مصاحبه سایت «روزنه» با عبید کبیر، نماینده «حزب همبستگی افغانستان»
- رده: از سایتهای دیگر
- نویسنده: عبید کبیر
- منتشر شده در جمعه، 14 حمل 1394
منبع: سایت «روزنه»، ۱۳ حمل ۱۳۹۴

سوال: مسئول واقعی قتل فرخنده کیست؟ سازماندهندگان پشت صحنه چه کسانی هستند؟ زمینه های سیاسی و فکری چنین جنایاتی در افغانستان چیست؟ خواست مشخص شما در مورد این قتل چیست؟
عبید کبیر: ظاهرا جمعی از اوباشان منطقه اطراف زیارت و مسجد شاه دوشمیره در کابل یکجا با تعویذنویس این زیارت در قتل فرخنده دست داشتند، ولی مسئله فراتر از این است. چون این چند جانی که اکثریت شان در ردههای ارگانهای امنیتی افغانستان نیز مصروف وظیفه هستند، بدون حمایت سرجنایتکارانی چون سیاف، اسماعیل، عبدالله، قانونی، عطا، بسمالله خان، گلبدین و دهها جانی دیگر، دست به چنین جنایتی زده نمیتوانستند، آنهم در روز روشن و در برابر انظار عامه و حضور پولیس و در مرکزیترین نقطه شهر. به یاد داشته باشید که این قساوت برای ۲ تا ۳ ساعت در کمتر از ۵۰۰ متری قومندانی امنیه (فرماندهی مرکزی پولیس شهر) کابل و چندین پایگاه امنیتی رخ دادهاست.
درمورد سازماندهندگان پشت صحنه باید گفت که چند رهبر بنیادگرا (بخصوص سیاف و اسماعیل خان) که از چندین هفته بدینسو داد و فریاد میکردند که اگر دولت در این و آن مورد کاری نکند پس «ملت مجاهد کاری خواهند کرد». علت اصلی این اخطارها هم در این است که در تقسیم کرسیهای دولت مافیایی افغانستان برای شان سهم کمتر رسیده و با سوءاستفاده از دین و مذهب میخواهند که به قلدری شان ادامه دهند. آوازههایی نیز وجود دارد که گفته میشود این چند حاکم متحجر تصمیم گرفتهاند که باید کاری کرد تا مردم بخصوص شهریان کابل را بار دیگر از قدرت «جهادیها» به وحشت انداخته خاطرات سالّهای خونین ۱۳۷۱-۱۳۷۴ را تازه نمایند (سالهایی که احزاب بنیادگرای دینی قدرت را به دست گرفتند و روی تقسیم قدرت هر جاده کابل را به سنگر جنگی مبدل کردند؛ ۶۵ تا ۸۰ هزار کابلی را به فجیعانهترین شکل به قتل رساندند؛ به تعداد بیشمار زن و کودک تجاوز جنسی صورت گرفت؛ سرمایههای ملی به غارت رفت و بیشتر در بازارهای پاکستان به فروش رسید و هزاران تن دیگر مجبور به مهاجرت به پاکستان و ایران شدند.) فرخنده در واقع طعمه این برنامه سران بنیادگرا گردید.
از چهار دهه بدینسو، یعنی پس از کودتای شوم ۷ ثور ۱۳۵۷، زمانی که رژیم دستنشانده روسها زیر نام سوسیالیزم و انترناسیونالیزم روی کار آمد، زمینه رشد افکار بنیادگرایی دینی فراهم گردید. سی.آی.ای به کمک آی.اس.آی پاکستان، رژیم آخندی ایران، عربستان و…. بنیادگراهای جاهلی مانند گلبدین، ربانی، سیاف، احمدشاه مسعود، مولوی خالص و غیره را که متاثر از اخوانالمسلمین مصر بودند و بنابر این در افغانستان به نام «اخوانیها» مشهور اند، در آغوش کشید. دیگر به همگان هویداست که سازمان «سیا» صدها میلیون دالر و اسلحه و تجهیزات نظامی دیگر را به جانیترین و تاریکاندیشترین گروههای ماورای ارتجاعی واریز نمود تا بدینوسیله توانسته باشند افغانستان را ویتنام روسها بسازند. از سوی دیگر، زیر نام مبارزه علیه کمونیزم و الحاد، زمینه رشد افکار متحجر را آماده کردند. مثلا حتا در کتابهای درسی برای شاگردان صنوف ابتدایی مکتب که توسط «یونیورستی نبراسکا» با سرمایه دولت امریکا تالیف شده بودند، تلاش صورت گرفته بود که کودکان ما با افکار جاهلانه و خشونتبار تربیت شوند. مثلا در این کتابها، دروس به صورت ذیل داده می شد: «ک یعنی کافر؛ ت یعنی تفنگ و غیره» یا این که «اگر ۱ مجاهد از جمع ۵ کافر، ۳ تای آن را بکشد، چند تا کافر زنده میماند؟»
مهمتر از همه، به کمک همین بنیادگراهای دینی به قتل روشنفکران چپ، مردمی، دموکرات و پیشرو پرداختند تا بستر را کاملا برای رشد افکار ارتجاعی آماده سازند.
خواست مردم به محاکمهکشاندن قاتلان فرخنده است و افزون بر این، آنانی که بهمثل سیمین غزل حسنزاده (معین وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان که توسط مهرههای افغانی رژیم ایران به این سمت رسیده و در گذشته در رادیو مشهد خبرنگار بودهاست.)، ملا ایاز نیازی (از تحصیلکردههای دانشگاه الازهر مصر و ملاامام مسجد وزیر اکبر خان، جایی که مقامات بلندرتبه در امامت وی نماز ادا میکنند، و چندین برنامه تبلیغ دین را در چینلهای تلویزیونی متعدد بهشمول تلویزیون دولتی به پیش میبرد)، زلمی زابلی (نماینده پارلمان و رییس کمیسیون سمع شکایات این اداره) و حشمت ستانکزی (سخنگوی پولیس کابل) که در اولین ساعات وقوع این وحشت، حمایت شان را از قاتلان فرخنده اعلام کردند، نیز باید محاکمه گردند. هرچند، افراد مذکور برای جلوگیری از رسوایی بیشتر از طریق صفحات فیسبوک خود معذرتخواهی نمودند ولی جایی را نگرفت. اما خواست حزب همبستگی فراتر از آن است و خواهان خلع قدرت و محاکمه سرجنایتکاران اصلی که حاکمیت را در چنگ دارند میباشد و این هدف فقط با مبارزه مردم و نیروهای دموکراسیخواه و مترقی کشور میسر است.

۳ حمل ۱۳۹۴: راهپیمایی دادخواهانه حزب همبستگی در دفاع از فرخنده
سوال: بنظر میرسد جنبش نوینی در افغانستان علیه ستم دهها ساله بر زنان افغانستان پا گرفته است؟ این جنبش را چگونه معرفی میکنید؟ چه مشخصاتی دارد؟ خواست های این جنبش چیست؟ نیروی اصلی این جنبش چه بخشی از جامعه اند؟
عبید کبیر: خوبتر خواهد بود که این جنبش را، جنبش ضد افکار تندروان دینی و آنانی که از دین و مذهب سوءاستفاده میکنند، معرفی نمود. این جنبش خیلی نوپا است و در اولین مراحل قرار دارد و امیدواریم که در ریشه نخشکد. این بیشتر ارتباط میگیرد به تشکلها و افراد پیشرو و مترقی که رهبری این جنبش را به پیش برند. هرچند این مسوولیت بر دوش این طیف سیاسیون سنگینی میکند، چون همیشه سرکوب شده و از نگاه کمی خیلی ضعیف اند. در عین حال روشنفکران لیبرال و مافیای انجیویی (موسسات خیریه) نیز در کمین نشستهاند که از این درک صاحب لقمه نان و شهرت شوند و جنبش را از مسیر آزادیخواهانه آن منحرف نمایند. نیروی اصلی این جنبش را مردم عام کشور میسازد و قرین به موفقیت نخواهد بود اگر صدای ضدبنیادگرایی با خروش ضد اشغالگران امریکایی و ناتو همنوا نگردد.
سوال: موانع پیشروی این جنبش در حال حاضر چیست و برنامه شما برای غلبه بر این موانع چیست؟
عبید کبیر: موانع متعدد اند که موارد مهم را بصورت ذیل میتوان فشرده ساخت: ۱- نوپایی جنبش و عمدتا شهری بودن آن؛ ۲- فقدان سواد سیاسی جامعه؛ ۳- قدرت گسترده تندروان دینی و جنایتکاران که وسیعا توسط امریکا و غرب حمایت می شوند و نهادهای قدرت و اقتصاد را در اختیار دارند؛ ۴- رهبری ضعیف تشکلها و افراد پیشرو و مترقی؛ ۵- حضور روشنفکران مرتجع و معاملهگر از طیف به اصطلاح «جامعه مدنی» دالرگیر امریکا در صفوف جنبش که آماده سازش با ارتجاع اند؛ ۶- نقش منفی رسانهّهای مهم کشور در منحرف ساختن افکار عامه چون عمدتا امریکا و بنیادگرایان آنها را در چنگ دارند؛ ۷- تلاش شدید امریکا برای رشد بنیادگرایی اسلامی در کشور از طریق راه اندازی و تمویل هزاران مدرسه دینی در سراسر کشور؛ ۸- پدیدارشدن داعش در افغانستان بهمثابه حربه امریکا جهت ضربهزدن به روسیه و چین و…
مردم عام افغانستان از وضعیت جاری و جنایات و فساد و سلطه آدمکشان شدیدا به جان رسیدهاند اما بیش از چهار دهه جنگ و وحشت آنان را در ناامیدی شدیدی فروبرده و نسبت به هر جریان سیاسی نیز با شک برخورد میکنند چون گاهی به نام زحمتکشان فریب داده شدند و گاهی به نام اسلام و جهاد.
برنامه ما شعلهور نگهداشتن این جنبش از هر طریق ممکن است و علاوه بر آن، بلندبردن آگاهی سیاسی مردم افغانستان، افشای بیشتر ماهیت پلید این جنایتکاران و روشنفکران مرتجع. ما کار وسیع تودهای و بسیج فقیرترین لایههای جامعه را در راس مبارزه خود قرار دادهایم و این را تنها راه فروزان نگهداشتن یک جنبش واقعا مردمی و شکستناپذیر میدانیم.
سوال: در این مبارزه مردم زیادی در سطح جهان پشتیبان شما هستند. چه انتظاری از آنها دارید؟ چه کمکی میتوانند بکنند؟
عبید کبیر: اولتر از همه، از حمایت و همبستگی تمام ملل جهان ممنویم که در کارزار مبارزه علیه ارتجاع دینی و حامیان شان و دفاع از زنان ستمدیده افغانستان با ما پیوستند. حضور گسترده شان در گردهماییها و راهپیماییهای دادخواهانه برای فرخنده، به ما قوت قلب میبخشد که مصممتر از پیش به مبارزه خود ادامه دهیم. پس از حمایت جهانی از شیرزنان کوبانی، این دومین کارزار دفاع از ملت زجرکشیدهای است که در این اواخر صورت میگیرد. این در ذات خود ثابت میسازد که اگر از یکسو کشورهای امپریالیستی در تبانی با ارتجاع داخلی دندانهای شان را برای بلعیدن ملل تحت ستم تیزتر میکنند، از سوی دیگر ملل محکوم علیه این پلشتیها برمیخیزند و آوای عدالتخواهی سر میدهند.

پیام ما به نیروهای مترقی جهان این است که دفاع از ملت افغانستان بخصوص زنان بلاکشیده این سرزمین، در حقیقت دفاع از انسانیت است. چون ارتجاع مذهبی و حامیان جهانخوار شان به خوبی میدانند، که زنان همچون شیرهای خفتهای هستند که اگر به پا خیزند، هیچ نیرویی سد راه شان شده نمیتواند. مقاومت زنان پارتیزان ایتالیا و شیرزنان کوبانی مصداق این امر است.
مردم کشورهای اروپایی و امریکا که بیشتر دولتهای شان در مصایب افغانستان دخیل اند، با واردآوردن فشار بر دول جنگافروز شان، میتوانند جلو سیاستهای جنایتکارانه آنان را بگیرند.
ما از تمامی مردم بخصوص غرب میطلبیم که هرگاهی جنایتکاران افغان در قالب اراکین رسمی دولت به کشورهای شان میآیند، علیه آنان دست به اعتراض زده حضور آنان را محکوم نمایند تا روزی باشد که هیچ جنایتکار افغان جرات سفر به کشورهای خارجی را نتواند.
پیام دیگر ما به مردم آزاده جهان اینست که فریب شعارهای دروغین «مباره علیه تروریزم»، «ایتلاف جهانی ضد داعش» و غیره سران غرب را نخورند چون جانیترین و وحشیترین بنیادگرایان اسلامی نوع «طالبان»، «داعش»، «القاعده» و غیره تا هنوزهم در پسپرده حمایت وسیع سازمانهای استخباراتی غرب را با خود دارند. این گروههایی که انسانیت را با بحران کمسابقه مواجه ساختهاند بهمثابه نیروی ذخیره امپریالیزم برای زدن رقبای نوظهور شان در آسیا مورد استفاده قرار میگیرند. مردم افغانستان چندین دهه است که سیاستهای ریاکارانه و خاینانه امریکا و غرب را در کشور شان تجربه میکنند و دریافته اند که حرف و عمل دولتهای غربی از زمین تا آسمان فاصله دارد.
سوال: زنان و مردم ایران که خود تحت حاکمیت یک حکومت مرتجع اسلامی زندگی میکنند، با گوشت و پوست بیحقوقی زنان و مردم افغانستان را لمس میکنند و در پیشروی شما هم خود را سهیم میدانند. چگونه میتوان همبستگی بین مبارزات زنان و مردم ایران با زنان افغانستان را تحکیم کرد؟ چه توقعی از مردم ایران دارید؟
عبید کبیر: زنان و ملل ایران و افغانستان دردهای مشترک دارند. هردو از طاعون ارتجاع دینی رنج میبرند و با شنیدن هر جنایت رژیم علیه مردم ایران، قلب ما نیز یکجا با مبارزان ایرانی میگرید. اگر رژیم، مبارز فرزانهای چون فرزاد کمانگر را اعدام میکند، دهها کودک نوزاد افغانستان فرزاد نام میگیرند. اشعار خسرو گلسرخی و سعید سلطانپور ورد زبان انقلابیون افغانستان نیز میگردد و کودکان افغان همچنان از خواندن داستانهای صمد بهرنگی لذت میبرند.
در حال حاضر که طیف وسیع از مبارزان ایران در تبعید به سر میبرند و صدای رساتر از افغانها دارند، با استفاده از رسانههایی که در اختیار دارند میتوانند در انعکاس مبارزات و دردهای مردم ما سهم ادا نمایند.
اما ما از نیروها و شخصیتهای پیشرو و عدالتخواه ایران گلایههایی داریم. رژیم پلید آخندی ایران دستان پرخونی در افغانستان دارد و از ضدانسانیترین گروهها حمایت میکند. ما همیشه جمعی از به اصطلاح روشنفکران افغانستان چون کاظم کاظمی، شریف سعیدی، قنبرعلی تابش، ابوطالب مظفری، رهنورد زریاب، زهرا حسینزاده، رسول جعفری، پرتو نادری، سیدعیسی حسینی مزاری، حسین محمدی و غیره حامیان رژیم آخندی را افشا و بینقاب ساختهایم. اما درد ما اینست که تعدادی از روشنفکران ایران برای جنایتکاران افغان مدیحهسرایی میکنند اما صدایی علیه آنان از عناصر مترقی ایران بلند نمیشود. وقتی مسعود بهنود، علی سپانلو، پرویز خائفی، سید علی صالحی، مهین بانو ترکمان اسدی، چنگیز پهلوان، محمد جلال چیمه (م. سحر)، علیرضا عسگری، رضا دقتی، مخملباف و دیگران برای جنایتکاران افغان و بخصوص برای احمد شاه مسعود مدیحهسرایی کردند و یا وقتی اسماعیل خویی برای مجموعه شعری پلیدترین حامی جنگسالاران افغان به نام لطیف پدرام مقدمه سروده او را میستاید، متاسفانه در محکومیت اینان از سوی دوستان ایرانی چیزی ندیدیم.
ما مبارزه انقلابیون ایران را مبارزه خود میپنداریم و به این باوریم که هر ضربهای که شما به رژیم خونآشام آخندی میزنید، در واقع مبارزه ما را علیه ارتجاع یک قدم به پیروزی نزدیکتر میسازید. از همینرو دفاع از مبارزان دربند ایران و جنبش عدالتخواهانه ایران را ما از جمله وظایف خود پنداشته در محکومیت اعدام فرزاد کمانگر و یارانش و در دفاع از نسرین ستوده، رضا شهابی و دیگر زندانیان سیاسی ایران بارها در کابل و سایر ولایات دست به اعتراضات خیابانی زده، جاسوسخانه رژیم ایران را در کابل با تخم گندیده مرغ و رنگ مورد حمله قرار داده ابراز خشم نمودیم.
ما از دوستان پیشرو ایرانی نیز انتظار حرکات مشابه را داریم و بخصوص از آنان میخواهیم که روشنفکران ایرانی حامی خاینان افغان را محکوم و افشا نمایند. ما در عمل دریافتهایم که روشنفکران دینی و مرتجع بهمثابه «دسته زرین شلاق» نقش بهغایت خاینانه و ویرانگر در جامعه ایفا نموده جنبشهای تودهای را از عقب خنجر میزنند. ازینرو مبارزه علیه آنان نمیتواند جدا از مبارزه علیه سرکردگان خطرناکترین باندهای تروریستی و آدمکش باشد.
ما ممکن است در مسایل فراوان تیوریک و عملی اختلافات جدی داشته باشیم، اما در محور اساسیترین خواستهایی چون مبارزه علیه بنیادگرایی، جهالت و توحش و حامیان امپریالیستی شان میتوانیم و باید هم صدا و متحدانه عمل کنیم.