یاسمن و نرگس در اوج بهار زندگی شان بشکستند
- رده: گزارشها
- نویسنده: مریم مروه
- منتشر شده در یکشنبه، 04 اسد 1394
قصههای مملو از ماتم در سرزمین ما پایانی ندارد. به تاریخ ۲۷ ثور ۱۳۹۴، ساعت ۹ قبل از ظهر، در دوسرکه میدانهوایی کابل حمله انتحاری ددمنشان طالبی شال غم را در چند خانواده بیدفاع پهن نمود. این حمله هنگامی رخ داد که قطار نظامیان از آنجا عبور میکرد.
در کنار سایر هموطنان مظلوم ما، دو خواهر کوچک (یاسمن ۱۳ ساله و نرگس ۱۲ ساله) که هنوز شاگردان صنف پنجم مکتب سردار محمدداوود خان بودند، جان باختند. به تاریخ ۱۵ سرطان ۱۳۹۴ به دیدار خانواده سوگوار آنان رفته، پای سخنان اندوهبار پدر و مادری نشستم که پرپرشدن دخترکان عزیز شان، زندگی فقیرانه آنان را شکنجهبارتر ساختهاست. شنیدن سخنان آنان، قلب هر انسان باوجدان را به سختی میفشارد.
طالع محمد، پدر یاسمن و نرگس
شهید یاسمن و نرگس فرزندان خانواده بس نادار و بیبضاعت به نام طالع محمد بودند. طالع محمد سرپرست این خانواده پنج نفری با یک کراچی ترکاریفروشی به مشکل میتواند روزگار بخور نمیر خود را پیش برد. وی با سه طفل و همسرش فعلا در یک خانه غریبانه کرایی در ساحه کوچه سرایی به سر میبرد و بار سنگین ناداری با اندوه بیکران از دستدادن دلبندانش او را درهم پیچانیدهاست.
درد از دستدادن دو جگرگوشه، زندگی را برای این فامیل غمکشیده نهایت دشوار ساختهاست. طالع محمد، سخنانش را اینگونه آغاز مینماید:
«بعد از اینکه طالبان کابل را گرفتند، ما مجبور شدیم افغانستان را ترک کنیم و به ایران فراری شویم. مدت ۱۶ سال در ایران بودیم. باوجودیکه زندگی مهاجران بسیار سخت است اما زندگیام ده مرتبه از حال بهتر بود. وقتی خبر شدیم وطن ما آزاد شده، دوباره به وطن آمدیم و فکر میکردیم افغانستان وطن خود ماست زندگی مان در آنجا خوبتر پیش میرود. خبر نداشتیم که زندگی ما از بد بدتر میشود.... اگر فقط کرایه راه خود را میداشتم یک لحظه دیگر در افغانستان زندگی نمیکردم. مهاجربودن را بر مرگ اولادهایم که با انفجار و گرسنگی و جنگ همراه است، ترجیح میدهم.»
نادره، مادر ماتمدار یاسمن و نرگس به ادامه سخنان شوهرش گفت:
«ما به این فکر دوباره به وطن آمدیم که در وطن ما مردم خوب آمده و برای ما افغانها آرامی و امنیت آورده، ارزانی را آورده. خبر نداشتیم که وضعیت وطن ما را از بد بدتر و خونبارتر ساختهاند. به خدا اگر میفهمیدم که اولادهایم را از دست میدهم، از این وطن میگذشتم».
طالع محمد با شکایت از بیکاری و وضعیت بد زندگیاش، برایم چنین گفت:
«کرایه دو ماهه خانه را هنوز ندادهام. دیروز صاحب خانه پشت پول آمده بود، برایش گفتم هرچه پول داشتم در مرگ دخترهایم مصرف شد. وقتی اولادهایم شهید شدند من فقط دوهزار افغانی داشتم و عزیزانم را به کمک همسایهها و خویشاوندان به خاک سپردم. من حتا پول دفن اولادهایم را نداشتم.»
نادره، مادر یاسمن و نرگس
مادر این دو کودک که به مشکل میتوانست جلو اشکهایش را بگیرد، گفت:
«ما به این امید به دولت رای دادیم که در ملک ما آرامی بیاید، جنگ و کشتار از بین برود، ولی یک سال از کامیابی عبدالله و غنی میشود، به مردم چه کردند؟ غیر از غم، غیر از اینکه جوانان مردم شهید شد، اولادها بیپدر و بیمادر شدند، دیگر به مردم چه دادند؟ مردم یا در انتحاری میمیرند یا از گرسنگی.»
او با اشک و ناله آرزوهای در دل داشتهی دخترانش را تکرار کرده، گفت:
«دخترانم آرزو داشتند که درس بخوانند تا در آینده داکتر شوند و به پدر و مادر و به وطن خود خدمت کنند اما دخترهایم آرمان به دل از دنیا رفتند. اولادهایم در آفتاب سوزان مکتب میرفتند و من ۵۰ افغانی نداشتم که برای شان یک چتری بخرم. دخترهایم در وضعیت بسیار بد درس میخواندند و زحمت میکشیدند.»
در زیر چتر اشغالگران و دولت مزدور، هر روز نرگسها و یاسمنهای بیشماری، بیهیچ جرمی از کنار ما میروند و این دو گل نوشکفته و به خون خفته، مصداق وضعیت زندگی اکثریت مردم افغانستان در اوضاع کنونی است. در چنین لحظاتی که نادارترین تودههای ما غرق خون و بدبختیهای رنگارنگ اند، آوازهی رسیدن گامهای خونین «داعش» نیز از آستین امریکای متجاوز، روح و روان جامعه ما را مسموم ساخته و کاخنشینان نیز همطراز برادران خونریز داعشی شان که هرگز خون فرزندان خود شان را همسان خون نرگس و یاسمن بر جادههای کابل ریخته ندیدهاند، با بیتفاوتی نظارهگر مانده و غرق عیش و نوش و وطنفروشی سر بهدرگاه بیگانگان میجنبانند.
۲۸ ثور سال جاری، یاسمن و نرگس را با تمام آرزوهای کودکانه شان برای ابد در دامن تپههای ولسوالی کلکان به خاک سپردند تا از خون پاک شان در فردای آزادی نرگسها و یاسمنهای دیگری دور از انتحار و انفجار سر به در آرند و زندگی را در فضای آزادی و امنیت پیش گیرند....
یاسمن و نرگس