درواز غرق بینوایی، روشنفکر مرتجعاش درگیر منازعات قومی
- رده: گزارشها
- نویسنده: شبیر از بدخشان
- منتشر شده در شنبه، 07 حوت 1395
درواز منطقه سرحدی از ولایت بدخشان است که شامل ولسوالی های ماهمی، نسی، شکی، کوف و خواهان میشود. کوهستانی بودن و نداشتن سرک باعث میشود که مدت شش ماه در سال به علت یخبندان و برفباری سنگین ارتباط این مناطق با فیضآباد قطع گردد.
درین مدت قیمت مواد غذایی بالا میرود و رفت و برگشت و انتقال نیازمندیهای مردم توسط افراد و خر از راههای غیرمعمول، خطرناک و کوهستانی با مشقت فراوان و پرداخت پول هنگفت برای کرایه موترسایکل و انواع دیگر وسایط انتقالی که بصورت مقطعی میسر میشوند و همچنان پیادهروی های چندین روزه به مرکز ولایت صورت میگیرد.
وکیل، قوماندان، وزیر، رئیس، کارمندان بلندرتبه موسسات دولتی و غیر دولتی و انجوها و همچنان افرادی که از سطح زندگی نسبتا مرفه برخوردار هستند با گرفتن پاسپورت و ویزه تاجیکستان از این طریق مشکلات شان را رفع میکنند، ولی بار مسدود شدن و نبود سرک و تبعات شوم اقتصادی و اجتماعی ناشی از آن را اکثریت ۹۵ درصدی مردم فقیر این خطه همهساله بدوش میکشند و از آن سخت در عذاب اند.
غژگاوهایی در منطقه پامیر بدخشان که برای انتقالات به کار میروند
البته مشکل نبود سرک و ارتباطات در شش ماه زمستان به درواز محدود نمیشود. مردم پامیر، شغنان، سه ولسوالی راغستان، یفتل و صدها قریه از سایر ولسوالیهای بدخشان به مشکلات مشابه روبرو اند، ولی برای دروازیها و پامیریها این عذاب تلختر و کشندهتر است.
هرچند کار سرکسازی را که مورچهوار در قسمتهای معین درواز طی ۱۰ سال جریان دارد نمیشود منکر شد ولی به علت فساد بیانتها و حاکم بودن عناصر خیانتپیشه، کار آن شاید هیچگاهی بصورت دلخواه پایان نیابد.
انتقال مواد از راه های دشوارگذر توسط اسب در منطقه راغهای بدخشان
به موازات ستم مضاعف که بر شانهی مردم درواز و سایر نقاط بدخشان سنگینی میکند، حرکتهای سیاسی هم طی دهههای اخیر وجود داشته است. ولی رهبری این حرکتها در چنگ گروهها و افراد ارتجاعی بود که پیامد خوبی برای تغییر شرایط اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی و یا رفاه مردم بدخشان نداشت.
مردم راغ بدخشان ساعتها منزل میکنند تا بیماری را روی شانههای شان به مرکز صحی برسانند.
آنان یا بخاطر به قدرت رساندن احزاب بنیادگرا و جنایتکار کشته شده اند و یا هم بخاطر به قدرت رساندن گروههای «ستمی» که هر دو تغییر شرایط اجتماعی و زندگی مردم در دستور کار شان قرار نداشت و این معضل برای شان حتی مسئله درجه چندم هم به حساب نمیآمد. هر دو به مسایلی غیر از تغییر شرایط اسفبار زندگی مردم مصروف بودند چنانکه بعد از به قدرت رسیدن نتیجهاش را دیدیم.
مثلا فرزندان بدخشان را فریب دادند که بیایید «اسلام در خطر است» و فقر و بیبرکتی خانه و قریه شما از اثر حکومت غیراسلامی میباشد که بر سرقدرت آمده است. به این ترفند آنان را به جبهات جمعیت و حزب اسلامی جلب کردند و خون هزاران تن از فرزندان طبقه فقیر را برای به قدرت رساندن جمعیت اسلامی و حزب اسلامی به زمین ریختند و به همین شکل ستمیها هم فرزندان مردم نادار را به جبهات و سازمانهای سیاسی به هدف از بین بردن واژه های پشتو از لوایح اداری افغانستان و تبدیل نام افغانستان به خراسان اطراف خود جمع کرد و جنگها براه انداختند و خونهای بیشمار از فرزندان این ولایت را به زمین ریختند اما هیچ دردی از دردهای مردم را مداوا نمیتوانست. خون فرزندان فقیر اما شرایط زندگی رهبران و قوماندانانش را تغییر داد و آنان را حاکمان، میلیونرها و سرمایهدارهای ولایت بدخشان ساخت.
این عوامفریبیها و ناآگاهی مردم هنوز متاسفانه به مقیاس بزرگ وجود دارد. عدهای از جوانان مربوط به خانوادههای فقیر و دارای زندگی متوسط از بیکاری، نبود برق، نبود امنیت، نبود تسهیلات صحی، نبود آموزش و پرورش درست، نبود راههای ترانسپورتی، سطح نهایت پایین زندگی، نبود امکانات برای ادامه تحصیل، نبود سرپناه، بیعدالتی در تخصیص بورسیههای تحصیلی که برای فرزندان طبقه پایین میسر نیست، فساد اداری وغیره معضلات در اجتماع خود دست و گریبان اند و میدانند که این همه ناشی از خیانت حکومت پوشالی که متشکل از گروههای جنایتکار و ضدمردمی است و به امر کشورهای خارجی بر اریکه قدرت تکیه زده اند. ولی تعدادی از روشنفکران مرتجع از نوع لطیف پدرام، در نبود یک نیروی واقعا فعال مردمی در منطقه، میدان را شغالی یافته جوانان ناآگاه و درمانده را مصروف منازعات بیارزش قومی تغییر واژههای پشتو به دری و تغییر نام افغانستان به خراسان و اشک ریختن برای «حبیبالله کلکانی خادم دین رسولالله» این قلاده انگلیس ساخته که هیچ ربطی به ریشه نگونبختیهای مردم ندارد.
جوان بدخشانی باید به این آگاهی برسد که ولو جای همه کلمات پشتو را سُچهترین کلمات فارسی بگیرد، نام افغانستان به خراسان نه که به آریانا برگردد، اما وقتی رهبری کماکان در دست خودفروختگانی از نوع پدرام، مریم و فوزیه کوفی، صلاحالدین ربانی، زلمی و اسد مجددی، پرتو نادری، شاه ولى اديب، نذیرمحمد و نظایر شان باشد، هیچ سودی به حال مردم تیرهروز و فقیر نخواهد داشت. مبارزهای که در راس آن عناصر صادق، مردمی و دارای اندیشه پیشرو و انسانی نباشند، همیشه به کجراه کشانیده شده بر آلام مردم میافزاید.