هنر انقلابی، تیغی بر گلوی استبداد و ابتذال

ام‌کلثوم

در شرایطی که کشور و مردم در چنگال هیولای خون‌آشام طالبی، جهادی و داعشی اسیرند؛ در شرایطی که مردم گرسنه برای لقمه نانی کودکان دو و سه‌ساله‌ی خود را می‌فروشند؛ در شرایطی که مادر‌فروشان خاین و جلاد لمیده در خارج و غرق در عیاشی نسخه‌های مسخره‌ی «مقاومت» را برای مردم تجویز می‌کنند؛ در شرایطی که هر روز صدها انسان در غزه از قحطی و بمباران جانیان صهیونیست جان می‌دهند؛ در شرایطی که زنان افغان از ابتدایی‌ترین حقوق انسانی محروم‌اند... در چنین وضعیت دهشت‌بار شعر، آهنگ، موسیقی، فلم، نقاشی و هر هنر دیگری باید شمشیری باشد تا مغز خاینان، میهن‌فروشان و مزدوران بیگانه را پاشان و کابوسی باشد که خواب خوش را بر آنان حرام کند در غیر آن نه آن هنر ارزشی دارد و نه آن هنرمند.
امروز تنها آن شعر، آهنگ، فلم و هر اثر هنری برای ما ارزشمند است که از درد و رنج مردم سخن بگوید و در اختناق و خفقان به آنان روحیه دهد و مردم را به قیام علیه ستمگران فراخواند. چنانچه شاندور پتوفی، شاعر رزمنده و انقلابی مجارستان اعتقاد داشت:
«بدون تردید، شعر واقعی مردمی است. بگذار حتی‌المقدور بکوشیم آنرا مسلط سازیم! اگر مردم بر شعر غلبه داشتند، غلبه آنان بر سیاست هم دور نخواهد بود و اینست وظیفه قرن. انجام این وظیفه هدف هر فرد نجیبی است که از دیدن زندگی یکی دو هزار انسان غرق درعیش و هرزگی به بهای میلیون‌ها شهید، به جان آمده است.»
محمود درویش، غسان کنفانی، عبدالاله رستاخیز، انیس آزاد، ریم بنا، ام‌کلثوم، سیدال سخندان، شاملو، داوود سرمد، خسرو گلسرخی، احمد خرم‌آبادی، سعید سلطانپور، خالد الهبر، مارسل خلیفه... نمونه‌های درخشانی از هنر انقلابی عرضه کرده اند، هنرمندانی که نه تنها در شعر و موسیقی خویش اندوه و رنج توده‌های زحمتکش را بازتاب دادند و مقاومت و استواری آنان را ستودند بلکه تا پای جان کنار مردم و میهن‌شان ایستادند. آنان نه در برابر زر تسلیم شدند و نه زندان و شکنجه توانست آنان را از راهی که برگزیده بودند بازگرداند.
ولی بدبختانه در بیست سالی که میهن ما زیر چکمه‌های اشغالگران امریکایی سیاه‌ترین روزها را گذراند و امروز که نوکران طالبی‌شان با چماق دین و جهل خاک ما را لگدمال می‌کنند، هنر و ادبیات و موسیقی همانند دیگر ارزش‌ها به منجلاب ابتذال رفته و شاعران، نویسندگان و آوازخوانان این «دُر» را به پای حرامزاده‌گان وطن‌فروش و سرجنایتکاران و مافیاسالاران و اشغالگران ریختند. اکثریت این «فرهنگیان» به‌جای خدمت به مردم به سوی سفارت امریکا و ارگ دویدند و محافل آنان را رنگین کردند. فرهاد دریا، سمیع حامد، ره‌نورد زریاب، پرتو نادری، امیرجان صبوری، عبدالباری جهانی، آریانا سعید، وحید قاسمی، گلنور بهمن، مجیب مهرداد، سیدرضا محمدی، کاظم کاظمی و... آن‌چنان در گنداب و لجن غرق شدند که برای سرجنایتکارانی چون مسعود، دوستم و عبدالله و نظایر شان مدیحه‌سرایی کردند و با وقاحت عده‌ای از اینان چوکی‌های وزارت، مشاوریت «نوآوری»، معاونیت و سخنگویی را در دولت پوشالی کرزی، غنی و عبدالله پذیرفتند. امروز نیز با چند شعر سست و بی‌مایه و چند آهنگ بازاری با بی‌شرمی خود را «معترض» و «مدافع مردم» جا می‌زنند!
در چنین اوضاعی که در میهن بنیادگرازده ما حتی شنیدن موسیقی حرام اعلام گردیده و تقریبا تمامی شاعران و آهنگ‌سازان تهی از وجدان انسانی با کرختی تمام فقط از «انگور لبت» می‌خوانند، ما وظیفه‌ی انقلابی خود می‌دانیم که با معرفی شاعران و هنرمندان مبارز، ترقی‌خواه و شرافتمند یاد آنان را زنده نگه داریم، از استقامت و استواری‌شان بیاموزیم و آن را سرمشق راه خویش قرار دهیم. به همین منظور در ادامه ترجمه‌ی مختصر نوشته‌ی «صدای مردم: زمانیکه ام‌کلثوم برای فلسطین آواز خواند» از «فلسطین کرونیکل» را می‌آوریم تا با ام‌کلثوم، آوازخوان انقلابی مصر که برای فلسطین و مردمش خواند بیشتر آشنا شویم.

صدای مردم: زمانیکه ام‌کلثوم برای فلسطین آواز خواند

«من باور دارم که آغاز کار واقعی رهایی فلسطین، ظهور فدایی فلسطینی است، کسی که کلاشنکوف، تفنگ و بمب دستی دارد از سیم‌های خاردار می‌گذرد و مرزهای تحمیلی ساخته‌شده توسط اسراییل را درهم می‌شکند.»

ام‌کلثوم

پنجاه سال پس از درگذشت او در سوم فبروری ۱۹۷۵، «الست» یا بانو بزرگ سرود عرب هنوز هم جایگاه با نفوذ خود را در میان نسل‌های دلدادگان موسیقی حفظ کرده است. کارنامه هنری او پنج دهه را در بر می‌گیرد و حدود ۳۲۰ آهنگ را شامل می‌شود، آثاری که عصرها را تعریف کردند، سبک‌ها را دگرگون ساختند و انقلاب‌های هنری را شکل دادند. موسیقی او بر محور سبک مشارکتی «طرب» بنا شده بود، بیشتر با محتوای عاشقانه اما در عین حال بازتاب‌دهنده رنج‌ها و امیدهای توده‌های مصر و جهان عرب نیز بود.

این امر در مورد فلسطین شاید بیش از هر جای دیگر صدق می‌کرد. او پس از سال ۱۹۶۷ با صدای پرطنین خود از این آرمان پشتیبانی کرد و برای مقاومت کارزارهای گردآوری کمک به راه انداخت، اما پیوند ام‌کلثوم با مردم فلسطین ریشه‌های ژرف‌تری داشت که به سال‌های پیش از نکبت ۱۹۴۸ برمی‌گردد. آواز و همبستگی او هنوز در یادها زنده است، همان‌گونه که امروز موسیقی‌دانان فلسطینی در کنار مردم خود در مقاومت جمعی سهیم می‌شوند.


«اصبح عندی الان بندقیه» مشهورترین آهنگ‌ سیاسی ام‌کلثوم است که شعر آنرا شاعر انقلابی سوریه، نزار قبانی سروده است.

هیچ‌جا این پیوند به‌اندازه غزه نیرومند نیست، جایی که موسیقی ام‌کلثوم در خاطرات نسل‌های هنرمندان و عاشقان موسیقی طنین‌انداز بوده است. سراج السرسوی، نوازنده عود تأکید می‌کند: «تقریباً همه در غزه هر روز به ام‌کلثوم گوش می‌دهند. در قهوه‌خانه‌ها، سلمانی‌ها، تاکسی‌ها، کنار دریا.» او به‌ویژه از قهوه‌خانه‌های «الشرق البقاء» و «نویری» نام می‌برد و می‌افزاید:

«هرگاه در جنگ فرصتی برای آرامش می‌یافتیم مستقیم به ساحل می‌رفتیم و با آهنگ‌های ام‌کلثوم آرام می‌گرفتیم، ساعت شش شام رادیو اجیال ویژه‌برنامه‌ی ام‌کلثوم داشت و ما این صدا را در تاکسی‌ها و همه‌جا می‌شنیدیم.»

به باور او شنیدن آهنگ‌های ام‌کلثوم در غزه تأثیری «بسیار نیرومندتر» از پخش آنلاین فردی دارد زیرا این موسیقی در آغوش فضای عمومی و زندگی روزمره قرار می‌گیرد: «وقتی صدای او از بلندگوی بازار سبزی یا از سلمانی یا تاکسی می‌آید، لذت دیگری پیدا می‌کند.»

«خاطره‌های زیبا» در موسیقی و سیاست

ام‌کلثوم در روستای تمی‌الزهیره، واقع در دلتای نیل در ولایت دقهلیه زاده شد. از کودکی همراه برادرش خالد، پسرکاکایش صابر و پدرش ابراهیم (یک شیخ محلی) به خواندن پرداخت.

او با برخورداری از تکنیک آوازی مطمین و حفظ کامل قرآن وارد گروه سرود مذهبی شیخ ابراهیم شد و در محافل کوچک در سراسر ولایت اجرا می‌کرد. در همین دوران بود که ابوالعلا محمد، استاد بزرگ موسیقی استعداد او را کشف کرد و زیر پر و بالش گرفت. ام‌کلثوم نوجوان همراه خانواده‌اش در اوایل دهه ۱۹۲۰ به قاهره رفت، جایی که به‌سرعت شهرت یافت و قراردادهای ضبط آهنگ‌ها را امضا کرد تا خود را به‌عنوان یک پدیده مطرح کند. او سپس با قُصبجی، صُنباطی، عبدالوهاب و دیگر استادان موسیقی عرب همکاری کرد و گام‌به‌گام جایگاه خود را به‌عنوان یک پدیده جهانی استوار ساخت.

با طنین‌انداز شدن آواز او از طریق صفحات گرامافون و قهوه‌خانه‌های منطقه ام‌کلثوم به‌طور طبیعی پایش به شهرهای فلسطین باز شد، سرزمینی که در آن زمان زیر اشغال استعماری بریتانیا قرار داشت. روزنامه‌ی فلسطین اعلان‌هایی درباره او و موسیقی‌اش چاپ می‌کرد و خبر از سفر هنری پرشوری می‌داد. آوازخوانان فلسطینی نسخه‌هایی از ترانه‌های او را بازخوانی می‌کردند، گاه بلافاصله پس از انتشار اصل آن. نخستین بار در اکتوبر ۱۹۳۱ به فلسطین سفر کرد و در حیفا به اجرای برنامه پرداخت و همزمان به سوریه و لبنان نیز سفر کرد.

تشییع جنازه ام‌کلثوم
ام‌کلثوم به تاریخ ۳ فبروری ۱۹۷۵ در مصر درگذشت و سه میلیون تن در تشییع جنازه او شرکت کردند.

در حیفا با استقبالی گسترده از سوی تماشاگران پرشور، روشنفکران و شخصیت‌های نامدار روبه‌رو شد. ام‌کلثوم در این سفر با محمد القصبجی، استاد عود و محمد العقاد، نوازنده‌ی قانون همراهی می‌کرد. او همچنین در تیاترهای یافا و بیت‌المقدس به اجرا پرداخت. ام‌کلثوم دو بار دیگر نیز به فلسطین رفت و در سه شهر یادشده در جون و جولای ۱۹۳۳ و سپس در می ۱۹۳۵، چندین برنامه پی‌درپی با تالارهای پر از تماشاگر برگزار کرد. موسیقی‌دان و خاطره‌نویس واصف جوهریه درباره نخستین دیدار او از بیت‌المقدس نوشت که ازدحام تماشاگران «خیره‌کننده» بود تا جایی که بسیاری از شدت شور و هیجان نزدیک بود بی‌هوش شوند.

تحقیق نادر جلال نشان می‌دهد که کنسرت او در تیاتر قهوه‌خانه‌ی «باریزیانا» در یافا در جولای ۱۹۳۳، شنوندگانی از غزه، لد، رمله و نابلس را به خود کشاند. گفته می‌شود پس از یکی از اجراها او سرِ روحی الخماش، نابغه کودک و نوازنده فلسطینی عود را بوسید. بر اساس گزارش‌ها ام‌کلثوم شخصیتی مقتدر و سخت‌گیر داشت، تمرین‌ها را به‌صورت مستقیم رهبری می‌کرد و بر شکل‌گیری آثار آهنگ‌سازان و ترانه‌سرایان تأثیر جدی می‌گذاشت.

او بعدها ریاست اتحادیه موسیقی‌دانان مصر را برعهده گرفت و پس از انقلاب ۱۹۵۲ چندین سمت مهم در حکومت ناصر به‌دست آورد. در سال‌های اول ام‌کلثوم بسیاری از «طقاطیق»، «قصاید» و دیگر قالب‌های موسیقایی را اجرا کرده بود اما در این دوره رپرتوار او به‌شدت گسترش یافت و سرودهای میهنی و ضد استعماری را نیز در بر گرفت.

سرودهایی با بندهایی چون «لِلصبر حدود» (شکیبایی مرز دارد) و «أعطني حريتي أطلق يديّ» (آزادی‌ام را بده، دستانم را رها کن) – دومی در آهنگ «الأطلال» (ویرانه‌ها) – از نگاه بسیاری حاوی مضمون رهایی‌بخش بودند. ترانه‌هایی دیگر چون «والله زمان یا سلاحي» (چه دراز شد این انتظار، ای سلاحم)، به سرود رسمی پان‌عربیزم بدل شدند.

شکست ۱۹۶۷ و شکست ارتش‌های عربی در برابر صهیونیزم ام‌کلثوم را به‌شدت تحت تأثیر قرار داد. در دوره‌ای که انقلاب فلسطین بار دیگر به‌عنوان نیرویی برخاسته در منطقه قد علم کرده بود او به سفرهای گسترده دست زد تا برای مبارزه مسلحانه کمک مالی گرد آورد.

ام‌کلثوم به این باور رسید که هدف‌هایش فراتر از موسیقی است، «برای آزادی سرزمین‌های عزیز اشغال‌شده، پاک‌سازی فلسطین از داغ صهیونیزم و بازگرداندن فلسطینیان عرب به میهن‌شان.» او هم‌نوا با اندیشه‌های سوسیالیستی برخاسته از مبارزات جهانی چنین می‌اندیشید که باید «برای ویتنام، برای مردم و آینده‌اش» نیز آواز بخواند. درگذشت ام‌کلثوم در سال ۱۹۷۵ چهار میلیون تن را به تشییع جنازه او در قاهره کشاند. پنج دهه بعد در گذر از مرزها و تاریخ‌ها صدای او همچنان شنیده می‌شود. اما مصر امروز با آن روزهایی که آواز برای همبستگی بخشی از یک جنبش تپنده بود فرسنگ‌ها فاصله دارد، در حالی‌که کارگران مصر هنوز برای سهم‌گیری در نبرد فلسطین در آرزو می‌سوزند.

چنان‌که سراج السرسوی یادآور می‌شود: «این ترانه‌های ام‌کلثوم در روزگار جنگ ساخته شده بودند، گره‌خورده با سرنوشت عبدالناصر، ملی‌گرایی عربی و جمهوری که آن زمان سوریه را نیز در بر می‌گرفت.» پس از او شیخ امام و دیگر هنرمندان انقلابی این مشعل را به‌سوی چپ بردند و مسأله فلسطین را در مرکز صحنه نگه داشتند، اما این پیام امروز با خطر محو شدن روبه‌رو است.

ریم عنبر با خانواده‌ای در غزه چنین می‌گوید: «ام‌کلثوم خاطره‌های زیبایی به من بخشید که از کودکی تا امروز در ذهنم مانده‌اند، خاطره خانه ما که اکنون ویران شده است همراه با کتاب‌ها و کاست‌های موسیقی او.» حداقل در غزه یادآوری گذشته به معنای نبرد برای آینده است، نبردی که روزنه‌ امیدش با پژواک ندای ام‌کلثوم در مطالبه حق بازگشت فلسطینیان آواره هم‌آوا می‌شود.


خالد الهبر
خالد الهبر، متولد ۱۹۵۶ در بیروت است که نه فقط یک آوازخوان بلکه فریاد رسای مقاومت در برابر اشغال و امپریالیزم است. او در شرایطی وارد میدان موسیقی شد که فلسطین و لبنان زیر آتش اشغالگران صهیونیست و توطئه‌های امپریالیزم امریکا می‌سوخت. از همان آغاز هنر را نه برای خوشگذارنی و عشرت که برای مبارزه و بیداری برگزید.
او در سال ۱۹۷۵ نخستین اثرش را با شور انقلابی خلق کرد و به زبان عربی وارد موسیقی اعتراضی شد اما پس از شرکت در نبرد علیه اشغالگران اسراییلی مضمون اکثر آهنگ‌هایش رفقای از دست داده و مقاومت قهرمانانه‌ی مردم فلسطین و لبنان در برابر استیلاگران است.
در سال ۱۹۷۵ خالد الهبر گروه «الفرقه» را بنیان گذاشت و با آن هنر خویش را به سلاحی برای نبرد بدل کرد. او با این گروه در لبنان و سپس به کشورهای عربی و اروپایی سفر کرد تا ندای مقاومت را به همه‌جا برساند. آثارش با شعر شاعران مبارزه همچون محمود درویش، سمیح القاسم، توفیق زیاد و یوسف حرب آمیخته است شعری که با موسیقی الهبر به گلوله‌ای علیه استبداد و اشغال بدل می‌شود.
الهبر در دهه‌ی هشتاد میلادی یکی از چریک‌های پیشرو جنبش مقاومت فلسطین و لبنان بود و آنچه در آن روزها از نزدیک شاهد آن بود تاثیری عمیق بر زندگی و موسیقی‌اش گذاشت.
دهه‌هاست که خالد الهبر برای فلسطین و لبنان و مقاومت حماسی آنان می‌خواند و آهنگ‌های او صدای رسای خشم مردم علیه سکوت ننگین شیوخ عیاش عرب در برابر نسل‌کشی فلسطینیان است و هنوز در خط مقدم هنر متعهد ایستاده است.

مقالات برگزیده

مقالات رسیده

هنر و ادبیات

از صفحات تاریخ ما

تعداد مهمانان حاضر: 65 نفر