انتخاب اصلح!
- رده: از سایتهای دیگر
- نویسنده: راب گولند
- منتشر شده در چهارشنبه، 07 سرطان 1396
نویسنده: راب گولند | مترجم: تارنگاشت عدالت
منبع: گاردین
قبول دارید که دمکراسی بورژوایی نظام زیرکی است؟ با درگیر کردن مردم در روند انتخابات هر سه سال (استرالیا)، هر چهار سال (ایالات متحده آمریکا) یا حتا هر پنج سال (بریتانیا) در کارزارهای کوتاه و پرخرج توسط عوامفریبان میتواند با نتیجه انتخابات فرار کند. فراموش نکنیم که هیتلر در سال ۱۹۳۳ به صدراعظمی آلمان انتخاب شد.
در نتیجۀ سیاستهایی که هیتلر ابتدا در آلمان و سپس در جهان اجرا کرد، پس از آن در همه جا انتخاب شدن فاشیستها به دولت دشوار شد (به استثنای آرژانتین و آفریقای جنوبی آپارتاید که البته در آنجا اکثریت حق رأی نداشتند)، در جاهای دیگر آنها مجبور بودند بر کودتاهای نظامی و اقداماتی نظیر آن اتکاء نمایند. اما این در چند دهه اخیر تغییر کرده است.
با بهرهبرداری از هرجومرجی که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به وجود آمد عوامفریبان ارتجاعی دارای جیبهای پُر پول و برخوردار از حمایت رسانهها توانستند در حالی که ژست «قهرمانان دمکراسی» به خود میگیرند در تعدادی از کشورها قدرت را به دست آورند. موجی از فاشیسم دولتهای بالتیک، و دیگر کشورهای سوسیالیستی پیشین در اروپای شرقی و بخشهایی از آفریقا و آمریکای لاتین را فرا گرفت.
در جاهایی که به نظر میرسید مردم علاقهای به پریدن به این ارابه ندارند، «داوطلبان» متشکل از متعصبین مذهبی، واحدهای نظامی مخفی غربی («نیروهای ویژه») و نئونازیهای افراطی که همیشه آماده دریافت کمک برای رسیدن به قدرت هستند، سازماندهی شدند. این داوطلبان -با رهنمودهای دقیق- تظاهرات «خودبهخودی» را که معمولاً خشونتآمیز و اغلب طولانی بود، علیه دولتهای مترقی سازماندهی کردند. هنگامی که شرایط مناسب بود این تظاهرات به نحو معجزهآسایی به «انقلابهای رنگی» مبدل شد.
عجیب اینکه دولتهای غربی که در همهجا از انقلاب نفرت دارند برای این «انقلابهای رنگی» که بدون استثناء جنبشهای راست افراطی را به قدرت رساند، هورا کشیدند. حتا زمانی که یک دولت ارتجاعی هدف اولیه آن بود، مانند مصر مبارک در جریان بهاصطلاح «بهار عربی»، قیام به نحوی منحرف شد که نتیجه نهایی قرار گرفتن یک دولت ارتجاعی بهجای دولت ارتجاعی قبلی بود.
سرمایهداری نه تنها آموخته چگونه در ظاهر «تودهها را بسیج کند» و خیابانها را به دست آورد، بلکه چگونه خود روند انقلاب را به یکی دیگر از ابزار خود برای کنترل تودهها مبدل نماید. البته، در واقع، این ظاهر گمراهکننده است: شما نمیتوانید یک وضعیت انقلابی را «بیافرینید»: زمانی که مردم نخواهند به شیوه قدیم زندگی کنند و دولت دیگر نتواند به شیوه قدیم حکومت کند، آن موقع شما یک وضعیت انقلابی دارید. حتا در آنصورت شما یک انقلاب پیروز نخواهید داشت، مگر آنکه یک حزب انقلابی مجهز به تئوری انقلابی داشته باشید. مصر این را نداشت و «بهار عربی» به جایی نرسید.
با این وصف اغلب اوقات سرمایهداری از اتکاء بر ذخیره قدیمی خود یعنی دمکراسی بورژوایی، دردسرهای انتخاباتی آن با آشفتگیها و ابهاماتش خوشحال است. صرفنظر از اینکه چه کسی «برنده» شود نظام سرمایهداری هرگز تهدید نمیشود. یکبار روزنامهنگاری از رابرت منزیس، بنیانگذار حزب لیبرال، پرسید چه خواهد شد اگر حزب کمونیست در انتخابات فدرال برنده شود و به دولت منتخب استرالیا مبدل گردد؟ منزیس به پرسشگر اطمینان داد که هرگز اجازه داده نخواهد شد چنین چیزی اتفاق بیافتد. هیچکس تردید نداشت که او به استفاده از ارتش اشاره میکرد. این است اراده دمکراتیک مردم!
گویی که نظام هماکنون به اندازه کافی علیه زحمتکشان انباشت نشده است: همه روزنامهها و اکثر ایستگاههای رادیو و تلویزیون در مالکیت شرکتهای سرمایهدار یا غولهای رسانهای راست افراطی قرار دارند، و تفاوت بین آنها عمدتاً در سبک است. اساساً آنها خط واحدی را پیش میبرند، لذا صرفنظر از منبع خبر همه اشتراک نظر دارند. طبق این اصل که اگر همه چیزی را تکرار کنند آن چیز باید حقیقت باشد، این اشتراک نظر این برداشت را تقویت میکند که آنها حقیقت را به شما میگویند. هیچ بدیلی ممکن نیست.
سرمایهداری در زمینه دسترسی آماده به رسانههای جمعی و پول زیادی که با آن میتواند بابت آگهیها و همچنین خریدن حمایت تحریریه بپردازد، همیشه بر طبقه کار مزیت داشته است. در زمان انقلاب اکتبر، نظام تا حدی فروپاشیده بود که روزنامههای سرمایهدار دیگر از انحصار یا حتا یک برتری برخوردار نبودند و مبجور بودند با روزنامههای طیفی از نیروها -از جمله بلشویکها، منشویکها، اس.آرها، دمکراتهای مشروطهخواه، آنارشیستها- رقابت کنند.
امروزه سرمایهداری مراقب است که کنترل رسانهها را در دست داشته باشد. آخ، به کارهای ناپختهای مانند ممنوعکردن روزنامهها یا برنامههای رادیویی احزاب مشخص دست نمیزند. خیر، سرمایهداری همه آنها را تحمل میکند تا «تعهد» خود را به حقوق دمکراتیک نشان دهد.
اگر از دولت خوش تان نمیآید، «حق» دارید میلیونها خرج کنید (به فرض اینکه میلیونها را داشته باشید) و امپراتوری رسانههای خود را برای مقابله با دولتی که دوست ندارید به وجود آورید. اگر به هیچ میلیونی دسترسی ندارید شانسی نخواهید داشت. این عدم توازن در دسترسی به منابع بین نیروهای سیاسی طبقه حاکم و کارگران، سلاح کشندهای در زرادخانه سرمایهداری است.
در آخرين انتخابات ایالات متحده، مردم آمریکا با یک انتخاب بین یک عوامفریب فاشیست و یک مرتجع افراطی آلت دست والاستریت مواجه بودند. نامزد والاستریت آرای بیشتری به دست آورد اما نامزد فاشیست با پیام پوپولیستی خود برنده اعلام شد. اکنون فرانسه با «انتخاب» مشابهی روبهرو است. در هر صورت، مردم بازنده اند.
بعداً مردم بریتانیا به پای صندوقهای رأی خواهند رفت، تا بتوان به نمایندگان سرمایه بریتانیایی برای اصلاح روابط آن با سرمایه آمریکایی و اروپایی در راستای تأمین منافع خود و نه منافع مردم بریتانیا «اتوریته» داد. رسانههای سرمایهداری هماکنون با آبوتاب از جرمی کوربین رهبر حزب کارگر که از نظر «سیتی» یک «سرخ» نفوذی تصور میشود، دیو میسازند. او در واقع یک سوسیال دمکرات است، اما مانند برنی ساندرز در ایالات متحده درباره سوسیالیسم حرف میزند و هرگز به آن عمل نخواهد کرد.
برای ایجاد سردرگمی درباره نتیجه انتخابات، موضوعات زیادی برای انحراف توجه افکار عمومی مطرح میشود: ناسیونالیسم اسکاتلند، نژادپرستی، ترس از خارجیها، فریادهای مقدسمآبانه درباره خطر تصرف کشور توسط آوارگان و بیکار شدن مردم بریتانیا، و غیره. نتیجه بسیار جالب خواهد بود.