند نمود.
آنچه حزب همبستگی را از دهها حزب راجسترشده دیگر متمایز میسازد همین است که به یک قوم و گروه و منطقه خاصی مربوط نیست و تا حال موفق شده در نقاط مختلف افغانستان اکسیونهایی را برگزار کند و علیه جنایتکاران منسوب به همه ملیتها شعار دهد و آنان را با نام افشا نماید. در پلاکارتهایی که معترضان با خود حمل میکردند، تصاویر همه جنایتکاران بدون ملاحظهکاری با چلیپایی بر روی کثیف شان دیده میشد که در اخیر تظاهرات آنها را به آتش کشیدند. آیا شما میتوانید نمونه یک حرکت مدنی دیگر را بیاورید که مثل تظاهرات حزب همبستگی از لوث وابستگی «قومی، تنظیمی مذهبی، دینی و امثالهم» پاک بوده باشد؟ پس چه مشکلی دارید که به جای دفاع از این تظاهرات باشکوه، بالای آن سوالیه میگذارید و خود را به ناآگاهی میزنید؟
بشردوست ادامه میدهد:
«هر فردی که در این کشور ظلم کرده باشد هر فردی من تکرار میکنم از هر تنظیم باشد از هر قوم باشد از هر مذهب باشد از هر گروه باشد از هر ایدیولوژی و فلسفه که باشد باید مطابق اسناد و مدارک محاکمه شود و بر طبق قانون و عدالت انسانی، ملی و اسلامی به جزای شان برسد.»
بر مصداق گفته بزرگان که «برای اینکه هیچ نگفته باشی عامگویی کن»، گفتار نغز تان با مشکلات محافظهکارانه توأم است: اولتر از همه بهجای اینگونه عام صحبتکردن که هر فرد از هر تنظیم و ایدیولوژی و فلسفه باید محاکمه شود تهی از صداقت است چرا شهامت به خرج نمیدهید و آن افراد و تنظیمها را معرفی نمیکنید و ایدیولوژی نوکرمنشی و ستمگری هشت و هفت ثوریها را ویرانگر نمیخوانید؟ اینرا شاید شوخی نموده باشید جناب داکترصاحب، اگر جدی اسناد میخواهید لازم نیست از کابل بیرون شوید یا مثلا به برکی برک یا جای دور سفر نمایید. فقط با بیوههای شهر کابل مصاحبه کنید تا معلومات تان در باره اسناد سالهای خون و خیانت تنظیمیها و خلقیها و پرچمیها اندکی بیشتر گردد. از ویرانه های غرب کابل دیدن کنید تا کلکسیون اجساد و قتل عام مردم بیگناه در جریان سگجنگیهای تنظیمی تکمیل شود، به موزیم ملی سر بزنید و از تاراج آثار باستانی به کشورهای مختلف با خبر شوید، از گورهای دشت چمتله و پلچرخی دیدن کنید، مستند بسازید تا تدارک محکمه آینده سروریها باشد. اما به یک نکته دقیق توجه کنید و آن اینکه؛ صرف در محکمه مردم است که از دشمنان مردم دادخواهی صورت میگیرد، عدالت بر آنان جاری میشود و رنگ زرد شان در عقب میلههای زندان یا روی چوبه دار آخرین رنگ بر چهرههای کثیف و ننگین شان در زندگی خواهد بود نه طبق «قانون و عدالت اسلامی» در پناه قانون و محاکم اشغالگران امریکایی.
بازهم صحبتهای بشردوست را مرور میکنیم:
«متاسفانه یک تعداد افراد است که افراد مخالف خود را جنایتکار و قاتل جلوه میدهند اما افراد خود را ولو قاتل و جنایتکار باشند به عنوان قهرمان به عنوان خادم ملت جلوه میدهند بخاطر اینست که وقتی یک سازمان یک گروپ مثلا سران مجاهدین را به عنوان جنایتکار قلمداد میکند اما سران افراد خود شان طرفدارهستند به آنها نزدیک هستند آنها را به عنوان قهرمان به عنوان خادم و به عنوان مبارز جلوه میدهند مسلم این یک تعداد احساسات میان مجاهدین خلق میکند.»
وکیل صاحب چنان آشفته فکر و پریشان خاطر است که اصلا فرق میان مخالف سیاسیبودن با جنایتکار و قاتل بودن را گم کرده در غیرآن در این حد سقوط مسخره نمیکرد. حزب همبستگی چه وقت و در کجا ادعای قهرمانی کرده، به کدام جنایت بشری محکوم است، چند هزار خانه را با راکت که بازیچه تنظیمیها بود خراب نموده، چه تعداد دختران از وحشت رهبرانش خودکشی کردند یا عنوان خادم و مبارز را کی با بیرق سه رنگ کاذبانه دستبند و یخنبند مندرسش ساخته تا بر چشم مجروح ملت ما خاک بپاشد؟ سران کی در گذشته و امروز اسناد فروش مادر وطن را امضا کردند و... مگر آنانی که مرتکب چنین اعمال اند؛ شایسته جنایتکار، قاتل و خاک فروش قلمداد کردن نیستند؟ شما که اینقدر از مدرک و سند گپ میزنید، چه مدرک و یا سندی در اختیار دارید که نشان دهد حزب همبستگی به یکی از گروه های جنایتکار وابسته است و یا گذشته ننگین دارد و یا اینکه در جایی به شیوه رهبران جنایتکار جهادی خود را «قهرمان» نامیده باشند. اگر چنین نیست، پس عامگویی و پوچ گویی شایسته یک داکتر علوم سیاسی و فردی که خود را شایسته ریاست جمهوری این کشور میداند نیست.
بیایید یکجا با هم در یکی از شبکه های اجتماعی و یا مهمتر از آن در اجتماع از مردم به رای گیری علنی برویم که رهبران و سران کدام سازمان و گروپ قاتل و جنایتکار اند تا سر جنایتکار از غیر جنایتکار تفکیک گردد. تشویش داریم نکند سر شما به یکبارگی از پس کله محقق و خلیلی بلند شود و همنوا با کامران میرهزار، هزار گندگی باد دهد. آقای وکیل! حزب همبستگی در تاریخ افغانستان برای اولین بار بیهراس رک و صریح سران مجاهدین و طالب، سران دولت کنونی، روشنفکران جیره خوار و مزد بگیر ایران، پاکستان و امریکا، مزدوران خلق و پرچم و متجاوزین را عامل بربادی افغانستان قلمداد کرد و غم برانگیختن احساسات یکتعداد شانرا نه، که کل شانرا هم ندارد، زیرا جانکاه تر و وحشتناکتر از درد شکریه ها، بشیره ها، صائمه ها و رحیمه های وطن سوگمند ما نیست.
مرض محافظه کاری (به زبان مردم ما ترس و بیشهامتی) دردناک میان روشنفکران و مدعیان آزادیخواهی یکی از عوامل شیرک شدن جنایتکاران و تبدیل افغانستان به وضعیت اسفبار کنونیاست. در کشورهایی که نیروهای دگراندیش و وطنپرست آن شهامت رویارویی با ارتجاع و استبداد را داشته اند، جنایت، چپاول، میهنفروشی و استبداد عریان هرگز به پیمانه بینظیر افغانستان نبوده است و فاسد ترین و جانی ترین نیروهای بر سر اقتدار نیز خود را در برابر مردم پاسخگو دانسته و خیانت هایشان را با ترس و لرز و در پس پرده ضخیم انجام داده اند.
دراینجا آقای بشردوست هم به حزب همبستگی رسم جبن و ترس را تجویز میکند و آنان را از خلق «احساسات میان مجاهدین» هشدار میدهد. نیرویی که از ترس خلق «احساسات» میان آدمکشان بترسد، بهتر است به جای سیاست به کدام کسب دیگر دست زند. به قول چه گوارا «گنجشکی که از مترسک بترسد، از گرسنگی میمیرد»، به همین صورت کسی که ادعای سیاست مردمی داشته باشد، اما از مواجهه با خونخوارترین دشمنان مردم هراس داشته باشد، مرگ سیاسی خود را رقم میزند.
و اوج محافظه کاری و جبن بشردوست در جملات ذیل انعکاس مییابد:
«تعدادی در پارلمان و کابینه و مشرانو جرگه و قضا کسانی هستند که خود شان در ظلم دست داشتند در تاریخ سی ساله افغانستان نقش منفی ایفا نمودند مسلم است که این افراد از بعضی از افراد دفاع کنند اما من باز تاکید میکنم که راه حل این نیست که ما یک عکس را بسوزانیم راه حل این نیست که ما مرگ و زنده باد بگوییم.»
جالب است، پارسال که حزب همبستگی علیه جنایات رژیم سفاک ایران در کابل تظاهرات راه انداخت و بسوی لانه جاسوسی رژیم تخم گندیده و رنگ سرخ و سیاه پرتاب کرده، شما از تظاهرکنندگان خواستید که به سفارت حمله کرده آنرا به آتش بکشند. چطور است که امروز مخالف به آتش زدن تصاویر سمبول های جنایت و بربریت و خیانت میشوید؟
با نشان دادن ضدیت با اکسیون اعتراضی که لازمه جامعه آزاد و دموکراتیک است، بشردوست در واقع ناآگاهی دردآورش را از نقش مهمی که اعتراض و تظاهرات در بلند بردن آگاهی مردم و شکستن شاخ زورگویی استبداد دارد به نمایش میگذارد. مگر وقتی ستمکاران حاکم باشند و به اصطلاح «جامعه جهانی» هم از آنان با تمام توان حمایت کند، برای مردم در کنار برداشتن سلاح، دیگر چه راهی برای ابراز مخالفت و ضدیت وجود دارد؟ جناب شان بفرمایند و بگویند که حزب همبستگی اگر در تظاهرات شعار «مرگ و زنده باد» بلند نکنند، پس «جان و صدقه» بگویند؟
خودت که شرکت در انتخابات را راه تغییر در جامعه جار میزدی، و به همین خاطر به میدان مبارزه انتخاباتی وارد شدی با دیدن درامه کمیک انتخابات باید به نتایجی رسیده باشی و غلط بودن بخشی از نظراتت را اعتراف میکردی، چون تنها کاندیدی بودی که قبل از انتخابات فریاد میزدی که «این انتخابات شفاف ترین انتخابات خواهد بود» و درک نمیکردی که در یک کشور مافیایی و اشغال شده انتخابات بیمعنی است. خودت از این گفتهات بعد از انتخابات شرمنده شده حتی به بانکیمون نامه نوشتی و اعتراض کردی که «جامعه بین المللی پادشاه و ملکه تقلب انتخاباتی را به طرف ارگ ریاست جمهوری روان کردند، نه بطرف زندان پلچرخی». پس با ناکامی راهی که خود در پیش گرفته بودی، دیگر کدام راه حل را برای مردم به جان رسیده افغانستان پیشنهاد میکنی؟ وقتی تمامی مظاهر جامعه دموکراتیک مافیایی شوند و میدان سیاست هم در دست چند خاین و چپاولگر نوکر بیگانه قرار داشته باشد، برای مردم جز اعتراض و قیام و خیزش چه وسیلهای برای زنده ماندن و نه گفتن به ارتجاع و ستم میماند؟
بشردوست ادامه میدهد:
«من فکر میکنم که اگر این برخورد منطقی شود بر اساس اسناد و مدارک ما تلاش کنیم که یک محکمه چه ملی یا بین المللی یا اسلامی دایر شود که این محکمه بتواند بدون اینکه مرگ و زنده باد بگوید بدون که کسی را توهین کند و دو بزند اینی افراد را بصورتیکه در کشورهای دیگه مثلا افریقای جنوبی را ما دیدیم با نلسن ماندیلا یا در آلمان بعد از جنگ جهانی دوم ما دیدیم افرادیکه ظلم و ستم کرده بودند نه اون ها را دو زدند نه مرگ و زنده باد گفتند نه چهره های شانرا سوزاندند اما آنها را به مثل افراد دیگه به محکمه کشانیدند.»
شما در ١٥ ثور ١٣٨٢ طی مصاحبهای با «خبر گزاری آوا» بعد از نالیدن از وضع موجود راه حل را چنین بیان نمودید:
«در شرایط فعلی تنها فشار مردم میباشد، اگر مردم افغانستان به صورت مسالمت آمیز از این سیاست تنفر خود را نشان بدهند جامعه بینالمللی و دولت افغانستان مجبور است که این خواست مردم را در نظر بگیرند.»
پس چه شد که امروز از ابراز تنفر مسالمت آمیز مردمی تحت رهبری حزب همبستگی رو برمیگردانید و به جای همسویی و دفاع از آن، در قطار سیاف، قانونی، دوستم، فهیم، خلیلی، محقق و دیگر آدمکشان قرار گرفته علیه آن سخن میگویید؟
حزب همبستگی هم دقیقا خواهان محاکمه جنایتکاران شد، اما چه کسی میتواند اینان را محاکمه کند در حالیکه اینان خود با چشم پارگی لقب «قهرمان» به خود میدهند و به گفته خود تان که «جامعه بین المللی پادشاه و ملکه تقلب انتخاباتی» را حمایت میکنند. وقتی نیروهای مدافع عدالت مردم را برای این خواست برحق بسیج نکنند این خواب محاکمه جنایتکاران هرگز تحقق نخواهد یافت.
آقای بشردوست زمانی گفته بود که احساس ننگ میکند در کنار عبداله و اشرف غنی بنشیند. مگر این گفته شما توهین نبود؟ مثلی که تاریختان ورق خورده آقای بشردوست و این حرفها علیه حزب همبستگی بیشتر کاسه لیسی و چاپلوسی مقابل سیاف و خلیلی و دوستم و... است تا چیز دیگر. تا دیروز خود تان با زبانی علیه جنایتکاران گپ میزدید که عامل اصلی مطرح شدن تان بین مردم بود ولی حالا چه شده که به آنانیکه همت میکنند و خطرات را به جان میخرند اما صدای ضدیت مقابل اینان را سر میدهند، صدای مخالفت بالا میکنید؟
اسناد و مدارک هم به خودی خود کاری نخواهد کرد. شما خود دهها سند از تقلب و زورگویی در انتخابات افغانستان را به ملل متحد و به اصطلاح «کمسیون مستقل انتخابات» ارائه کردید، آیا آب از آب تکان خورد و کسی جلو ورود خاینان را به ارگ گرفت؟ شما با داشتن دکتورای علوم سیاسی، به نظر میرسد که از بازی های سیاسی در سطح جهان بسیار ناآگاه هستید. شما درک نمیتوانید که محاکم جهانی و منجمله «محکمه هاگ» وسیلهای در دست کشورهای زورگو به سردمداری امریکاست، و هیچگاهی اینان متحدین شانرا ولو مرتکب بدترین جنایات علیه بشریت شوند به آن معرفی نمیکنند. شما دیدید که مخالفین غرب مثل میلوسویچ به آن محکمه ارجاع شدند، اما امریکا با تمام توان جلو محاکمه دست پروردههایش چون پینوشه، فوجیموری، سوهارتو و دیگران را گرفت. اگر این محکمه واقعی میبود، اولتر از همه باید بوش، تونی بیلر، دیک چینی، رامزفیلد، روبرت گیت و غیره را به خاطر راه انداختن جنگهای خانمانسوز و کشتار صدها هزار تن در عراق، افغانستان، لیبی و غیره نقاط جهان به آنجا فراخوانده شده محکوم میشدند.
جانیان سه دهه اخیر افغانستان هم که همه طوق لعنتی مزدوری به امریکا را به گردن دارند، و با دالر و اسلحه امریکا خرمستی میکنند، تا وقتی بدست مردم ما نیفتند، هرگز ممکن نیست توسط «جامعه جهانی» و یا دولت فاسد کابل جزا ببینند و محاکمه شوند ولو شما و حزب همبستگی و دیگران میلیونها صفحه مدرک علیه شان سرهم بندی کنید.
مقایسه افغانستان با افریقای جنوی و آلمان هم بیشتر از ناآگاهی خود تان سخن میگوید تا اینکه با حقایق اسفناک وطن ما همخوانی داشته باشد. رسیدن به محاکمه جنایتکاران افریقای جنوبی و آلمان، در اثر سالها مبارزه و پیکار مردم به دست آمد و نه اینکه یکشبه خود جانیان به محاکمه تن داده باشند. در این دو کشور ستمکاران اول خلع قدرت شده بعد محاکمه شدند، اما در کشور ما عاملان جنایات وحشتناک هنوز قدرت را بدست دارند و به جنایت ادامه میدهند و به این هم بسنده نکرده، خود را «قهرمان» مینامند و از مردم میخواهند که مجسمه هایشان در گوشه و کنار کشور برپا دارند و جاده ها به نام های کریه شان نامگذاری شوند.
«زنده باد» و «مرده باد» را که شما سبکسرانه به تحقیر میگیرید، نوعی از مبارزه سیاسی است که دقیقا جنایتکاران افغانستان از آن هراس دارند. وقتی اعضای حزب همبستگی شهامت به خرج داده تصاویر نمونه های مجسم جنایت و خیانت را به آتش کشیدند، تمام آدمکشان متوحش شده علیه حزب همبستگی تلوارکشی نمودند و حتی رسمیت حزب را به حالت تعلیق درآوردند. اگر آنان اعتراضات اینگونه را موثر و افشاگر ماهیت خاینانه خود نمیدانستند، مقابلش سکوت اختیار کرده به آرامی از کنارش میگذشتند. اما میهنفروشان ما تنها از کسانی میترسند که قبول خطر میکنند و نترس از توپ و تفنگ و ماشین ترور آنان مقابل اینان بر میخیزند.
مبارزات شجاعانه و غیرسازشکارانه همیشه توجه مثبت و همبستگی مردم را نیز به دنبال میداشته باشد، چنانچه ما نمونه هایش را در ظهور ملالی جویا در لویه جرگه و در تازه ترین مورد تظاهرات حزب همبستگی افغانستان را شاهد بودیم که با شور و شعف قربانیان جنایات سه دهه اخیر مواجه شد و پشتیبانی عظیمی را به دنبال داشت. اگر ما چندین نیروی سیاسی دیگری نیز میداشتیم که در داخل افغانستان به بسیج مردم مظلوم افغانستان دست میزد و یکچنین اکسیونهای جانبخش را راه اندازی میکرد، بدون شک سرنوشت افغانستان امروز رنگ دیگری میداشت و غرب و کشورهای کثافت پیشه همسایه ما هم به آسانی موفق نمیشدند در بازی های منطقوی شان وطن و مردم ما را به بازی گرفته گوشت دم توپ سازند.
اگر مردم ما و عناصر و نیروهای میهنپرست خود را تکان ندهند و برای بسیج و خیزش توده ها کار جدی به خرج ندهند، افغانستان هرگز روی خوشی را نخواهد دید و برای همیشه میدان رقابت و بازی غرب و کشورهای منطقه باقی خواهد ماند و همانگونه که شما خود زمانی گفته بودید «ما امروز روی گنجينه طلا نشستهايم با شكم گرسنه و روی چشمه آب با لبان تشنه»، این وضعیت ادامه خواهد یافت و فقط یک مشت خاینان ملی به قیمت رنج ملت فربه تر و قدرتمند تر شده وضعیت ملت پرفاجعه تر خواهد شد.
من جایی در تظاهرات حزب همبستگی «دو زدن» را ندیدم که اگر شما دیده باشید لطف کنید «مدرک» ارائه کنید. اما اعتراض و توهین جنایتکاران و خاینانی که سه دهه تمام ملت را تحقیر کرده اند، در شکستن روحیه این آدمکشان موثر است. اگر به خاطر خیانت ها، چپاولگری ها، مزدوری ها و وطنفروشی ها، این جنایتکاران را افشا و توهین و تحقیر نکنیم، اینان همچنان به گرده های ما سوار تمام ملت را لگدمال خواهند کرد.
ما در تاریخ خود به «عبدالخالق» ها منحیث قهرمان نگاه میکنیم و از وجود اینچنین وطنپرستان واقعی بخود میبالیم. چون اینان جان خود را به خاطر ملت فدا کردند و با شجاعت تمام به عالی ترین شکل مبارزه، یعنی گرفتن تفنگ مقابل مستبدین اقدام نمودند. مردم افغانستان هم اگر بخواهند به رهایی برسند، باید مثل سایر خیزش ها ابتدا از اعتراضات خیاباتی زنده باد و مرده باد آغاز نمایند و در مقطع معین آنرا به مبارزه مسلحانه ارتقا دهند، جز این راهی برای کسب استقلال، آزادی و دموکراسی وجود ندارد.
جورج واشنگتن پدر معنوی امریکا میگوید: «مردم آزاد باید نه تنها مسلح و با دسپلین باشند، بلکه باید مقدار کافی اسلحه و مهمات در اختیار داشته باشند که استقلال شانرا از دست تجاوزگران، که دولت خود شان نیز میتواند مشمول آن باشد، حفظ کنند.» آزادی و شکوفایی اکثر کشورهای متمدن امروزی و منجمله ایالات متحده امریکا، نتیجه قیام های مسلحانه بوده است. راه و رسم «مبارزه» انفرادی، بی ضرر، اولترا مسالمت آمیز و بدون تشکیلات محکم و سازمانیافته گاندی وار (تعدادی از طرفداران بشر دوست وی را گاندی افغانستان لقب داده اند!) در شرایط افغانستان که دشمنانش چه داخلی چه خارجی تا دندان مسلح هستند وبه هیچ قیمتی حاضر نیستند از مسند قدرت پایین بیایند، زهر قاتلی است که نتیجهای جز انقیاد دایمی مردم افغانستان بدنبال ندارد.
اقای بشر دوست، برای انقلاب کردن (اگر با کلمه انقلاب مخالف باشی بقول شما برای نجات مردم از بدبختی) تنها کافی نیست نجابت سیاسی و اخلاقی خود را حفظ کرد و یا چون مرتاض های هندی ریاضت کشید، این مردم بد بخت به بسیج، تشکل و سازماندهی ضرورت دارند، واین امر بزرگ دست نیافتنیست مگر آنکه وسیلهای چون سازمان مبارز و پیشگام، مبتکر و خلاق، وطنپرست و استقلال طلب وغیر وابسته در اختیار داشت. به یقین دشمنان مردم افغانستان از امریکا گرفته تا متحدین شان، ایران، پاکستان و مزدوران رنگارنگ داخلی شان کوچکترین نگرانیای از ناحیه شما ندارند چون میدانند خیز بقه تا لب جوی است. آنان از جریان متشکل، قاطع و ادامه کاری چون حزب همبستگی نگران هستند، فقط این حزب را به مثابه گورکنان خود میدانند و به همین دلیل است که همه متحد و یک صدا در صدد خفه کردن این حزب برآمده اند.
در جواب به آخرین سوال مشخص و بدون پیرایه های کاذب دیپلماتیک فرزانه فارانی که:
«شما به عنوان یک دموکرات و طرفدار عدالت از محتوای حرکت حزب همبستگی دفاع میکنید؟» میگوید: «من همبستگی را هیچ نمیشناسم که رهبران اینها کیست افراد شان کیست وقتی اولین بار اینها تظاهرات را راه انداختند تقریبا سه چهار سال پیش بود. بخاطر اینست که من خودم چون شناختی از سران همبستگی و از کمیته شان، از سابقه شان از کارشان ندارم بنابرین نمیتوانم آنها را تایید کنم که کار خوب میکند کار بد میکند اهداف شان منافع ملی ماست، اهداف شان غیر از منافع ملی ماست، توسط کی تمویل میشوند چگونه کار راه میاندازند اگر اینها وطن دوست باشند که ممکن است باشند من نمی گویم که نیست چونکه من نمی شناسم و نمیتوانم قضاوت کنم اگر وطن دوست باشند مورد تایید من است اگر وطن دوست نباشند ولو دشمن هر کسی باشند مورد تایید من بوده نمیتواند.»
تصور میکنم آقای بشردوست بدتر از جنایتکاران افغان از نام حزب همبستگی هراسان است و به خاطر اینکه کسی کوچکترین شکی در هرگونه تعلق او به این حزب نکنند، با گفتن «من همبستگی را هیچ نمیشناسم» میخواهد حسابش را مقابل جنایت زادگان پاک جلوه دهد.
آقای بشردوست به حافظه خود فشار آورده و حداقل موضع خود را در دو سال پیش در مورد تظاهرات حزب همبستگی افغانستان علیه رژیم ددمنش ایران بخاطر بیاورید که در آن بیباکانه ازین حرکت حمایت نموده و حتی خواستار آن بودید تا تظاهرکنندگان بداخل سفارت ایران آنرا آتش بزنند.
چنانچه به ادعای خود از حرکت های حزب همبستگی در چهار سال پیش اطلاع دارید، شما به عنوان یک مدعی دموکراسی و فعال سیاسی چگونه درین مدت نتوانسته اید پارهای از این مسایل را در مورد این حزب برای خود حل کنید؟ راستی ضرورتش چیست که حتما از افراد، سران و کمیته های حزب شناخت داشته باشید، شما به عنوان یک "سیاستمدار و آگاه امور" باید عملکرد و مواضع حزب در قبال مسایل مبرم سیاسی و اثرات آن بر تمام شئون زندگی مردم را معیار قرار دهید.
زیاد دور نمی رویم، زمانیکه هموطنان مهاجر ما در ایران بواسطه رژیم سفاک خامنهای دار آویز شدند و هزاران قهرمان دیگر در زندان های مخوف فاشیست های دینی انتظار مرگ را میکشیدند، کی به حمایت از آنان برخاست و پاس خون های ریخته شده شانرا گرامی داشت؟ کدام حزب یا سازمان نفرت و خشم مردمش را با رنگ و تخم مرغ بر دیوار سفارت کشتار و تباهی به نمایش گذاشت، شعار «مرگ بر استبداد چه در کابل چه درتهران» را کی بلند نمود و کاخ استبداد را در کابل لرزاند.
تهدید های فراوان از جانب سفارت ایران، امنیت ملی و اوباشان ائتلاف شمال بر کدام حزب مکررا حواله گردید، در مقابل پایگاه های نظامی امریکا، راکت پرانی های پاکستان، روز اشغال افغانستان بواسطه امریکا و ناتو و دهها مسئله حاد دیگر صدای اعتراض از کجا و توسط کی بلند شد و جاده های کابل را به صحنه های دادخواهی و مصاف با دشمن مبدل ساخت؟ وقتی حزبی آنچنان در محراق توجه قرار گیرد که گاهی سفیر رژیم ددمنش ایران حکم تکفیر شانرا صادر میکند و زمانی هم پارلمان نشینان علیه آن قوله سر میدهند و آنرا به محاکم راجع ساخته و خواهان برچیده شدن بساطش میشوند، برای شما که خود را آگاه امور میدانید، شرم خواهد بود که بگویید «من همبستگی را هیچ نمیشناسم». مردم هم به این تجاهل معنی دار و احیانا نفهمی یک کاندید ریاست جمهوری خواهند خندید که در عالم ناآگاهی چطور فیل جناب شان یاد ارگ ریاست جمهوری و بدست گرفتن سرنوشت کشور را کرده بود.
نکات چند پیرامون نوشته نعیم بارز:
تحسین نامه طعنه آمیز نعیم بارز برای بشر دوست و ترهات تسلیم طلبانهاش از ضدیت شدید او با هرچه جریانات چپ و استقلال طلب است آب میخورد، بنا ارزش زیادی نداشته فقط به نقل چند جمله آن اکتفا میکنم:
«آتش زدن به عکس ها و شعار های تکراری مرده باد و زنده باد، راه حلی جهت رفع مشکلات و رسیدن به خواست های برحق مردم نیست. این بسیار بجا و یک موضوع بسیار پر اهمیت است و نشانگر یک تحول مثبت در دیدگاه آقای بشردوست نسبت به نظرات گذشته وی محسوب میشود.»
آقای بارز که از روشنفکران تسلیم طلب و وامانده اروپا نشین است، فکر میکنم راه حل ساده فاجعه افغانستان را در تسلیم شدن به امریکا و غرب و نوکرانش و نشستن در غندی خیر در فرانسه و از آنجا مقاله صادر کردن میداند. از همینرو از موضعگیری بشردوست شادی مرگک شده و فوری به ستایش از او زبان میکشاید.
ازین شعار ها (مرگ بر سیاف خونخوار، دوستم تبه کار، قانونی ریاکار و...) چند بار و از حنجره چه تعدادی در داخل و یا در اروپا و امریکا برضد غداران شنیده اید که آنرا "تکراری" میخوانید؟ تو آقای بارز که وجدانت خوابیده که از درد دیگران به درد آید، آیا اگر دخترک یا پسرک ١٤ سالهات توسط اوباشان فهیم یا دوستم یا.... اختطاف و چند شبانه روز به شکل گروپی عصمتاش پرپر میشد و جسد برهنه و مجروحش را هم در بدل پول تحویلت نمیدادند بازهم آتش زدن به این عکس ها و شعار ها را "تکراری" میخواندی و اباطیل بشردوست را هم "موضوع بسیار پر اهمیت و نشانگر یک تحول مثبت در دیدگاهش" قلمداد میکردی؟
ویروس ضد جریانات چپ و مترقی در این جملات بارز به خوبی هویداست:
«این شیوه مبارزه که به روش ایدیولوژی مکتب کمونیزم است شوروی سابق بسیار به تلخی و بخصوص در دوران استالین بصورت مرگبار آنرا تجربه کردند... این نوع حرکت ها و عملکرد های خشن که بیشتر احساسی و تحت تاثیر تبلیغات رهبران عوام فریب و تشنه قدرت بوجود می آید به قول لوبن: این رفتار های توده ای یا پوپولیستی شناخته شده.»
بارز که از تظاهرات حزب همبستگی بیشتر از کرزی و سیاف و دوستم و گلبدین و دیگر جنایت پیشگان لرزیده است، به سبک اخوان الشیاطین میکوشد تاپه «کمونیستی» را به یکچنین حرکات بزند تا به زعم خودش به اینصورت جواز سرکوب وحشیانه و به زندان انداختن رهبران حزب همبستگی را به بنیادگرایان و حامیان غربیشان صادر نماید. او میداند که ارتجاع از آنچه هراس مرگبار دارند، «کمونیزم» است و حال او هم یک حرکت ضد جانیان را فقط به خاطر شعارهای «مرگ» و «زنده باد» استالینی مینامد!! اگر منطق او را پایه قرار دهیم، پس امروز در اکثر کشورهای عربی جریانات «کمونیستی» و «استالینی» اوجگیر اند، زیرا حرکت حزب همبستگی بیشتر از همین خیزش های بهار عربی رنگ گرفته است.
لطف نمایید شیوه مناسب مبارزه را معرفی کنید مشروط براینکه بوی متعفن تسلیم طلبی و مشاطه گری از آن متصاعد نباشد. اگر جریانی سیاسی شعار حق طلبی در محکومیت خائنان ملی بلند میکند و آنرا شما و یاران "روش ایدیولوژی مکتب کمونیزم" عنوان میکنید ناشی از فرط حقارت و درماندگی تان نسبت به مبارزه علیه جنایتکاران تروریست و ترکاندن عقده های تان علیه کمونیزم، استالین و کشور شوراهاست که سالها چوکره های لیبرال امپریالیزم در گوش تان زمزمه کردند.
البته او در تسلیم طلبی و نوکرمنشی تنها نیست. ما با نمونه های بارزها در ایران هم مواجهیم که حلقه غلامی امریکا را به گردن انداخته در پوشش در دفاع از ارتجاع گلو پاره میکنند. علاوه بر عباس میلانی برادر دیگرت محسن سازگارا که میخواهد به کمک سیا علیه رژیم ایران کودتا کند و کارل پوپر را پدرش خوانده، تو هم که مبلغ آثار پوپرهستی او را تنها پدر نه بلکه پدر و مادر خوانده به پیش رو. با سازگارا تماس بگیر و با قسم به پوپر و بوش و دیکچنی وسوهارتو و مانند آنان بگو که آتش ضد انقلابی و ضد چپ بودن در دل و درونت کمتر از او نیست تا بیشتر مورد تفقد سیا و کاخ سفید قرار گیری و حتی در آینده کرسی سپنتا نصیبت شود.
امریکا و سیا به عناصری از نوع بارز ارزش زیادی قایل اند. بسیاری که به سازمانها و آرمانهای استقلال طلبانه و عدالتخواهانه شان پشت و خیانت کردند دیده شد که چطور با اشاره سیا به وزارت وغیره مقامات نصب شدند؛ تو چرا اجر جان نثاری خالصانه و متداومت را به دولت امریکا ندیده و نچشیده از دنیا بروی؟
حال که مردم افغانستان به جان رسیده اند و هر روز صدای اعتراض و خیزش شان بالا و اوجگیر است، امریکا به کسانی نظیر بارز بیش از گذشته نیاز دارد تا با فریب و نیرنگ مبارزه حق طلبانه مردمی را تاپه کمونیزم زده علیه آن قلمفرسایی کند. بدون شک امریکا و نوکرانش قلم های آلوده شانرا در آینده نیز بیش از این علیه جریانات مردمی و استقلال خواهانه بلند خواهند کرد چون اینان با هر جریانی میتوانند کنار بیایند اما مبارزان استقلال طلب و ضد امریکا و مزدورانش را دشمن درجه یک خود پنداشته فوری علیه آنان دست به اقدام میزنند. تعلیق حزب همبستگی و آواز بلند کردن بارز علیه آن از همین سیاست آب میخورد.
البته امروز سیا و خاد و سیاف و عبداله و قانونی و کرزی و محقق و عطا و ... کارکشتگانی مثل واصف باختری، اسحق نگارگر، سیما سمر، اعظم دادفر، رنگین سپنتا و... را دارند که میترکند از اطلاعات در باره جنبش انقلابی زخمی وطن ما که اطلاعات شما به گرد آنان نمیرسد. بنابرین مجاهدت شما درین بخش چندان نان آور نخواهد بود. اساسا تبلیغات ضد چپ و ترقیخواهی در دهان آن خاینان و مرتدان کلانی میکند چه رسد به دهان شما.
توصیه من اینست که بروید پیش پرویز ثابتی سرشکنجه گر ساواک رژیم محمد رضاشاه یا ایدئولوگ چند قاته آن عباس میلانی تا وظیفهای برای شما در ردیابی و معرفی مبارزان ایرانی در فرانسه به رژیم فاشیستی ایران تعیین کنند. با اینکار در واقع از دو منبع طلایی به نان و نوا خواهید رسید، هم سلطنت طلبان و شبکه ساواک شان و هم رژیم ایران که هلاک استخدام افغانهای بیوطن اند که علیه جنبش انقلابی ایران کار کنند. تماس با عباس میلانی این برتری را برایت خواهد داشت که شما را با سیا هم وصل خواهد کرد اگر تا حال ازین غنیمت محروم مانده باشی.
منبع:کابل پرس،٢٢ سرطان ١٣٩١ (١٢ جولای ٢٠١٢)