«انقلاب سبز» امریکا منجر به فاجعه بوپال در هند شد
- رده: مقالات
- نویسنده: رها آرزو
- منتشر شده در یکشنبه، 28 جدی 1393
یکی از پیامدهای استعمار چند صد سالهی غربیها بر کشورهای فقیر دنیا، عقبماندگی، توسعهنیافتگی، قحطی و گرسنگی بود که زندگی هزاران انسان را در کشورهای جهان سوم به خطر انداخته است. استعمارگران در طول حاکمیت خود فقط دنبال غارت منابع و ثروت مستعمرات بودند و در تبانی با حاکمان فیودال و پوسیده فکر این مناطق مانع هر نوع پیشرفت مادی و فکری مردمان بومی گردیدند. هند هم از جمله سرزمینهایی بود که مردم آن قریب به سه صد سال زیر یوغ استعمار انگلیس خرد و خمیر شدند و اشغالگران انگلیسی هر سال پول هنگفتی را که نتیجه استعمار تودههای هندی بود به کشور خود انتقال میدادند. در دهههای ۵۰ و ۶۰ میلادی قحطی سختی گریبانگیر تعدادی از کشورهای آسیایی از جمله هندوستان شد و هزاران انسان از فرط گرسنگی جان خود را از دست دادند. ایدیولوگهای استعمارگر اکثرا قحطی و کمبود غذا در هند و سایر کشورهای دنیا را به اضافه جمعیت، اقلیم نامناسب وغیره فکتورهای جانبی نسبت میدهند تا نقش استعماری و عقبگرای خود را در تاریخ گذشته این کشورها مغشوش نمایند.
وقوع قحطی و گرسنگی در جهان سوم در بحبوبه «جنگ سرد» زمینه خوبی برای امریکا و شرکتهای فراملیتی آن شد تا نوع جدید استعمار را بر مستعمرات قبلی اعمال کنند و به جای صدور کالا، راه سادهتر ارسال سرمایه به این مناطق را در پیش گرفتند که استفاده از نیرویارزان کار، مواد خام کافی و دست باز فراتر از قانون در این کشورها سودهای کلانتری را برایشان به بار میآورد. در ضمن هدف اصلی و از همه مهمتر غرب در آن دوران جلوگیری از رشد و پا گرفتن جنبشهای آزادیخواهی و برابری طلبی در این کشورهای جهان سوم بود. به همین منظور ویلیام گاد (William Gaud)، رییس سابق «نمایندگی ایالات متحده امریکا برای توسعه بینالمللی» (USAID)، در ۱۹۶۸ اصطلاح «انقلاب سبز» را در برابر انقلاب سرخ کمونیستی نوع شوروی و چین پیش کشید. ادعای یواسید و شرکتهای امریکایی که مدافعان انقلاب سبز بودند بر این بود که با استفاده از فناوریهای تخنیکی و پیشرفتهای علمی میتوان محصولات کشاورزی را افزایش داد و گلیم فقر و گرسنگی را از جهان برچید. هدف اصلی این بود تا کشورهای جهان سوم به جای دست زدن به اصلاحات ارضی که «کمونیستی» خوانده میشد، سعی خود را معطوف به وارد کردن و اشاعه سریع انواع پرحاصل غلات به ویژه گندم و برنج نمایند، و همچنان از روشهای مدرن آبیاری و سمهای زراعتی استفاده شود تا حجم محصولات زراعتی بالا برود.
شرکتهای بزرگ امریکایی مثل «راکفلر» و «فورد» در این امر پیشی گرفته و بهطور انحصاری تولید تخمهای اصلاحشده، محصولات کشاورزی و سمها زراعتی را در کشورهایی مانند مکسیکو، فلیپین، پاکستان و هند در دست گرفتند. این شرکتّها به بهانه پیادهکردن اهداف انقلاب سبز و مدرنسازی کشاورزی دهها جنایت و غارتگری را در این کشورها انجام دادند که یکی از نمونههای آن حادثه نشت گاز سمی شرکت امریکایی «یونین کارباید» (Union Carbide) در شهر بوپال هند است که در دسامبر ۱۹۸۴ جان هزاران تن را گرفت و سه صد هزار دیگر را کاملا معلول کرد.
۲ دسامبر ۲۰۱۰: بازماندگان قربانیان فاجعه بوپال پس از ۲۶ سال هنوزهم برای تحقق عدالت سرگردان اند.
یونین کارباید که یکی از بزرگترین شرکتهای فراملیتی امریکایی بود در ۴۰ کشور دنیا صدها کارخانه داشت. در این کارخانهها عمدتا بطری، مواد ضد یخزدگی و سم زراعتی تولید میشد. در سال ۱۹۷۸ این شرکت به همکاری دولت هند کارخانه تولید سم زراعتی یا حشرهکش را در قلب هندوستان شهر بوپال افتتاح نمود. دولت هند که یکی از حامیان انقلاب سبز بود با دادن امتیازات بی حد و حصر زمینه کار را به «شرکت یونین کارباید» مساعد ساخت و از جمله به این شرکت و مدیران آن در هند مصونیت قضایی قایل شد تا در صورت وقوع هرگونه حادثه هیچ مسوولیتی متوجه آنان نشود.
در طی چهار سال اول یونین کارباید و دولت هند سودهای هنگفتی را از درک این کارخانه نصیب شدند اما در اوایل دهه هشتاد خشکسالی در سرتاسر هند باعث شد که اکثریت دهقانان فقیر زمینهای خود را کشت نکنند و حشرهکشهای این شرکت کمتر کاربرد داشته باشد، در نتیجه محصولات این کارخانه به فروش نرسید و بستهها به شرکت برگشتند. این وضع باعث شد که حسابّهای مالی کارخانه بطرف منفی برود و دچار بحران مالی گردد. مدیران این شرکت از روشهای مروج نظام سرمایهداری در جریان بحرانّها استفاده کرده و تعداد کارگران، کارمندان و متخصصین را به نصف تنزیل دادند. ماشینها و ذخیرگاههای مواد سمی و گازهای کیمیاوی که برای تولید حشرهکشها بکار میرفتند هم استهلاک شده و از کار افتاده بودند، از همه مهمتر که سیستم ایمنی کارخانه بهشدت آسیبپذیر بود. کومکوم سکسینا، زن هندی مقیم امریکا، که به عنوان داکتر در این کارخانه کار میکرد در مصاحبهای در مستندی «شبی در بوپال» One Night Bhopal ساخته تلویزیون بی.بی.سی یادآور میشود، بعد از آن که وی شاهد مرگ وحشتناک و فوری یکی از کارمندان در اثر گاز گرفتگی بود، بار بار با رییس کارخانه در مورد خطر نشت گاز و عدم کارکرد درست سیستم ایمنی صحبت نموده و ابراز نگرانی کرده که «هزاران انسان در اطراف این کارخانه زندگی میکنند، ممکن است چیزی واقع شود، باید قبل از همه به مردم آگاهی دهیم که در هنگام حالات اضطراری چگونه عمل نمایند.» اما آنان حاضر به آگاهیدهی نبودند و از مردم و کارمندان ترس داشتند که در مورد واقعیتها بدانند.
قربانیان فاجعه بوپال
بالاخره در شب سوم دسامبر ۱۹۸۴ فرسودگی نلها باعث شد که مقدار زیادی آب وارد ذخیرگاه E610 شود که بعد از تعاملات کیمیاوی باعث انفجار در این مخزن شده و گاز سمی ایزوسیانات متایل که حاوی فوزژن تشکیل دهندهی گاز کشنده خردل میباشد به هوا پراکنده شد. مردم وحشتزده از خواب بیدار شدند، آنان تنفس نمیتوانستند، چشمان شان سوزش میکرد و بدون وقفه دچار استفراغ شده بودند. همه در سرکها بطرف نامعلومی در حال فرار بودند و نمیدانستند چه کنند. نهادهای دولتی از جمله پولیس و شفاخانهها هیچگونه آگاهی و آمادگی نداشتند و نمیدانستند چگونه از وسعت فاجعه جلوگیری نمایند. گاز سمی تا ساعت ۹ صبح بر فراز شهر وجود داشت. در بین فقط چند ساعت هزاران انسان را از بین برد. آمار رسمی که از سوی دولت هند داده شده تعداد کشته شدگان را ۳۰۰۰ گفته اند اما نهادهای غیردولتی میگویند که در آن شب بیش از ۸۰۰۰ نفر کشته شدند و تعداد زیادی از قربانیان اصلا شناخته نشدند زیرا تمامی اعضای خانواده و دوستان شان از بین رفته بودند. دهها زن حامله در این شب دچار وضع حمل قبل از وقت گردیدند، انبوهی از مردم اگر در آن شب نمردند بعدا جان خود را از دست دادند که این تعداد کشتهشدگان را بیست پنجهزار نفر رساند. هشت صد هزار نفر در این شهر در این حادثه متاثر شدهاند.
شهید نور که در زمان حادثه پسر ده ساله بود و تمام اعضای خانواده خود را در آن شب از دست داد، در مصاحبهای به بیبیسی میگوید:
«در آن شب سه نسل خانواده من برباد شدند. پدرم سند تحصیلی داشت اما امروز کودکان من اصلا مکتب نمی روند آنان خواندن و نوشتن بلد نیستند. ما ۵۰ سال به عقب رفتیم...»
امروز بعد از گذشت ۳۰ سال هنوز هم هزاران تن در بوپال به خاطر این حادثه رنج میکشند. مناطق اطراف کارخانه که پر از علفهای هرزه شده، خاک و آب آن کاملا با مواد زهری آلوده میباشد. سروی انجام شده توسط نهاد «درخواست صحی بوپال» Bohpal Medical Appeal نشان میدهد که بیش از یک صد و بیست هزار نفر در این شهر از بیماریهای مزمن رنج میبرند، شیوعترین امراض شامل درد قفسه سینه، مشکلات تنفسی و سرطانهای مجراح تنفسی میباشد. در بوپال تولد کودکان ناقص ده برابر بیشتر از دیگر نقاط هند میباشد.
دردآورترین مسئله این بود که مدیران امریکایی «شرکت یونین کارباید» بنابه داشتن مصونیت قضایی از هر نوع بازپرسی قضایی مبرا شدند و هیچ مرجعی مسوولیت کشته و معلول شدن هزارها تن را نگرفت. دولت هند در ۲۹ مارچ ۱۹۸۵ قضیه را فیصله نموده و تمامی مدیران شرکت از سوی این دولت تبرئه شدند. قربانیان حادثه بوپال و تعدادی از نهادهای طرفدار عدالت خواستار محاکمه و تعیین جزا به شرکت شدند، آنان حدود سه میلیار دالر از شرکت یونین کارباید خواستند اما در سال ۱۹۸۹ یونین کارباید فقط ۴۷۰ میلیون دالر به دولت هند بابت پرداخت غرامت به قربانیان داد. لوموند دیپلماتیک که با قربانیان این حادثه مصاحبه نموده در این مورد مینگارد:
«قربانیان فاجعه توافقنامهی ۱۹۸۹ را به مثابه خیانتی در حق خود تلقی کردند و دولت هند را هم دست شرکتهای چند ملیتی دانستند. با پذیریش عدم پیگرد یونین کاربید به جرم جنایت صنعتی و با قبول پرداخت غرامت ناچیز، دولت هند در واقع سیاست اقتصادی شرکتهای چند ملیتی را مورد تایید قرار داد، سیاستی که مطابق آن جان یک فرد در جهان سوم ارزش معادل یک صدم جان انسانی در کشورهای صنعتی را نیز ندارد.»
در ۱۹۹۹ میلادی یونین کارباید با یک شرکت فراملیتی دیگر به نام داورکمیکال ادغام شد و امروز عملا چیزی به نام یونین کارباید وجود ندارد که مورد بازپرس قرار گیرد.
شرکتهای خارجی مستقر در هند و سایر کشورهای عقبنگهداشته شده کوچکترین ارزشی به حیات انسانها قایل نیستند. بهطور مثال در ايالات متحده، مصرف «دورسبان» که يک حشرهکش توليدی شرکت چندملیتی «داورکمیکال» در هند میباشد، به دليل تاثيرات سوء آن بر مغز کودکان، ممنوع گردیدهاست، اما همین ماده در هندوستان هنوز هم تولید شده به فروش میرسد.
دولت جنایتکار امریکا و شرکتهای فراملیتی آن در هر نقطه دنیا بنابه هر هدفی که میروند اولین خواست شان گرفتن مصونیت قضایی میباشد، زیرا آنان کاملا واقفند که مرتکب جنایت میشوند و باید راه گریزی داشته باشند. در افغانستان هم امریکا روی مصونیت قضایی عساکرش تاکید زیاد داشت و حاکمان وطنفروش افغانی هم بدون توجه و درسگیری از تجارب کشورهای دیگر این امتیاز را به آنان دادند و روی خود را حتا بیشتر از وطنفروشان خلق و پرچم سیاه کردند.